-
الهی گفتنم واقعی و از ته دل بود.
1394/07/22 16:29
یه بار وسط صحبت بهش گفتم الهییی ... بهم گفت حس خوبی داره کسی بهت بگه الهی! انگار برای یکی واقعا مهمی ... + دلم خواست کسی بهم بگه الهی... با حس واقعی البته !
-
باورش سخته!
1394/07/22 12:09
سخته باور کنی فصل رنگی رنگی های تابستونی و گرما و شرجی تموم شده ... سخته که ندونی عمرت اونقدری قد میده که بتونی دوباره صندل های رنگیت رو پات کنی و رو ماسه های داغ قدم برداری ... با اومدن هر فصل حالم خوب میشه و با رفتن قبلی حالم بد ... اینه که همیشه یه حس خاصی به تحویل فصول دارم ... + اردیبهشت ...ماهی که یه پرتقال...
-
قرار وبلاگی ؛)
1394/07/21 21:39
گفته بودم اینجا بودم ، گفته بودم بارون بود ، نگفته بودم؟ گفته بودم با کسی بودم ، اما با کی رو نگفته بودم ! من با ایشون بودم ...
-
پاییز فصل وصل...
1394/07/21 13:20
امروز ، ساعاتی پیش ... فضای باز کافه و صدای بارون ... عطر دمنوش و عطر خاک بارون خورده ... کی می دونه امروز با کی بوده مگهان؟
-
من از جشن عروسی متنفرم :|
1394/07/20 22:51
من مگهان 70 سال دارم . یه گوشه نشستم و گوسفند می شمارم تا این جشن عروسی هم ماجراش به سر برسه !!! یه لباس باز خریده بودم که شنیدم عروسی مختلط هست و عطاش رو به لقاش بخشیدم و با همون پیرهن طور! گل گلیم اومدم . با یه خط چشم ساده :) + هر روز که می گذره بیشتر مطمین میشم یه چیزیم میشه!!! آخه به منم میگن دختر ؟!
-
عضو تازه وارد خونواده ی ما :)
1394/07/20 20:12
باورم نمیشه این مهر این همه اتفاق داشته باشه برای من و خونواده م ... دیروز یه کوچولوی دوست داشتنی به خونواده ی مگهان اضافه شد . امروز هم که بیستم باشه عروسی یکی از فامیلای نزدیکه؛)! ماشاالله گویان به بچه مون نگاه کنید ؛) گرچه زشته ولی ما به آینده ش امیدواریم!!! بماند که خودمون خیلی زیبا می بینیمش :)))
-
مهربان ماهم :)
1394/07/20 01:51
من از اون دست آدم های متعهدی هستم که تلگرام و هزار کوفت و زهر مار هم که اومد ، نتونست مجابم کنه به عدم استفاده از یاهو مسنجر ... امروز استاد و. گوشیمو ازم گرفت ، می خواست یه چیزی رو تو یک قسمت از تلگرام و بعد ستینگ گوشیم نشونم بده ... یه دوستی تو یاهو برام پیغام میداد همون لحظه ها ، وقتی استاد خواست گوشیمو پس بده به...
-
چی چی نیمی تو !
1394/07/17 16:24
برایم نوشته بود : "چیچینیمیتو دختر همه چیز تمام من ! همه چیز و تمام من ... " + برای خودم آرزو می کنم تمام کسی بودن را ... و برای تو ایضا ! + راستی می دانستی ؟ می دانستی چی چی نی یک پرنده ی شکار ممنوع است ؟ و می دانستی که انتخاب این نام برای من چقدر زیرکانه بوده ... ؟ عکس از مگهان ، چیچینی عزیزم سوغات همدان...
-
سوغاتی :دی
1394/07/17 14:00
خب مامان قرار نبود واسمون چیزی بخره از مکه و عربستان سعودی ولی شیطون گولش زد تو اون روزای اول که حالش خوب بود رفت فروشگاه گردی و یه سری خرت و پرت برامون خرید! حالا اومد خونه باز کردیم ساک رو ، هر کدوم رو که در میاوردیم من میگفتم این مال کیه؟ میگفت گرفتم بدیم فلانی !! و من میگفتم نه من از اینا می خواستم چرا بدیم به اون...
-
بیا و کوک کن ...
1394/07/16 18:21
تو کوک می کنی ساز بارانم را ... + بی وقفه میباره و من تو تاریکی اتاق ، بی وقفه با لبخند میبارم .
-
هتل کادوس رشت و اتفاقاتش :دی
1394/07/16 02:52
مدال باحال ترین فرد فامیل تعلق می گیرد به ... اون عزیزی که اومد تو حلق من و بچه پسرخاله ی بابام گفت ایشالااا عروسی شما :| نفهمیدم با من بود ؟! با میم بود ؟! منظورش این بود با هم ازدواج کنیم ؟! جدا جدا ازدواج کنیم ؟! یا اصلا چی :| :دی ¿¡ -- مدال خزترین فرد فامیل تعلق می گیره به ... اون آدمی که با خودش 4تا نماینده مجلس...
-
خب حالا آروم ترم میتونید از آدم کمک بخوایدا :دی
1394/07/15 13:38
سر کوچمون یه مغازه ی اسباب بازی فروشی هست! پریروزا که تو هوای بارونی رفتم از چند تا مغازه اون ور تر از خونمون شیرینی بخرم ، یه آقایی پرید جلوم و گفت خانوووم ؟! میشه یه لحظه بیاین! یه مشورت می خواستم ! میگم اگر شما پسر بودین ، این اسلحه رو ترجیح میدادین یا این ماشینه ؟! دستش اشاره به یه اسلحه ی بزرگ داشت و یه ماشین...
-
چای مگهان دم کرده + تافی های آقای دوست پدر :)
1394/07/14 17:21
یه آقایی هست که همیشه هدیه هاش حالمو خوب می کنه ... هدیه هاش مثل خودش ساده ست :) و کاملا باب طبع مگهان ... + از بچگی تا حالا همیشه پزشکم بوده و اصلا حس خوبم بهش انکار کردنی نیست ! ♡
-
کامنتا رو جواب دادم:دی
1394/07/14 17:06
ازم ناراحت نباشید:دی هر کامنتی دریافت کردم این دو روز خصوصی و عمومی جواب داده شد هرچند کوتاه ! سپاسمندم :دی
-
خواستگار اسبق !
1394/07/13 23:09
امروز خواستگار اسبقم با خانومشون مهمونمون بودن ... حس عجیبی بود. خدا سلامت دارتشون :) خواستگار اسبق خواهرم دیشب تماس گرفتن پدرشون و گفتن مزاحم میشن . حس عجیبی بود اینم :) + خواستگار اسبق خواهر ، یه برادری داره که ..... هیچی دیگه:) خوشحال نیستم که می خوان بیان و استرس دارم . + کاش خیلی هااا بیان خونمون ... من دلم مهمون...
-
ارکیده منتظر دیدن تو بود انگار...
1394/07/13 15:40
وقتی مامان و بابا رسیدن ، ارکیده از همیشه ش قشنگ تر بود و آروم و منتظر کنج خونه نشسته بود ...
-
مهمون سر زده حتی !
1394/07/13 11:18
دیروز که 20 تن از همکارا از فیلترها رد شده و به خونه ی ما راه پیدا کردن کلی هیجان داشتم :دی تصویر بسیار خنده داری بود روی هر مبل دو نفره سه نفر نشسته بودن ! و سوالایی که براشون پیش می اومد عالی بود ! یکی پرسید آقای مهندس میذارن به خونه ی خدا دست بزنید یا اینکه عین حرم امام رضا اذیت می کنن :| ¿ من از تو آشپزخونه پر پر...
-
خوشا به حالی که خود مجالی به می پرستی ندهد.
1394/07/12 17:41
براتون آرزو می کنم ، همچین بارون نابی رو ... همچین برو بیایی رو ... همچین مامان و بابایی رو ... همچین لحظه هایی رو ... + اومدن ... مامان و بابا برگشتن به خونه ... حالا می تونم ادعا کنم خدا عجیب بهمون نظر کرده. همین که فرصت دوباره با هم بودن رو ازمون نگرفته ، برای اثبات حرفم کافی نیست ؟ + بابای عزیزم پنج دقیقه با مرگ...
-
خیلییی ژوله ای !!! :دی
1394/07/11 17:54
مثلا فک می کنم پس فردا واژه ای ساخته شه که به جای واژه ی خیلی باحالی و خیلی خفنی و اینها استفاده شه و اون واژه چیزی نیست جز ، خیییلی ژوله ای :دی + تو روح کسی که به من میگفت سرندیپیتی !!! :))
-
در به در دنبال وصیت نامه ی پدر زنده م ! پدر سلامتم !
1394/07/11 15:07
چه کاریه انقدر خودزنی کنی که بابا وصیتش رو به تو! نداده و داده به یه آدم مطمین ؟! زشت نیست واقعا دنبال وصیت نامه ی دیگران بودن ؟ زشت نیست به گوش بچه هاش برسه تو در به در دنبال وصیتشی و داری غصه می خوری که به خودت نداده اون برگه کاغذ رو ؟! + خدایا اینا کی هستن واقعا:| ¿ قربونت برم که انقد رنگارنگ آفریدی :| + این آقا...
-
کمتر از 24 ساعت مونده به وعده ی دیدار ، اگه تو بخوای!
1394/07/11 12:51
با تمام وجود به این باور رسیدم که اگه خدا نخواد ، عزیزام به وطنشون بر نمی گردن . پس اگر خدام بخواد ، فردا این موقع مامان و بابا تو خونه شون هستن :) --- رفتیم خونه ی مامانی رو خاک گیری کنیم که تبدیل شد به جا به جایی و خونه تکونی !!! همه جا پر از خاک بود و دایی جان همه جا رو ویرون کرده بودن . هی وای ... هرچی رو از تو...
-
دردونه ی من ...
1394/07/11 01:25
فردا آخرین روزیه که من جای مامانت لباس هاتو مرتب می کنم ... وقتی از مدرسه بر می گردی میام به استقبالت ... دیگه از برنج بی نمک مگی خبری نیست ، دیگه لازم نیست ماکارونی شور بخوری و بگی خوشمزه ست ... دیگه با هم قهر نمی کنیم سر گوش نکردن حرفهام ، دیگه لازم نیست دعوات کنم ، دیگه لازم نیست تنبیهت کنم ... دیگه تو دست و پام...
-
حذف و اضافه!
1394/07/10 22:07
از 365 روز سال من هر شبش رو بعد از نیمه شب می خوابم . امان از شب های انتخاب واحد و حذف و اضافه که من از ساعت 10 شب جون میدم تا 12 بیدار باشم :| یعنی چی واقعا ؟! یعنی چییی ؟! از ساعت 9 پلکام سنگین شده. معلومه امشب حذف و اضافه ست ؟!:|
-
خندوانه میگه ...
1394/07/10 16:43
دیشب برنامه رو که میدیدم به این نتیجه رسیدیم که گویا سایت معتبره و حقیقت داره این همکاری و اعتراض دست جمعی هنرمندها و بزرگان مملکت در کنار مردم عادی ... امروز دیدم شباهنگ! هم از طریق این برنامه مطمین شد داستان حقیقته ... ؛) + این پست رو بخونید. همکاری هم بکنید لطفا . زمان بر نیست اصلا ... تنها کاریه که میشه کرد بعد از...
-
لاک طلایی !
1394/07/10 13:19
یادمه کسی روزی جایی بهم گفت که لاک طلایی هیچ به دستات نمیاد. نمی دونم شاید از همون روز بود که من عاشق لاک طلایی شدم... یادمه خانوم داستان کافه پیانو ، لاک طلایی به دستاش می زد و نمی کرد لاک رنگین تری به دستاش بزنه ... و اینکه فکر کردم به دستامم خیلی میاد اتفاقا !!! ای کاش بهم میگفت خیلی زشتم ، شاید باورم میشد زیبام و...
-
داغم کن ، اعجازی کن تو این غروب پاییز ...
1394/07/09 14:39
دیروز بعد از شونصد ماه بالاخره برنامه جور شد تا با سه تا از بچه های کارشناسی بریم بیرون! قرار بود یکی از بچه ها که فارغ التحصیل رشته زبانشناسیه برام یه سری کتاب بیاره که در اوقات بیکاری و بی حوصلگی بخونمشون ... در واقع جایگزین رمان ها کنم این کتاب ها رو (حالم رو خوب می کنه خب) از لحظه ی اول که نشستیم ، فاطمه یواش و...
-
دکتر قوت قلب بده هم تو مملکت داریما!
1394/07/08 12:44
اینکه خودمون هرکدوم دکتریم و خبر از بیماری کشنده میدیم رو بذاریم کنار ... باید بگم بعضی ها واقعنی دکترن و قوت قلب هم میدن . با تشکر از کامنت های دکتر در پست قبل :دی حال الانم چنین آهنگی می طلبه ! مییی رق صددد زندگییی + هرکی لذت ببره آهنگ رو خریداری نکنه مشغول زمبه ست:دی
-
ما عزاداریم ... تو خبر از بیماری کشنده ی حجاج میدی...
1394/07/08 11:45
با خواهرم تصمیم گرفته بودیم حالا که عمه ها ، همکارای رشت ، همکارای تهران ، فامیلای این وری و اون وری می خوان ببعی بکشن. ما یه تاج گل شیک سفارش بدیم و در ورودی خونمون بذاریم که روح مهمونا و خودمون با دیدنش زنده شه ! وقتی بابا گفت فرودگاه که میاید شلوغ نکنید ، خوشحالی نکنید ، آروم بیاید. آروم بریم خونه ... ما عزاداریم ،...
-
مکالمه تلفنی دیروز و فکر مشغول امروز
1394/07/07 19:18
بعد از n بار که تماس گرفت و من نبودم خونه و هی شماره ی رندش رو اعصابم بود که یعنی کی می تونه باشه ؟ در نهایت دیروز تماس گرفت . با اکراه رفتم سمت تلفن دیدم عه! همون شماره ست که ! + بفرمایید ؟ - اوم ...سلام ... (تشویش و اضطراب حس میشد کاملا) + سلام - خوبین ایشالا (با صدای خیلی آروم!!!) + بله آقا امرتون؟!؟!؟ - خب ، من از...
-
دی روووز :دی
1394/07/07 10:49
رفتم دانشگاه ، تا ظهر بودم و برگشتم اومدم یه سری لباس های روشن رو روونه ی ماشین کردم و منتظر شدم تا آبکشی و خشک شن و درشون بیارم که تو آفتاب خشک شن، مشکی رو به کسی قرض داده بودیم ، در نتیجه ماشین یه کس دیگرو خودم برداشتم و رفتم دانشگاه!!!:دی خیلی هم رانندگی لذت بیشتری داشت با ماشین دیگران! استاد ظهرمون به شدت سختگیره...