مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

جانستان، کابلستان…

علاقه‌م به افغانستان بر میگرده به سالها پیش، یادم هست که همیشه از آرزوی سفر به افغانستان میگفتم، تصور دیدن سرزمینی که مردمش هم زبونتن باید خیلی هیجان‌انگیز باشه… 

وقتی کتاب جانستان کابلستان رو خوندم تقریبا مطمئن شدم هیچ‌وقت آرزوم برآورده نمیشه، من واقعا می‌خواستم که برم افغانستان و میدونستم این آرزو محاله…

همین چند وقت پیش یکی از دوستام گفته بود خب حالا که قراره عروس بشی(کو حالا؟!) ، ماه عسل میرین هرات؟ یا کابل؟  شاید باورتون نشه چه قندی تو دلم آب شده بود با اینکه میدونستم نمیشه… 

حالا این روزا یه فشار بدی رو قلبمه و سعی می‌کنم اخبار رو دنبال نکنم، چون من آدم حرکت‌های مجازی هم نیستم و از حس بی‌مصرف بودن و ناتوانی تو حل این مساله اذیت میشم.

 لعنت به هر کسی که باعث درد قلب‌های ما شده تو این سالها، لعنت… 




این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.