مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کامنت دونی بسیااااز باز:))

بخاطر سه کامنت خصوصی چرا نظرات رو بستی این رو باز می کنم و منتظرم حرف بزنید دیگه، خیلی بدو بدو دارم پس خدافس!

جادوی فکر کردن...

صدای اذان پخش می شد، دکتر گاف به سبک همیشگی ش در اتاق قدم می زد و با چشمهای ریز شده به ما نگاه می کرد، به ما سه چار نفر که قرار بود هرچه خوانده ایم را جمع و جور کنیم و در واقع جواب پس بدهیم. دلم می لرزید، گفتم که صدای اذان پخش می شد، همان اذانی که وقت گذاشتن حامد بی جان از آمبولانس به زمین پخش می شد. همان جا که من قرار بود مواظب خواهرش باشم و از حال رفتم... همان روز کذایی همان 12 مرداد که من درست بیست و پنج سال و نیمه بودم... همان اذان

لبم را گاز گرفتم، استادم گفت حزن انگیز است چقدر این اذان... 

و من در دلم یک واقعا محکم گفتم و در حالیکه بغضم را قورت می دادم گفتم اذان قشنگیست. دروغ می گفتم، زشت ترین اذان دنیاست آن اذان... دوستش ندارم. حزن انگیز هم هست ولی مانده ام استاد از نگاه و بغض من خواند که درد دارم از شنیدن اذان؟ یا واقعا به نظرش حزن انگیز می آمد؟

 

ادامه مطلب ...

#ناگفته

دلتنگی هنوز اینجاست.

بی اعتمادی...

ببینید شما یک اشتباهی کردید و زندگی و اعصاب کسی را خط خطی کرده اید، از خرشانسی و یا خوش شانسیتان طرف مورد آزار و اذیت قرار گرفته هم به شما علاقه ای هرچند کم(!) یا شاید هم خیلی زیاد دارد، در هر دو صورت شما یک فرد خیلی خرشانس به حساب می آیید. خب حالا پرواضح است که شما می توانید از این فرصت سواستفاده کنید و بروید دنبال گرفتن حلالیت... همان کاری که خیلی از شما ها کرده اید، من هم احتمالا کرده ام. 

طرف شما را می بخشد و می گوید برو به سلامت و من بخشیدم، هرچه بوده بخشیدم و حلال حلالی! واقعا هم بخشیده ها... دروغ گو که نیست! تو هم می روی به کار و زندگیت میرسی... فارغ از اینکه بخشیدن تنها قسمت کوچکی از ماجراست. مثلا ممکن است طرفتان تا آخر عمر به کسی اعتماد نکند، ممکن است توانایی دل بستن به آدمها را از او گرفته باشید، ممکن است برای سالهای طولانی نگاه و کنش و واکنشش تحت تاثیر آن حرکت نامهربانانه ی شما قرار بگیرد. ممکن است سالها هیچ چیز را مثل سابق قشنگ و رنگی نبیند و حتی ممکن است تصمیم بگیرد چندین سال دیگر تاهلش را به تعویق بیندازد و یا اصلا فکر تاهل را از سرش بیرون کند، چون آدمها را بد و دروغگو و فرصت طلب می بیند و حالا شما شریک خیلی خیلی گناه هایی شده اید که نباید می شدید، متاسفم اما مسبب همه ی این اتفاق ها شمایید. فراموش کردن بدی انسانها به آن راحتی ها که فکرش را می کنیم نیست... می شود بخشید، اما می شود فراموش کردنش که دست خودمان نیست! هست؟!



متوهم نباشیم!

من آدم با اعتماد به نفسی نیستم و 99 درصد دوستان با اعتماد به نفس ترینهان... اما میتونم این اطمینان رو بهتون بدم که بی اعتماد به نفس هم نیستم.


 

ادامه مطلب ...

عیدمون مباااارک باشه بچه هااا

خدایا خدایا عیدییی بده! عییی دیییی بده! با صدای دختر همسایه بخونید(کلاه گرمزی!)

خدایا چگد هوات زشته امروز:دی :)) من بارون دوست دارم ولی امروز به نظرم هوا تاریک بود و اینشو دوس نداشتم.


+ بله امروز عیدی گرفتم، همین که دیروز نق داشتم و امروز نقم کمتر شده خودش بهترین عیدیه دیگه، ضمن اینکه راس راسی هم عیدی گرفتم؛) فردام احتمالا میرم دانشگاه و به کاری که استادم پیشنهادشو داده بود فکر می کنم. هیپ هیپ هورااااا

+ هیپ هیپ هورا منو یاد کتابی میندازه که به بچه ها تدریسش می کردیم تو آموزشگاه، یادش بخیر چه بچه بودم خودم، بمیرم برا خودم:دی 

+ خدایا محمد نام های نامدار رو زیاد و محمد نام های نامرد رو کم کن، الهی آمین... وای که چقدر بده حرمت اسامیمون حفظ نشه :) خلاصه اینکه مواظب باشیم، طلب عیدی برای خودتون و من یادتون نره لدفن... زندگیم نیاز به عیدی های فراوون داره :) 

1063

خدا از این رفیق خوبا قسمت همه بکنه انشالله... 


+ ^-^ امشبم تا صب بیدارم، قول میدم فردا بخوابم!

استادم میگه دانشجو بودن یعنی شبی 3 تا 4ساعت خوابیدن!!!

خب بنده همین حالا حساب کردم که در طول دو روز گذشته تنها 3ساعت خوابیدم و الانم خوابم نمیاد و نشستم کارای پروژه م رو انجام میدم. سالمم واقعا؟ 


بعد چرا هرچی بیشتر کار می کنی، کارات بیشتر میشه؟ مگه نباس هی کمتر و کمتر بشه؟ 


+ واسه امتحانات هم فقط میتونم بگم الحمدلله، بگذریم که یه گند عظیم زدم! یه گند مسخره مثلا در حد دو دو تا چارتا که جاش نوشتم شیش تا مثلا... متاسف باشید برای مگی!

فردا امتحانی ترین چارشنبه ی دنیاس!

فردا یه امتحان خیلی سخت دارم که هیچ ربطی بهم نداره، صرفا چون رفتم تو کلاس استاد نشستم با دانشجوهاش مجبورم کرده برم و امتحان بدم که ببینه چه کردم، خیلی محتاجم به دعا :دی


و البته امتحان دیگه ای هم دارم که باز بهم ربط داره، قراره کارگاه هایی که برامون گذاشتن رو ازمون امتحان بگیرن جناب استاد، یعنی تو روووووح این استاد پیگیر! :دی



دردناک از خصوصی های زندگی ما...

سرم سنگینه، خنده های بی وقفه و درگیری های خوب ذهنی هم حتی نتونسته حواسمو از نگرانی های دل کوچیکش پرت کنه. با اینکه می دونم فردا با استادم قرار دارم و راس ساعت 8باید بیدار شم خوابم نمیبره، دلم براش می سوزه، خیلی بچه تر از اونی بود که بخواد بفهمه شرایط مالیمون مثل سابق نیست... ما حواسمون بهش نبود، هر حقیقتی نباید تو خونه بیان شه ادامه مطلب ...