مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

امروز چه خبر؟


تقریباً یک ماه مونده به جشن و منم تمایلم به خوابیدن و هیچ‌کاری نکردن بیشتر شده! عملاً به سختی از جام پا میشم و اگه باشگاه رفتن و حموم رفتن رو فاکتور بگیرم بقیه کارها رو با منت انجام میدم :-“

اما امروز غروب رفتم و واکسنم رو زدم، دکتر پاپیلوگارد رو بهم پیشنهاد داد و با اندکی بررسی دیدم احتمالا انتخاب بهتریه برام… خلاصه دومیش رو زدم و دیگه بعدی میمونه برای دی… 

بعد واکسن داشتیم سوار ماشین میشدیم که دیدم برادرم زنگ میزنه، پرسید کجاییم و اون ماشینی که از کنارش رد شده ما بودیم؟ که گفتم نه ولی خیلی نزدیکیم دیگه رفتیم دنبالش و یه گشتی زدیم سه تایی و رفتیم برای شوهر خواهرم کادو تولد خریدیم. تولدش ۲۲ مرداده… کادوی من و پسر هم شد کتاب و احتمالا کارت هدیه چرم مشهد بعدشم رفتیم شام بیرون و سه تایی ساندویچ خوردیم، از همونجا به مامان پیام دادم که داریم میایم خونه و چای دم کنه… رسیدیم و شب‌نشینی داشتیم، چای خوردیم و جمع‌بندی خریدهای آشپزخونه رو کردیم. سرویس قاشق چنگالم رسیده بود و آوردم نشون پسر دادم… به ظاهر خوشش اومد:) اما من زیاد برام مهم نیست نظرش، صادقانه بگم اینطوریه و نظر خودم برام مهم‌تره! میدونم بدجنسیه ولی خیلی جاها که نظری میده با خودم میگم کاش خودم تنها تصمیم گرفته بودم:))) حالا رفته رفته اوضاع بهتر میشه و سلیقه‌هامونم به هم نزدیک‌تر

ماشین نداشتن پسر رفته رو مخم، نمیدونم برای جشن چه ماشینی خواهیم داشت. از کرایه کردن ماشین خوشم نمیاد هم هزینه بی‌مورده و هم دلم می‌خواد چیزایی که داریم مال خودمون باشه… چند ماه پیش که ماشین ثبت‌نام می‌کردن نمی‌دونم تحت چه شرایطی پسر تصمیم گرفت ماشینش رو بفروشه و یه ماشین نو و بهتر ثبت‌نام کنه… حالا چند ماهه وقت تحویلش رسیده و تحویل ندادن! اصلا باورم نمیشد که انقدر طول بکشه و برای عروسی هم ماشینش نیومده باشه


+ اگه واکسن نزدید و سنتون کمه به نظرم حتماً بزنید. 


نظرات 10 + ارسال نظر
توکآ 1403/06/01 ساعت 05:19

مگی دم عروسی این خشم ها پیش میاد عزیزم ، حس خوب بده به خودت و این روزها رو سعی کن بیشتر بری باشگاه خیلی کمک کننده اس ، منم نسبت به همه گارد داشتم حالم بد بود شب و روز کارم شده بود گریه روز عروسی تو باغ عکسام همه اش چهره خسته منو داد میزنه شب دوتا پروپانول خوردم تا تپش قلبم اروم بشه وارد تالار بشم، یماه اول هم باهم ممکنه چیزایی اتفاق بیوفته ولی حسابی با تمام این اتفاقات اخیر که خیلی خیلی میدونم برات سنگینه اینجور که از نوشته هات برداشت کردم حال خوب برای خودت بخر دختر قشنگ و زیبارو رشتی
ای خدا ی روزی پست هات رو میخوندم که مینوشتی هیچ وقت تصمیم به ازدواج نداری وتا زمانی که خواهرت ازدواج نکرده میتونی بیشتر به این تصمیم پایبند باشی (اون زمان بچه سال بودم حدوداً ۱۴ سال )ولی حالا ی ماه دیگه مگی میره خونه خودش ، چقدر برات خوشحالم خوشبخت باشی عزیزدلم

دختر بزرگه 1403/05/27 ساعت 08:03

سلام عزیزم
مگی جان از همین اول اگر که دفاع به ناحق از کس دیگه ای ازشون دیدین خیلی قاطع برخورد کنید، حتی اگر فکر می کنید لازمه نرید این مهمونی تولد رو تا یاد بگیرند شما الویت اولشون باشید، من خیلی تو این مورد اذیت شدم و میشم کاش کسی بود بهم میگفت و یاد می داد، سالها با این درد خودم رو اذیت کردم که من الویتش نیستم، برای هر کسی درد دل کردم گفتن خوب شوهرت مهربونه، ولی به نظر من ظالمه کسی که طرف حق رو نگیره ظالمه، هر دلیلی هم براش داشته باشه، متاسفانه داشت این کارو با بچه ها هم می کرد ولی زخمی که من خورده ام نگذاشت اجازه بدم ادامه بده با قاطعیت تمام از بچه هام دفاع کردم و برای اونها دعوا کردم و بهش فهموندم بچه هاش باید براش مهمتر از بقیه باشن، کاش برای خودم هم دعوا می کردم
الانها دیگه بی حس شدم به این کارهاش در مورد خودم، ولی زندگی میشد خیلی قشنگتر و شادتر باشه
اگر ناراحت نمیشید این توصیه ها رو براتون مینویسم و فقط برای خودتونه، اگر هم دوست نداشتید و حالت نصیحت داشت بفرمائید دیگه ادامه نمیدم

قربون دلت عزیز دلم… وای که چه رنج‌هایی کشیدین شماها
متاسفانه یا خوشبختانه هم نسل‌های من خیلی خیلی خودشون رو میبینن…
من اعلام کردم انرژی شرکت تو اون جشن رو ندارم و جایی که نباشم ترجیح میدم شوهرمم نباشه
اینجوری شد که همسر آینده گفتن نمیریم، جاش میریم لاهیجان و می‌گردیم خوش بگذره
همین که توجه نشون داد باعث شد از خر شیطون بیام پایین، جشن رو رفتم و خیلی هم خوش گذشت. تولد تو رستوران بود و دیالوگی هم با افراد نداشتیم به اون صورت


+ در مورد دفاع هم صحبت کردیم و من گفتم نمی‌تونم از کنار دفاع‌های بی‌موردت از آدما بگذرم.
+ متاسفانه چون حالم خوب نیست خیلی راحت به آدما توهین می‌کنم(پشت سرشون) و این باعث میشه طرف مقابلم گارد بگیره و از کسی که حقش نیست دفاع کنه، حالا فردا میرم دکتر امید دارم بتونم این کلافگی و خشم رو کم کنم

رها 1403/05/27 ساعت 02:52

ب خدا من نظر گذاشتم! پس چرا نیست!!!!

من نظرها رو تایید کردم نمیدونم چرا؟

یادداشت های روزمرگی 1403/05/26 ساعت 10:29

سلااام مگی عزیزم
خوبی..؟ برات دعا می کنم آرامش و دلخوشی داشته باشی در روزهای پیش رو.:قلب

راستی اون دوستی که دنبال دکتر پوست خوب هست... اگه رشت هستن ،دکتر نرگس علیزاده خیلی باتجربه است. تنها عیبش اینه که از وقتی گلسار نشین شده خییییلی دیر نوبت می ده.

سلام سلام عزیزم
مرسی خیلی زیاد محتاج دعام

ممنون که اینقدر مهربونی امیدوارم بیاد و ببینه چون ایمیلی از خودش نذاشته
بازم مرسی خودمم یادداشت می‌کنم که داشته باشم برای روز مبادا

مایسی 1403/05/26 ساعت 05:22

چرا گارداسیل زدی؟
چند سالته الان؟دکتر من گفت دیره نزن مخصوصا تک همسری

دکتر پیشنهاد داد و زدم، سرچ کن درباره‌ش من که نمی‌دونم کار درست چیه
اما خودم ترجیح دادم واکسن بزنم، در مورد تک همسری هم حرف و نظری ندارم در واقع بهم گفتن بهتره بزنی و منم زدم.

من ۳۳ سال و چند ماهمه، طبیعتا بهتر بود خیلی سال پیش میزدم اما اونقدر آگاهی نداشتم.

+ درباره پیام خصوصیت:
نه درمانی نیست حداقل برای من که نبود، اما شنیدم کسی ز/گیل داشته باشه هم گاهی تجویز میکنن باز مطمئن نیستم.
دکتر پوست خوبم نمیشناسم والا من خیلی آدم دکتر برویی نیستم

مری۶۹ 1403/05/25 ساعت 01:13

بالاخره ک میدن...
انشالله ب عروسی برسه
کلی برات نوشتم ولی پاک کردم حرفامو ...
انشالله روزای خوبت برسه و تموم شه همه غم هات ...خیلی دلم میخواد از خودتو اقاتون ی عکس بذاری ترکیم از فضولی

عزیززززم
خب چرا نمینویسی برام؟ البته خیلی خوشحال میشم خصوصی ننویسی که وقتی میخونم بشه جواب بدم
میتونی با یه اسم دیگه بنویسی مری، یا از پستهای قدیمی یه پستی رو انتخاب کنی و کامنت بذاری توش اونجا جوابت رو بدم

هانی 1403/05/24 ساعت 19:41

ما یه ماه قبل عروسی تصادف کردیم و تا بعد عروسی ماشین تو تعمیرگاه بود!
نتیجه؟ یه ماشین کلاسیک شیک از دوستمون قرض گرفتیم!!

عاااشق ماشینتون بودم من
وای خدا… باورم نمیشه چه حس بدی، تصادف قبل عروسی از اتفاقی که برا ما افتاده بدتره
احتمالا ماشین نارنجی‌مون قراره بشه ماشین عروس ماالبته باید بره تعمیرگاه ایشونم چون سپرش داغاااانه

زهرا سین 1403/05/22 ساعت 22:33

ایران خودرو _دنا پلاس

دوستمم کرمان موتور ،ام وی ام نوشته بود ،بعد از ۹ماه میخواستن یه ماشین دیگه که اتومات نبود بدن ، اونا هم شکایت کردن سریع دادن

وااااای چه عجیب

ماشین ما مال سایپاست، ولی ممنون از راهنماییت حتما میگم به پسر
چه شکایتی باید بکنیم و اینا رو نمیدونم؟ اگه بدن خیلی خوشحال میشم

مرسی مرسی مرسی که برام نوشتی

رها 1403/05/22 ساعت 14:00

بیا عکس از خریدات بزار
ما ذوق کنیم
تو هم ذوقت بیشتر شه!
دلم برای وبلاگای عکس عکس تنگ شده
چ واکسنی؟ چند بود قیمتش؟؟؟ چون فک کنم برای این بیماری کوفتی زدی!

چشم
دیرتر اگه بتونم، متاسفانه درگیر دوتا ماجرای جدیدم.

واکسن پاپیلوگارد رها جان، دکترم پیشنهاد کرد بزنم قبل ازدواج
فکر می‌کنم ۹۷۰ تومن خریدم(یکی تیر و یکی مرداد زدم، بعدی دی ماهه)

زهرا سین 1403/05/22 ساعت 05:05

سلام مگی
برای ماشین یه شکایت ثبت کنید سریع میدن
ما همین کارو کردیم و یه هفته بعد دادن

سلام عزیزم
جدی میگی؟! میتونم بپرسم ماشین مال کجا بود از چه شرکتی باید می‌گرفتین؟ چون این ماشین ما انگار یه داستانی داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد