از وقتی چشم باز کردم این آهنگ تتلو تو ذهنم پلی میشه ...
گویا تو خواب کسی برام می خونده !
وقتی منو داری ...... بگو چه احساسی داری ، اگه به من حس خاصی داری ...
+ خب این همه آهنگ فاخر ! چرا این آهنگ ؟! :|
هرگز نفهمیدم چطور میشه گلی به این کوچیکی ... نامی به این بزرگی داشته باشه ...
در هرحال ... من عاشق خودش و اسم زیباشم ... جالبیش اینه که اسمش در زبان فارسی هم گل هرگز فراموشم نکن هست و درست ترجمه ی فورگت می نات!!!
+ ممنون از شادی بهارنارنج که با این پست موجب شد بگردم تو آرشیو عکسهام و این عکس رو براتون بذارم . از نام گل عجیبی نوشته بود که منم براش از این گل خواستنی گفتم ... و حالا تقدیمش می کنم به تک تک دوستانم و بیشتر از همه به شادی عزیز :)
+ این گل آبی بلاگ اسکای نسخه ی زشت شده ی همین گل هرگز فراموشم نکنه ! پس بیاید دوسش بداریم ، خب ؟!
دلتنگی می تونه منو از پا در بیاره ...
حتی اگه برای شنیدن واژه ی چیچینیمیتو! باشه ...
+ و دلتنگی که هنوز به قوت خویش باقی ست .
+ به طرز ابلهانه ای مدام جلوی تلویزیون در حال پریدنم و باید اعتراف کنم بیشتر از برادرم اعتیاد پیدا کردم به بازی با ایکس باکس :|
چشمم به آمارگیر گوشه ی وبلاگم میفته ... 111666
+ انتظار از هر نوعیش برای من دردناکه !اصلاً مگه قراره همیشه منتظر یار بود ؟ خدایا مددی ...
دلم بونه گیر شده ، بغلش کردم امشب ... کی رو ؟ مگی کوچیکه رو ... طفلی هق هق داشت ، ماهی نارنجیشو می خواست . براش خوندم ... اشکاش ریخت و دوباره پرشور تر براش خوندم . اونقدر اشک ریخت تا حوض ماهی پر شد ... ماهی بیا ، اشکای من حوض تو رو پر کرده ، براش خوندم ... براش پرشور و پرشورتر خوندم .
"
شاید که یه خیال تند سرسری بود ماهیه
هر چی که بود
هر کی که بود
مگی کوچیکه
محو تماشاش شده بود
واله و شیداش شده بود
همچی که دست برد که به اون
رنگ روون
نور جوون
نقره نشون
دس بزنه
برق زد و بارون زد و آب سیا شد... "
+ باز مثه هر شب رو سر مگی کوچیکه
دسمال آسمون پر از گلابی
نه چشمه ای نه ماهیی نه خوابی ...
نه چشمه ای نه ماهیی نه خوابی .......
+ مگی کوچیکه نقره ی نابش رو می خواد ، ماهی خوابش رو می خواد...
+ من ماهی می خوام.
کافه پاییز برای همه انقدر دوست داشتنیه ؟
من و رفیقم که بی اندازه دوسش داریم ... پاییز 5 عصر ...
جای نفر سوم خالی ... :)
هیچییی به اندازه ی یه خونه ی تمیز براق و آروم منو به وجد نمیاره ...
تو تراس خونه پرنده ها نشستن و یه ریز می خونن . خونه به همت من از تمیزی برق می زنه ... هیچ اثری از خاک و نامرتبی تو خونه دیده نمیشه. حیف که عمر گلای کاغذی کوتاه بود . این عکس اوایل تابستون بعد از یه بارون جانانه گرفته شده :) چه حیاط تمیزی!!! به به ؛)
و حال من خیلییی خوبه : ) گرچه کمی خسته ام ...اما روحم آرومه:)
عکس گرفته شده بعد از نماز عید ... آسمون رشت : )
چرا اسمش شد سانروف ؟ چرا نشد رینروف ؟!
خب می خوام ازتون خواهش کنم اگه دوس دارید نصیحتم کنید که هی وای و داد و بیداد ، شرم کن این عکس چیه و از این قبیل حرفا اصلا نیاین ادامه :)
ولی اگه دوس دارین ببینین پری دریایی خفته ی ما رو لطفا بیاین اون ور در ؛)
+ دست خالق هنرمندش درد نکنه ...
و این هم از نمای دیگه
هفته ی پیش بود که لم داده بودم روی تخت باهات صحبت می کردم ، تو گفتی مگی بارون دلت کم شده ؟
گفتم انگار راسی راسی نماز بارون باید و انگار خدا چشم به لب های ما دوخته بود ...
بارون دو روز بی وقفه باریده و هنوزم بند نیومده !
+ روستاهای گیلان و یکی دوتا از مساجد نماز بارون خوندن دو روز پیش از عید :) الهی شکر برای قطره قطره ی رحمتت ...
+ پارک شهر رشت ... ساعتی پیش ... من و دوستم :)
بهترین لحظه های امروز رو چطور ثبت کنم ؟ اون لحظه که برای اولین بار کباب سیخ زدم و برای اولین بار به گوشت نپخته دست زدم ...
و تهش که پاشدم و به کبابا نگاه کردم و آه کشیدم و گفتم خب دیگه باید به من گفت زن زندگی !!! :)) گوشت کباب نمی زدیم که زدیم .
یا اون لحظه که پری دریایی رو درست جلوی در ورودی دیدم ، دست خالق هنرمندش درد نکنه واقعا ... عکس هم گرفتم ...موجوده ! تو پست بعد می ذارم احتمالا
+ بدون دستکش!!! با همین دست ها !! (به قول عمه م با همین دستهای کار نکرده!!!) کباب به سیخ کشیدم آررره ... پام رو سفره نبودا از اول ! فک نکنید غیر بهداشتی و اینام:دی
عید من عید تر شد وقتی بغلم کردی و گفتی چشماتو ببند ...
چشمامو بستم و این سه تا رو شانسی برداشتم .
درست به رنگ گل های دامنم ...
+ عیدمون رنگی باشه الهی ...