مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کمی آهسته تر خسته... ^-^

مرا جای خودم بگذار

خودت را جای گهواره

در آغوشی تسلی بخش

.

.

.

کنارم باش همواره ^-^


+ پارسال... اردیبهشت...

دو دل مانده، که شعرش یادمان هست.

مرا خود با تو چیزی در میان هست... 


+ بخدا قسم که شارژ گوشیم گواهه جمله ی بالاست. درست سر این آهنگ، باید شارژ گوشیم می شد سال تولد پرتقالم...

+ خدایااا، میشه از سعدیه به آغوشت کشید؟ وسط همین سعدی خوانی دنگ شو؟ 

+ خدایا لازمه همین حالا بغلت کنم، بابت تک تک این لحظه های ناب با عطر بهار نارنج، بابت داشتن دوستی که مهربونیش مبهوتم کرده ^-^ مگلاگ تو بی شک بهترین وبلاگ و بهترین اتفاق زندگی من بوده و هستی...

+ به خدا قسم که جای همگیتون خالیه، الهی لحظه هاتون محشرتر از لحظه های ما باشه...آمین

اینجا شیراز، شهر دوستای مهمون نواز ^-^

هی میام نگم، نمی شه... 

آخه این شیرازیا چقددد خوبن، خب آخه چقد... میام توضیحات مبسوط می دم. 

فقط اومدم بگم که میزبان رو میزا برامون یه همچو چیزی گذاشته، حق ندارم غش و ضعف کنم براشون حالا؟ 

ما داریم چمدونمونو می بندیم، بعد 8ساعت بدو بدو از صبح تا حالا

و رنگی رنگی هایی که همراهیم می کنن برای حس کردن عطر بهارنارنج ^-^ 

سعی می کنم کوتاه و تند تند اینجا رو آپ کنم! *_* 

نامه هایت را کنار بالشم می گذارم، شاید وقتی حرفی برای زدن داشته باشند، مبادا صدایشان را نشنونم...

داشت فکر می کرد همان طور که زمین شناسان از ضخامت و تراکم خاک زمین، زمان را حدس می زنند، شاید بتوان از طریق نامه ها هم تغییر و تحول احساسات بشری را حدس زد.


+ از کتاب طوطی

#نخواندمش فقط تکه هایی ازش را خواندم #ما از اوناش نیستیم که کتابی رو نصفه نیمه بخونیم و ادعای خوندنش رو کنیم!#اگر من ننوشته باشم خب یقینا روحم در روح نویسنده حلول کرده بوده در لحظه ی آفرینش جمله ی بالا، بس که لعنتیست و بس که انگار برای من و از حس من نوشته شده است#قبل از خواب شبانه یک بار دیگر نامه هایش رو یکی یکی خواندم، هرچه بیشتر می خوانم کمتر میفهمم#به قول عنوان وبلاگ بلوییش "یک نفر دارد خواب می بیند" ...

از آرزوهای برآورده نشدنی*

میگم حالا که آرزو تو دست و بالمون نداریم، اشکالی داره آرزوی یه جفت آل استار کانورس کنیم؟! 



* تا بوده همین بوده، ما آرزو می کنیم که بر آورده نشه... 

خدا هم میشینه گوش می کنه و بعدا یادش میره که ما ازش چی خواسته بودیم، یا اگه یادش می مونه خب پس حتما ما یادمون میره که تو20سالگی چی ازش خواسته بودیم، خدایا لطفا آرزوهامو سر وقتش بر آورده کن، من 29 ساله که دیگه دلش کانورس نمی خواد،احتمالا" دلش یه شوهر خوب می خواد.

+ یکی بره تو اینستاگرام این پسره حسام ملکی، بره بهش بگه من آرزوهامو تو پاهاش می بینم هی... بعد اعتراف می کنم 2 3 تا پست تو دلم براش نوشتم در جواب بعضی نوشته هاش که هیچ وقت آپ نکردمشون، خب می گفتم بگید کانورساشو که میبینم هی حسادت می کنم. اگه بهش گفتین بیاین بهم خبر بدین برم کامنتتونو ببینم و ذوق کنم! تازه جز کانورساش، رایان هم داره که حسادتم رو حسابی بر می انگیزه

+ میگم بیاین دعا کنین یه کانورس برسونه بهم خدا، بلکه لال شم و کمتر از این مزخرفات بنویسم...


از پرتقال برای پرتقالم می نویسم...

ما در خانه مان یک یخچال کوچک داریم که فقط بسته های آجیل و چند بسته زرشک، زعفران و نقل در آن جا خوش کرده اند، خب پر واضح است که  وسایل ضروری درش جایی ندارند و از این رو ما هم کمتر به سراغش می رویم، امشب مادر در حالیکه با ذوقی کودکانه از پله ها دوان دوان و با دو تا یکی کردن پله ها خودش را به من می رساند گفت: " مگهان ببین چه پیدا کردم! امیدوارم سالم باشد!" از دور یک چیز نارنجی در دستانش خودنمایی می کرد، پرسیدم آن چیز نارنجی چیست؟! می خواهی بگویی پرتقال است؟! بالا چه می کرده؟ 

جواب داد پرتقال مکه ست، به نظرت خراب شده؟! حیف شد، فکر می کردم همان روزها خورده ایدش.

گفتم  احتمالا سالم است، از ظاهرش که اینطور به نظر می رسد، در همین حال چاقوی آبی گل گلی را دادم دستش و گفتم چند قاچش کند که آبش رو بخوریم، در کمال ناباوری پرتقال از اواخر تابستان تا حالا سالم و سر حال بود، بی اغراق و تکرار می کنم بی ذره ای اغراق خوش طعم ترین و آب دار ترین پرتقالی بود که در تمام طول عمرم خوردم. چقدر دلم خواست می شد یک قاچ از آن پرتقال را برایت نگه دارم، یک جایی کنج همان یخچال، که اگر روزی دیدمت به شیرین ترین که نه، اقلا یکی از شیرین ترین پرتقال های دنیا و به بهشتی ترینشان مهمانت کنم، شیرین ترینشان که خود تویی و پرتقال هرچقدر هم که بهشتی باشد به پای تو نمی رسد. 

ای کاش ممکن بود طعم های خوش را ضمیمه ی نامه ها کرد، ای کاش ایمیلها توانایی انتقال عطرها و طعم را نیز داشتند، در این صورت این پست من آغشته به عطر و طعم پرتقال بود و آن هم نه هر پرتقالی، همان پرتقال امشبی... و حتی نامه هایم هم پر بود از حباب های نارنجی پرتقال!


اینها را ولش، اردیبهشت هم آمد... و حالا من خیلی خوب تر از پیش می شناسمت رفیق پرتقالی، حالا می دانم شناختن آدمها باعث از بین رفتن هیجانات زندگیم نمی شود، می دانم با دانستن بدیهیاتی مثل اینکه قد تو چقدر است و کدام دانشگاه درس خوانده ای و هر روز برای رسیدن به محل کارت از کدام مسیرها عبور می کنی، زندگیم کسالت بار نمی شود، می دانم این چیزها زندگیم را کسالت بار نمی کند،یعنی کسالت بار که نمی شود هیچ، تازه یک هیجان تازه نیز به زندگی ام اضافه می کند.





از کشفیات شبونه!

امشب فهمیدم دلتنگی هم می تونه عامل بی خوابی شبونه بشه...


+ ...

شیراز و عطر بهار نارنج و اردیبهشت و ...

دغدغه ی مهم این روزهام اینه که این روزها میشه از شیراز عطر بهار نارنج رو حس کرد؟ 


+ چمدون بنفش عزیزم آماده ست برای سفر، هنوز هیچ کاری نکردم و سه شنبه عازمم! 

+ یعنی خانواده بهم حسادت می کنن؟ چرا تا من یه سفر مجردی می رم پشت بندش یه سفر خونوادگی ترتیب میدن؟ اون سری از مشهد برنگشته رفتم تبریز، این سری هم از تهران برنگشته داریم می ریم شیراز...

+ ازش پرسیده بودم هرگز رشت بوده؟ و جواب داده بود هیچ وقت حتی شیراز هم نبوده، چه برسه به رشت... همیشه جواباش عجیب و غریب بود و هست.


فدای سرم که پول تو این کارا نیست!

من خیلی دلم می خواد برم به بچه ها زبان یاد بدم، یکی از احمقانه ترین کارهایی که کردم در اومدن از آموزشگاه بود و احمقانه تر اینکه حاضر نیستم تو این سن و سال برم کاری رو که تو 20سالگیم می کردم بکنم... 


+ کامنت بازه، فحش هم آزاده، مشخصه توهم زدم یکی می خواد خودش بره بگرده برام کار پیدا کنه؟! 

+ شما که نمی دونید چقدر من و بچه ها همدیگرو دوس داشتیم، شما که نمی دونید بخاطر پول ولشون کردم طفلی ها رو... خب پشیمونم الان

اردور یوگرت!

و باز عشقپخت! از نوع فینقیلی و سرد... موجود حاضر در عکس همش 2بند انگشته :))

مگهان ماست و خیارش رو اینجوری سرو می کنه، آررره ؛) مواد زیره ی ماست و خیارم بیسکوییت ترده!

@ساحل افکار : وقتی همسر دار شدین بگین حتما یه تماسی با من داشته باشن، کلی خوشمزه های تردی بلدم که می خوام یادشون بدم!!!(جهت دلبری باید بلد باشن)


در گوشی!

امروز کشف کردم از تیر ماه نود و چهار، هیچ پستی از سری پست های "عشق ژرفای خود نمی شناسد، مگر به لحظه ی فرقت" نگذاشتم. 


+ همین.