مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

وبلاگ متروکه...

رادیو جوان یه پلى لیست دهه ٨٠ گذاشته و من دارم باهاش حسابی خاطره بازی می کنم، اگه شمام میتونید این کارو بکنید.

شاید باورتون نشه ولی من هنوز قرار داد کاریمو امضا نکردم و نمی دونم اوضاع به چه شکلی پیش بره، فقط می تونم همه چیز رو به خدا بسپرم، وضعیت محل کارم بسیار خنده داره خیلی روزها توش دعوا می بینیم اما هنوز به این نتیجه نرسیدیم که شرکت رو ترک کنیم، ماجراى کاریمون هم خیلی بامزه و جالبه... اینش جالبه که ما یه شرکت خصوصی هستیم که قراره با یه کارخونه خصوصی همکاری کنیم و دفترمونم تو حیاط کارخونه اما تو یه ساختمون مجزاست. 

اگر حال داشتید بیاید بگید فک می کنید رییس کارخونه چند ساله ست، مى خوام بیام درباره ش اینجا بنویسم ولی نگرانم شناخته بشه و خب خیلی از مسائل از اسرار ایشونه و نباش راز فاش شه! هوف

هاه خدا...

توى تخت جا به جا میشم، سرمو از زیر پتو در میارم و به زندگى نگاه مى کنم...

چه روزهایى بهم گذشت، چه رووزهااایى


+ از لذت هاى زندگى؟ همین که صبور خطابم مى کنه

+ میگه همه رازهاى مگو دارن تو زندگیشون، راس میگه؟

عهد!

به خودم قول بدم...



١. از بی شعورها زیاد ناراحت نشم.

٢. آدمهای خوب زندگیمو کمتر اذیت کنم.

٣. کمتر به پول فکر کنم.

٤. به کسی زحمت خرید چیزی رو ندم(که تو رشت نیست و ندارنش)، یا خودم برم و بخرم، یا در آرزوش بمونم حتی... 

مثلا expert choice

بچه های تهرانی و رشتی

شما کسی رو میشناسید که بتونه Expert Choice آموزش بده؟ خیلی ممنون میشم اگه بتونید کمکم کنید. 


قاطی پاطی های ذهنم

قبل ترها دیده بودم میگن همه ى آدما وقتی ستوری میذارن منتظرن یه نفر خاص ببیندش! واقعا درک نمى کردم این جمله رو... الان درک مى کنم.

هه...


  ادامه مطلب ...

از هفت صبح تا پنج عصر سر کارم(موقتا) وقتی بر میگردم باید بشینم پای کارای پایان نامه م، اگه حالی بهم بمونه یه کم کتاب می خونم تا خوابم ببره... 

روزایی که کارگاه فعاله روزاى سخت تریه، از طرفى من عاشق روزاى پر مشغله م و اون دست روزها بسیار بهم می چسبه... :) 


محل کارم پر از سوژه هاى جالبه و روزانه مینیموم نیم ساعت به هر کدومشون می خندیم و چقدرم خوش میگذره! وقت لازمم که بیام براتون تعریف کنم، علی الحساب اینو ازم داشته باشین که با کارگرهاى ساده و ویزیتور ها کار مى کنم! 

پس تا فعلا:دى