مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

درد دل


کارهای نکرده‌ی زیادی دارم، اصلا کارت عروسی انتخاب نکردم، کفش نخریدیم هیچ‌کدوم لباسامون هنوز آماده نیست. وسایل خونه رو گذاشتیم بعد جشن بگیریم… 

چون من اینجوری برام بهتر بود. نگران رسیدن و نرسیدن خریدها نیستم حالا یا مبل میرسه یا نمیرسه دیگه… چیزایی که خریدم عملا مبل و میزناهارخوریه، یخچالم مدلی که میخواستیم موجود نبوده و مونده برای بعد… اتاقا خالی خالیه جز اتاق اصلی که یه تخت و میزآرایش و یه پاتختی کوچولو توشه

با این تفاسیر شما بودین بعد جشن می‌رفتین خونه‌ خودتون؟ خونه مادرشوهرم تا حالا نموندم با اینکه خیلی خیلی اصرار داره بمونم

خونه خودمونم دوست ندارم باشیم، برادر جوون دارم و کلا هم محیط خونه مادر و پدر رو مناسب برای شب موندن نمی‌بینم… 






نظرات 21 + ارسال نظر
فاطمه 1403/06/20 ساعت 14:44

ازبس جدی بودم خواهر،عروس باید همش بخنده به نظرم

عزیزم:)))) مرسی گفتی
منم وقتایی که خجالت بکشم یا جوگیر شم جدی میشم خیلی نکته‌ی ظریف و به جایی بود
مرسی

مگی جان دیروز رشت بودم کامنتتو امروز دیدم.‌هرجای رشت رفتیم یادت کردم مخصوصا کتابخانه ملی رشت

واااای کتابخونه ملی رشت چرا:))؟
چرا یادم بودی یعنی بدون اینکه احتمالا یه چیز مهم رو بدونی؟

رها 1403/06/20 ساعت 11:14

همون نونوش بلاگر رشتی ک خونه ش تو گلزار بود اقاااااااا

گلسار یا گلزار؟ وای یادم نیست بخدا

رها 1403/06/19 ساعت 20:21

مگیییی بیااااا‌ برامون بنویس

چششششم نوشتم

فاطمه 1403/06/19 ساعت 11:57

عزیزم ازاین دورانت ،لباست،روزجشنت،وجودهمسرت .خلاصه همه چی لذت ببر.اینا شایدتوزندگیت فقط یک باراتفاق بیفتن.
مشکلات رودایورت کن به یه زمان دیگه.منم مثل تو کمی وکاستی هاو مشکلات همش جلوی چشمم بود.طوری که روز جشنم اصلانمیخندیدم تقریبا.الان که زمان گذشته میگم چراهمه ویزو انقدرجدی میگرفتم.فیلم عروسیمم خراب شد
درضمن برو خونت.سریع ترم همه چی روسفارش بده احساس میکنم توخربدهم یه کم زیادی دقت میکنی وزمان میذاری

مرسی فاطمه جان
درست میگی… همینه و منم سعی دارم حسابی از این روزا لذت ببرم، گرچه تو شرایط من خیلی هم راحت نیست اما خب…
از من گرفتارتر کم نبوده که، به نظرم میاد زیادی لوس‌بازی در آوردم و غصه خوردم. حداقل الان بعد از مصرف قرص‌های اعصاب اینطور فکر می‌کنم


‘ حست هم درسته متاسفانه
و اینکه فیلم چرا خراب شد؟

هانی 1403/06/17 ساعت 22:35

ما هم بخش مهمش مالی بود.

الهی…:) ولی خوشحالم شما دو تا همدیگه رو دارید، الهی هر روز حالتون بهتر باشه کنار هم

ماه 1403/06/17 ساعت 11:42

من و همسرم برای زندگی اومدیم رشت، از صبح دنبال خونه گشتیم تا ساعت 8 شب بالاخره یک جا رو برای اجاره قولنامه کردیم! باورت میشه شب اول فقط دو تا تشک و پتو داشتیم و یه کتری و دو سه تا ظرف!!! بهمن ماه بود و خونه صفرِ تمیز نشده! و پکیج تازه روشن شده و خیلی سرد! ولی کم کم وسایل خریدیم و الان خونمون خداروشکر اوکی شده.
نگران نباش عزیزم برو خونه خودت حتی اگر برای غذا خوردن هم دوست نداری بری خونه پدر و مادرهاتون، میتونی غذا از بیرون سفارش بدی

عزیزم عزیزم… چه تجربه عجیب و جالبی
درست میگی منم برنامه‌م برای روزهای اول سفارش غذا از بیرونه تا یخچالم برسه

هانی 1403/06/16 ساعت 19:18

دیگه مطمئن شدم یا خودت کامنتای منو میخوری یا بلاگ اسکای

هر دومون شکمو هستیم:)))

اینترنتم ضعیفه و خیلی وقتا که تایید میکنم و جواب میدم جوابا میپره! دوباره باید تایید کنم و وقتی تایید میکنم جوابی که دادم نیست

تو روحم و تو روحش

رها 1403/06/15 ساعت 22:28

همون میس سپتامبر منظورم بود تو وبلاگش اسمش نونوش یا همچین چیزی‌بود
خیلی قبل ها گفته بودی ازش خبر‌ داری فکر کردم هنوز با خبری ازش

وای چقدر اسمش آشناست و من چرا یادم رفته
من خیلی حافظه‌م خوب بودا
چی شدم یهو

مگی توی رشت غذا معرفی کن کجا بخوریم و سوغات از کجا چی بخریم

سلام عزیزم
الان دیر شده؟ مالابیج خوبه
شورکولی هم خوبه
اگه کافه میخواید برید برای صبحونه در حد املت اینا، کافه تی‌ وسی برید. یا تی‌ کافه(زیر ساختمون کتابخونه ملی رشت) شهرداری

اگه رشته خشکار که دسره میخواید بخورید با چای باز خیلی جاها دارن، ولی پیشنهاد من کافه موزه رشته(خیابون معلم)
یا تی‌ کافه(شهرداری)

رها 1403/06/15 ساعت 04:12

مگییییییی میس سپتامبر رو بگوووووو
نوروش فکر کنم
اون چی
نی نی دار شدن؟
زندگیشون در چ وضعه؟
امید دارم هنوز عاشق باشن؟

میس سپتامبر رو یادمه قبلا گاهی پستهاش رو میخوندم احتمالا
اما نفر بعدی رو نه
از هیچ کدوم هم خبری ندارم البته

مگی اتاق خوابتو بچین شبا همونجا بخواب
صبحونه و شام هم میشه سر کرد اونجا ناهارهک برو مهمونی

مرسی مرسی از پیشنهادت عزیزم

فکر کنم همین کارو کنم

سوری 1403/06/14 ساعت 09:29

اره مهم تخت و گرمایش و سرمایش هست

هاها
اینم حرفیه

آرام 1403/06/14 ساعت 08:34

مگی اصلا به حرف دیگران یا کامل نبودن خونه زندگی فکر نکن.برید سر زندگی خودتون اینجوری زودتر آرام میشی و زندگیت نظم میگیره.وقتی دختر خونه خودش پسر خونه خودش بمونه از هم دور بودن باعث میشه الکی از هم دلخور بشید.خواهر کوچولوی منم شرایطش شباهت داشت به تو زود رفت سر زندگیش ناهار و شام هم تا یخچال نداری میری خونه مامان بابا ها دیگه بعضی وقتا.ارام آرام همه چیز جور میشه
دکتر روانپزشکت را حتما برو ادامه بده و دوره درمان داروها رو کامل کن اصلا از افسردگی نترس دختر خوبم.مثل هزار بیماری که باید قرص بخوریتا خوب بی یا کنترل بشه . من خودم خود ایمنی دارم و باید تا آخر عمر دارو بخورم.قبل از تشخیص خیلی عذاب کشیدم ولی الان با مصرف دارو تحت کنترلمه خودم باید حواسم باشه مبادا جا بندازم. خلاصه که دعا میکنم حال جسم و روحت زود زود آرام و عالی بشه‌‌.مگی جان من سالهاست تورو میخونم از زمان وبلاگ مرد رشتی و عمو سیبیلو و خانم دکتر رویا که الان هیچکدام نیستند بارها برات کامنت گذاشتم ولی نمیدونم چرا نمی‌رسه.الانم نمیدونم این کامنت بهت میرسه یا نه دوست خوبم

خیلی خیلی خیلی ممنونم که برام نوشتی آرام عزیز

درست میگی و همین کارو میکنم، زندگی گاهی سخت میشه دیگه… همینه باید کنار اومد باهاش و منم فکر می‌کنم قرص خوردن اونقدر ترسناک نیست و فکر میکنم قرصا هم کم میکنن به زودی و خوب میشم

جالبه که من از عمو و مرد رشتی دورادور خبر دارم حس عجیب و جالبی بود که اسمشون تو کامنت اومد اما از دکتر رویا هیچ خبری ندارم.

عروس خانممممم
بابا برو خونه خودت عزیزم
اما یخچال ندارى سخته ، نمیاد مدل دیگه انتخاب کنى
منم سوال بی خود مى پرسم
شب ها برید خونه خودتون ، یه دونه کلمن یخچالی بخر توش یکم خوراکى براى شب تا صبح بزار
صبح برید بیرون باز شب بیایید
نمیشه ؟ سخته ؟
به زور میخوام خونه خودت بمونى
اما در مجموع سخت نگیر
براى به دست اوردن دل هر دو خانواده یک هفته اینور یک هفته اونور بمون اگر خونه خودتون هم سختت میشه برو خونه مادر شوهرت
حس کن باید با اونا زندگى کنى مثل قدیم ها

هانی 1403/06/13 ساعت 16:07

این تفاسیری که از خونه گفتی به نظرم برای شروع خوبه که!! هر‌‌ چی باشه داشتن پرایوسی خونه خود آدم میارزه.
ما هم شرایطمون تقریبن همین بود.
مبل رو بعد ازدواج خریدیم. فرش و میز ناهار خوردی هم، تشک و تخت نیز!

چه خوب مرسی که برام نوشتی
شما دیگه چرا مثل ما شدین؟ من یه بخشیش مالی بود دلیل نرسیدن خریدام
یه بخشی هم دیر انتخاب کردنم

مروارید 1403/06/13 ساعت 08:46

سلام
روزها میتونی خونه مادرشوهر یا مادرت باشی تا وسایل خونه ت بیاد
ولی شب ها برگرد خونه خودت برای خواب
من اگه بودم اینکار رو میکردم

سلام
مرسی از نظرتون باید ببینم چی میکنم احتمالا برنامه همینه

صبا 1403/06/12 ساعت 16:05

سلام به نظرم برو خونه خودت. وسایل مهم یخچال و گاز است. ولی باز خودت بهتر می دونی

مرسی ازتون
درسته

مهتا 1403/06/12 ساعت 15:29

مبارک باشه عروسیت
هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه حتی اگه وسایلش آماده نباشه
میتونی در طی روز به خونه ی مادرا رفت و آمد کنی و شبا بیای خونه ی خودت
ببین خودت چطور راحتی همون کارو انجام بده

درست میگین
فکر کنم برم خونه خودم:)

سوگند 1403/06/12 ساعت 13:49 http://Zahcheragh@gmail.com

اصلا فکر کن مهاجرت کردی ، آیا همه ، همه وسایل منزل رو همون اول دارن یا کم کم می خرن .... خیلی سخت نگیر و برو خونه خودت...

هاها
جالبه واقعا میشه با این دید بهش نگاه کرد
اینم یه نوع تمرینه واسه خودش

سوگند 1403/06/12 ساعت 13:47 http://Zahcheragh@gmail.com

برو خونه خودت عزیزم ، فوقش صبحانه و ناهار و شام بیرون یا خونه مامانا ، شب خونه خودت ... اینجوری زودتر سرو سامان میگیره خونه ات

خودمم فکر می‌کنم اگه اونجا باشم زودتر به نتیجه میرسم که چه چیزایی نیازه و اینا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد