مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

افسردگی و حواشی…


دلخوشی این روزام اینه که پسر با دلم راه میاد… خیلی جاها می‌دونم خیلیی کارها رو بخاطر من انجام میده و خیلی درکم می‌کنه

متاسفانه یا خوشبختانه من حال روحیم تقریبا همونطوره و فکر کنم این روزا هم خاصیتش اینه که اضطراب آدم رو زیاد کنه. انتظار درک شدن از اطرافیان رو دارم ولی اونطور که باید پیش نمیره و درک نمیشم. خواهرم و پسر بیشتر از حالم خبر دارن و می‌دونن درگیر افسردگی هستم، واسه همینم مدام در تلاشن خوشحالم کنن، اضطرابم رو کم کنن و نسبت به هرچیزی که حالمو یه کمی بد کنه خشم دارن… 

مدام ازم می‌‌خوان روابطم رو محدودتر از قبل کنم و با کسی ارتباط نزدیک برقرار نکنم و دنبال راضی نگه داشتن هیچ‌کس نباشم. خلاصه اینم برای من که تا حدی شخصیت بقیه رو درک بکن و نه نگویی دارم سخته… به نظرم نه گفتن سخت‌ترین کار دنیاست. وقتی هم نه بگم به کسی بعدش حالم بده و ذهنم درگیره که خب فلانی ناراحت شد ازم…


+ بچه‌ها اینجا هیچ‌کدومتون درگیر افسردگی بوده؟ چقدر طول کشیده که دوره درمانتون طی بشه؟ اصلا خودتون می‌دونید تحت چه شرایطی درگیرش شدین؟


+ من اگه خواهرم نبود احتمالا اصلا متوجه عمق فاجعه نمی‌شدم و این بیماری شدید و شدیدتر میشد… خیلی شانس آوردم که کسی بود متوجه شه و برام نوبت دکتر بگیره، به نظرم خودم تنها امکان نداشت متوجه مشکل بشم و از اون مهم‌تر به این راحتی برم دکتر، نهایتا فکر می‌کردم این روزا همه استرس دارن، همه بخاطر عوض شدن شرایط حالشون بد میشه و همه وقتی می‌خوان ازدواج کنن و زندگیشون تغییر بزرگی کنه اینجوری مثل من میشن


نظرات 12 + ارسال نظر
رها 1403/06/20 ساعت 11:19

الان از اینی ک رفتی راضی ای؟

آره تقریبا
هنوز البته نتیجه خاصی نگرفتم و ترجیح میدم اسمش رو نگم اینجا

رها 1403/06/15 ساعت 22:29

منظورت موسوی ک می‌شناسیش؟
الان پیش همین میری؟
تو راضی ای ازش؟

نه بابا آشنامونه و منم پیشش نمیرم!

در واقع دوست پسرخاله‌ی بابامه، فامیل نیستیم اما آشناییم دیگه…
خودم پیشش نرفتم و نمیرم.

رها 1403/06/15 ساعت 04:07

مگییییی فکر کنم تشابه اسمی باشه
من کامنت خصوصی‌ ندادم
میشه اسم اون یکی دکتر هم بگی لطفا ...

رها 1403/06/15 ساعت 04:04

مگی من پیش موسوی رفتم
واییییییییییی بیخود بود واییییییییییی حالم از هرچی روانپزشک بهم خورد...

متاسفانه این دکتر رو میشناسم، یعنی فامیل نزدیک یکی از دوستامه:)))

سوری 1403/06/14 ساعت 09:32

منم افسردگی دارم ولی شدتش زیاد شاید نباشه.امیدوارم بتونی ازش بگذری
قرص و دکتر نمیرم
روانشناس رفتم چون من برد به گذشته بیشتر حالم بد شد. فعلا سعی میکنم تو همین الان زندگی کنم

بابا اونقدرا هم مصرف قرص بد نیست:( چرا مثل مامانم همگی ازش دوری میکنید؟

میفهمم جلسات روانکاوی خیلی وقتا درد داره

رها 1403/06/14 ساعت 04:19

مگی ی سوال
من الان رفتم این دکتر رو دیدم
این ک دکتر مغز و اعصابه ... مگه تو نرفتی پیش روانپزشک ؟
اونا اعصاب و روان میشن ؟
مگه دکتر مغز و اعصاب هم چنین کیسایی رو میبینه!

تو کامنت یکی از بچه‌های دیگه نوشتم توضیحش رو
من تشخیص رو از این دکتر گرفتم و بعد پیش دکتر دیگه‌ای رفتم که خودشون معرفی کردن

رها 1403/06/14 ساعت 04:16

ولی می دونی مگی
خوشحالم بابت تک تک رنجهام
همینکه مثل ی گوسفند شاد بزرگ نشدم خوشحالم میکنه ! الان ما میتونیم خیلی‌ها رو درک کنیم!
ب قول نصراله رادش الان وقتی کسی میگه میخوام خوب باشم اما نمیتونم ما درکش میکنیم!
شاید دستاورد خاصی‌ نداشته باشم
اما همیشه گفتم همین ک الان تو تیمارستان نیستم یا خودکشی نکردم ب خودم افتخار میکنم!
چرا اینا رو گفتم اصلا! خواستم پاک کنم اما گفتم دیگه گفتم پس‌بفرستم برات ...
آره ه ه ه خیلی دکتر مهمه
خودت پیش همین دکتر رفتی ؟ راضی هستی؟
چون اسمش رو نشنیدم
تو رشت سیگارودی خیلی معروف بود ک رفتم و نتیجه ای نداد ...

درست میگی، واقعا اینکه دردها رو لمس کرده باشی و ازش عبور کرده باشی اصلا بد نیست
فقط گیر کردن توش خیلی بد و ترسناکه، همین
خدا رو شکر که میگی برات اینطور بوده و آفرین که مشکلات زندگیت باعث نشده اقدام اشتباهی کنی
ممنون از کامنت خصوصیت و البته متاسفم که چقدر گاهی زندگیا میتونه عجیب و سخت بشه…

محبوبه 1403/06/13 ساعت 21:49

قطعا دکتری که بهتون معرفی شده خوبه، اما ایشون مغز و اعصاب هستن ، بهتره پیش دکتر اعصاب و روان برید برای افسرده گی، حشمت الله موسوی هم گزینه خوبیه تو رشت عزیزم

درسته عزیزم
البته من اول پیش نجا‌/تی و بعد پیش روانپزشک رفتم.
اما تشخیص افسردگی رو خودشون دادن دکتر دیگه‌ای که رفتم هم خوبن اما خیلی ارتباط نگرفتم باهاش و اسمشم نگفتم البته

مرسی مرسی برای معرفی

عزیزم ان شالله روند درمانت به خوبی پیش میره و شکستش میدى این افسردگى و
مشکلات سنگین از بعد ازدواجم زیاد داشتم اما به خاطر روحیه شادى که کلا دارم همیشه سریع بیخیال غمم شدم
الان فکر مى کنم به غم هاى خیلی ناراحتم مىکنه اما زیر ده ثانیه. از فکرشون میام بیرون و مثل اسکارلت اوهارا میگم : الان وقت ندارم به غم هام فکر کنم ان شالله سر فرصت خدمتشوت میرسم
تو هم تمام سعی تو بکن عزیزم این دنیا براى هیچ کسی راحت و شاد. نبوده و نیست
هر کسی با دنیای از مشکلاتش هر روز روبه رو میشه
اما میگذره ، سخت و راحت ،شاد و غمگین
چشم بهم بزنى ٦٠ سالت شده
پس راحت بگیر عروس خانم

عاشق این روحیه‌تم
یادمه یه پستهای رمزداری می‌نوشتی خیلی کم از مشکلاتت
اون زمان بینهایت احساس نزدیکی میکردم به خودت و شرایطی که داشتی
هعی… روزگار سختیه ولی باید خوش بگذرونیم حیفه

کاش بودی برام پاتختی اصفهانی میگرفتی قوری شیرین

معصوم 1403/06/13 ساعت 06:40

سلام . امیدوارم به زودی زود حالتون بهتر بشه . ولی یه سوال داشتن علامتهای افسردگی چیه ؟ منظورم اینه از کجا بفهمیم؟

سلام عزیزم
سرچ کنید تو گوگل من شاید کامل ندونم و برای هر کس علائمش متفاوت باشه

برای من از بی‌انگیزگی شروع شد، بعد کم‌خوابی عجیب و غریب
احساس خستگی
احساس خشم زیاد(من اینجوری نبودم که گریه کنم یا نمیدونم خدای نکرده بگم خودمو میکشم)
اما بعضیا حتی به مرگ خودخواسته هم فکر می‌کنن وقتی مشابه منه اوضاعشون

رها 1403/06/13 ساعت 03:55

من مگی...
۱۰ سال
هنوز خوب نشدم
میدونم شروعش‌ از چی بوده‌ ... اما چون ریشه در کودکی داره خوب نمیشم ...
میشه بگی کدوم دکتر رفتی لطفا؟
من پیش پوررجبی و سیگارودی و یکی دیگه‌ ک اسمش یادم رفته رفتم ... اما نتیجه نه !

چقدر بد و چقدر سخت که این همه سال یه رنج بزرگ همراهته

صبا 1403/06/12 ساعت 16:08

من دوره ای افسردگی خفیف داشتم. خودم کتاب خوندم و متوجه شدم. دارو مصرف نکردم.
من در سن بالایی ازدواج کردم و مشکل چندانی نداشتم. البته تغییر بزرگی ه و اگر دوره نامزدی مناسبی داشته باشین شناخت ها بیشتر میشه. من خوشبختانه از فامیل شوهر معاف هستم و اونا هیچ نقشی در زندگی من ندارن.

چه خوب
به نظرم خیلیا ازدواج تو سن بالا براشون بهتره
از جمله خود من فکر می‌کنم هنوزم وقت داشتم و میشد دیرترم ازدواج کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد