مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

بازی وبلاگی !



دوستان لطفاً به این آدرس برید و دست خطتون رو برام بذارید ! تقلب نکنید چپ دست ها ، با دست راست می نویسن:دی و راست دست ها ، با دست چپ:)))

بدووووون تمرین بنویسید و اولین چیزی که به ذهنتو می رسه ! من بدون هیچ تمرینی نوشتم 2 3 خط ! که تا شب آپلود می کنم فعلاً دسترسی به نت ندارم !

این هم آدرس وبلاگ اردی !

www.tanhaeeeii.blogfa.com


این هم خط من... دقت کنید من هر کلمه ای که پیش می رفتم خطم بهتر می شد !! بعد از این یه دونه دیگه نوشتم که عالی  بود دیگه و بار سوم که فرق خاصی با خط دست راستم نداشت :دی

دوستان لطفاً شمام بازی کنـــید !







من ؟! ویار ؟!؟! اون هم ماهیچه ؟!



حالم که بد میشه بد ادا تر و بد غذا تر از همیشه م میشم : ( ! حالا تو این حال خراب ، من هوس کردم ! هوس ماهیچه ی پسران کریم !

هزچی می خوام حواسم رو پرت کنم نمیشه : ( دل بی عقلم نمی فهمه من اینجام و تا مشهد رفتن کلی برنامه می خواد!

من هوس ماهیچه ی پسران کریم کردم : ((

من ، مگهان ، موجود فراری از گوشت اعتراف می کنم در حد یکی دو قاشق برنج و ماهیچه با اون سس محشر و پیازش واقعاً حالمو خوب می کنه !

من مشهد می خواااام : (((((((((

از امروز صبح تا الان همش چیزهای مختلف هوس می کنم ! کم کم دارم نگران می شم ...

+ پست تو حالت دراز کشیده با یه چشم باز یه چشم بسته نوشته شد ! طبق معمول همیشه با گوشی آپ می کنم .







فقط برای بعضی ها : ) عکس های جدید اضافه شد !!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه شب عالی !


شام در پیتزا پیتزا میل شد . و همه چیز خیلی خوب بود ! من مامان و خواهرم بالا بودبم حاضر می شدیم که بابا یه تیپ خفن زد و رفت تو ماشین :))) رفتیم تو ماشینم نفهمیدیم چی با چی پوشیده !

پیاده شدیم بریم ایکیا خرید دیدیمش و خنده ای بوداااا مامانم داااد و خنده که ف ! الوانی شدی برا خودت :))) الوان : کنایه از رنگارنگ بودن لباس های بابا !!! همه لباسای خوبی بودن ولی کاملاً بی ربط و یه کم خودشم به خودش خندید گفت آخه نمی دونید که شلوارمو دیشب پاره کردم !!! گیر کرده جایی پاره شد:| ما همه :| یه ماه پیش که می رفت سفر براش کت و شلوار نو خریدیم . یعنی این مرد اصلاً متوجه نیست لباس های رسمی مال پوشیدن تو باغ و استخر ماهی و گاوداری نیست !!! هر سری میره بازدیدی جایی میاد با شلواد سوراخ! کفش سیمانی !!! بلوز رنگی ! همه ی زندگیش اینه عملگی کنه ، در کل هر کارگری تو خونمون میاد میشینه بابام میگه بذار من یادت بدم!!!!!! این همه اعتماد به نفس یعنی :| :((

می گفتم ... همه چیز خوب بود ...

جز اینکه من خیلی خرید داشتم و هیچی نخریدم لباس واسه خونه می خواستم و می خواستم از دنیلی یکی دو تا کفش بخرم و یه عطر خوب ! از بس معضل کفش دارم ! یه سری خورده ریز می خواستیم از ایکیا خریردم و رفتیم خانه و آشپزخانه که 10 شده بود و در بسته بود !!! حیففف می خواستم کلی چیزای خوشگل بخرم . اینجا نگفتم تا حالا من عاشق ظرفم کریستال / فانتزی / سفالی / سرامیکی... هر نوعی !

دلم یه آشپزخونه بزرگ می خواد که توش ظرف پر کنم و لازم نباشه یه سری رو بدم بیرون برای خرید چیزهای جدید ...

---

خب اینا رو گفتم حالا یه چیزی درباره ی خودم بگم ! من عاشق اینم که تو خیابون بچرخم ویندو شاپینگ کنم و اگه چیزی دیدم و یاد کسی افتادم براش بخرم ! اینجوریاس که پول دستم نمی مونه واقعاً ! چند وقت پیش رفتم جورابان و واسه خودم النا دختر سارا و سورنا پسر اون یکی دوستم تا جا داشت خرید کردم . بعد واسه یه دوست عزیزی هم یه سری جوراب خریدم که روم نشد بهش بدم هیچ وقت ! امروز که رفته بودم ایکیا و یه سری ظرفای رنگی داشت که یاد کسی افتادم با دیدنش اما دیدم بازم روم نمیشه بی دلیل بهش کادو بدم و بی خیال خریدنش شدم !

این مدل خرید کردن بدون هیچ گونه محدودیت تو خون مامان و بابام بوده و الانم به من منتقل شده ! خواهرم اصلاً مثل من نیست و فقط واسه خونواده راحت خرج می کنه و برای بقیه این ولخرجی رو نداره .

من که واقعاً با کادو خریدن حالم خوب می شه واقعاً !!! دلم می خواد یه مناسبتی شه برای یکی کادو بخرم ! باید ببینیم اولین رخداد دی ماه کی هست و به کی قرار هست حال بدیم :دی

---

شب خووووبی داشته باشید . خدا رو شکر کنید و کلی خندون باشید . حتی اگه دوستتون بهتون نارو زده ! حتی اگه تو زندگیتون شکست خوردید ! حتی اگه حساب بانکیتون خالیه که ایشالاااا مال هیچ کس نباشه ! خدا خییییلی بزرگه ... خیلی : )








بابا خسته اما خوشحاااااااال : )



یه ربع پیش بابا اومد خونه، گفتیم ما میریم دنبال داداش و از اون ور میریم خرید لباس و یه کم مغازه گردی ... خیلی خوشحاااال و خندون گفت غلط کردین !

بدون من ؟! منم میام !!!

گفتیم خسته ای خب ! مامان اصرار که استراحت کن گفت دووووس دارم خب با شما باشم !!!!! هیچی دیگه ... قراره بریم بیرون برامون خرید یلدا کنه:))

خدایا همه ی خونواده ها رو حفظ کنننن !!! : )

--

اون شب بارسا و شام دور همی اینقدررر به هممون خوش گذشت که خدا می دونه : ) تازه دوستامونم دیدیم و رستوران کلا به هم ریخته بود:-)))

حساااابی رشتی بازی شده بود : ))) بلند بلند احوااال پرسی بابا شرمنده شده بود هی می گفت هیسسس :-)))))

--

نع ! من نمی خوام امشبم رازقی باشم خب :)))))


آخر هفته ی خیلی خووووبی داشته باشید . خوش و خرم باشید . خوشحال باشید که هیچ مشکلی ، موندگار نیست ! : )












من سنتی پسند !



سنتی پسندم ! دست خودم نیست... دو روزی هست که مامان به جای تبلت و گوشی ، میل قلاب بافی دستشه ! به جای کندی کراش بازی کردن و اون حالت تمرکز مسخره واسه بازی ، کاموا می بافه و به نظرم آرامشش بیشتر شده !

× دیگه هی حرص نمی خوره که من مرحله 500 بودم که بازیم اونطوری شد ، اکانتمو نتونستی برگردونی ! داره یه اشارپ خوشگل می بافه برام جاش !


× من دلم به همین چیزای کوچولو تو زندگی گرم میشه . من از مامانم سنتی ترم .













یک صحنه از آینده من و یک مرد تپل


من هیچ وقت آدمِ خوش غذایی نبودم ! مامانم میگه تا سه سالگی با هر غذایی عشق می کردی و چیزی نبود که با به به کردن نخوری ! گویا اشتیاق غذا خوردنم خیلی زیاد بود بر عکسِ حالا !


با وجود اینکه کم غذا و بد غذام و در کل علاقه ای به مرغ و گوشت در وجودم یافت می نمی شه ! اما از معاشرت با آدم های شکمو واقعاً لذت می برم ! آشپزی کردن با عشق رو خیلی دوست دارم ، همین طور خوردن با عشق رو !


یکی از آرزوهای بزرگ زندگیم اینه که یه روزی برای کسی که دوستش دارم آشپزی کنم و بشینم با عشق و لبخند نگاهش کنم وقتی دستپختم رو می خوره ! 

دوست دارم شکمو باشه فردی رو که روزی دوستش خواهم داشت ! دوست دارم طعم ها رو درک کنه ... دوست دارم عاشق غذا باشه و عاشق دست پختِ من ... دوست دارم رو به روش بشینم و وقتی غذا می خوره براش نامحسوس حرفای عاشقانه بزنم ...

من هنوزم ، با تمام وجود دوس دارم یک زن سنتی رو ، تو وجودم نگه دارم ... من دوس دارم کار کنم ، اما نه مثل همه ی هم سن هام . من عاشق این لحظه های خونوادگی م ...



+ از شانسم احتمالاً یکی بد ادا تر از خودم نصیبم می شه ، در حال حاضر اصلاً دوست ندارم وارد زندگی مشترک شم ! ولی دوست دارم کسی رو دوست داشته باشم ، دوست داشته بشم و کارهایی رو که دوست دارم کنارش انجام بدم !  دوست ندارم ازدواج کنم اما کاملاً احساس آمادگی برای مادر شدن می کنم... دلم برای بچه ی نداشته م تنگ شده : (


امروز صبح پاشدم و یه کمی کتابمو دستم گرفتم و فیگور درس خوندن اومدم برای خودم چون صبحا تنهام ! (شبا که کتاب دستم می گیرم مامانم میگه دخترم فیگور درس خوندن میای واسمون ؟! ) 

از همون اولش که چشم باز کردم حس کردم حالم خیلی خوبه ! شاید اثرات مرور خاطرات خنده دار دیشبم بود ! چای ریختم و دیدم گردومون ایرانی نیست با حالت قهـر نوتلامو در آوردم و به چای و شکلات صبحونه رضایت دادم !

یه هفته ست شبا وایفای و خاموش می کنم قبل از خواب گوشیمم می ذارم رو فلایت مُد ! صـبح اومدم بیام ببینم تو خونه مجازیم چه خبرِ ؟ که دیدم نتم قطعِ ! رفتم موهامو درست کردم و آماده شدم برم کلاس یوگا که دیدم عه !!! من وایفایم خاموشه :)) گوشیمم رو فلایت مُدِ ! نت قطع نبود !!! اومدم کامنت ها رو خوندم و شارژ شدم ، تصمیم گرفتم با کمک خواهر چند تا چیز خوشمزه واسه یلدا درست کنم ! اینقدررر من نیاز به تشویق داشتم یعنی :)) از طرف یه آشپز شکمو هم تایید شدم که دیگه خوشحالیم قابل توصیف نبود ! زود حاضر شدم و رفتم باشگاه ... رفتم تو یهو یادِ دوستم افتادم که با هم می رفتیم باشگاه ... یه کم حالم بد شد ... با شروع نرمش ها اینقدرررر حالم خوب شد که باور کردنی نبود ! من خیلی باحال تونستم یه حرکتی رو انجام بدم مربیم باز ذوق زده شد ! رو شونه هام وایسادم ! هر چقدر مربیم تلاش می کرد مجبورم کنه این حرکت و انجام بدم می گفتم نععع ! 

امروز دل و زدم به دریا و دیدم عه من اینو ذاتی بلد بودم ، اصلاً کاری نداشت که :))) (می تونید ایستادن روی شانه رو سرچ کنید و منظورمو بفهمید !)

حرکت پل هم از همین موارد بود مربیم میگه من بعد از بیست سال کار کردن اینقدر باحال نمی تونم پل برم :دی !

داییم خیلی ساله یوگیه ! می خوام امشب برم پیشش براش ادعا کنم من از بدو تولد یوگی بودم :))) 


+ چقدر درس های این رشته ی لعنتی تلخِ ! بابام میگه بخون بیا پیشم با من به اشتراک بذار اطلاعاتت رو ! می گم بابا خداییش رشته تون خیلی بی مزه س قبول داری ؟ :)) رشته مو دوس دارم منهای درس های تحلیلی و آماریش !


+ انرژی مثبت بفرستید استادم مقاله م رو تایید کنه ! وگرنه ممکنِ بشینم تو خونه و به آشپزی ، آلمانی و یوگام برسم !


برای بابا - رمز 3

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نمی چرخه تو دهنم خب !



یکی از واژه هایی که همیشه باهاش مشکل داشتم از کودکی(از روزی که برای اولین بار لازم شد این واژه را بگویم) تا حالا ! واژه ی پست پیشتاز بوده !

آقا ما هربار قصد کردیم یک بسته ی پستی زرد رنگ برای کسی ارسال نماییم، تمام راه خانه تا اداره ی پست را تمرین کردیم تا درست بگوییم پست پیشتاز !!!

اما دیدن کارمند اداره پست همان و بیرون آمدن واژه ی پشت پیستاز از دهان ما همان!!!

× 4 آبان برای یکی از دوستان رشتی ساکن تهران یک عدد کتاب ، که به زبان گیلکی نگارش شده بود ارسال کردم . پشت پیستاز هم بود اتفاقاً !

حالا ماه آذر هم رو به اتمام است و کتاب نرسیده ! حوصله ی دیدن کارمند محترم اداره پست و تکرار دوباره ی واژه ی پشت پیستاز را ندارم ! چطور پیگیری کنم که کتاب کجا گم و گور شده است ؟




Insomnia

بی خوابی درد بدی است !

ضربه ی مهلکی به بنده وارد شده ، از طرف مادر سورنا ...

همون دوستی که پسرش رو بارها نگه داشتم تا به کارهاش برسه ! همون دوستی که راننده شخصیش بودم از وقتی بچه ش به دنیا اومد !

همون دوستی که نشد یک بار بیاد خونمون و از من و مادرم هدیه نگیره .

مادر سورنا ! همون دوستم که روش قسم می خوردم .

ضربه خیلی کاری بوده و هنوز تو شوکم...

× دوستم ... من رو مقصر می دونه که حاضر نشدم خیانتش رو انکار کنم . دوست داشت مثل همیشه به خواسته ی غیر معقولانه ش جواب مثبت بدم و بی چون و چرا قبول کنم و داستان ساختگی ش رو برای همسرش تعریف کنم . سعی کردم کمکش کنم ... نتونستم .

× واقعاً نمی دونم ، کار درست چی بود . شاید باید کمکش می کردم . شاید باید ازش دفاع می کردم . باید سرپوش می ذاشتم سر اشتباهش و خیانتش رو انکار می کردم .

× بازی کثیفی راه انداختی دوست سابق ! ای کاش دروغات کارساز بود .

× دوست سابق ، رفته خونه ی یه آقایی!!!!!! و شوهرش دنبالش کرده و دیده کجا رفته . دوست سابق ، بهش گفته اینجا خونه دوست پسر مگهانه !حالا برای خودم جای سوال هست که اصلاً اینکه یه مادر / یه زن شوهردار بره خونه دوست پسر دوستش !!! خیلی کار خوب و سالمیه ؟!

× یه حسی میگه دوستم ، اصلاً پشیمون نیست از اشتباه یا خیانتی که کرده . و الانم اگر ناراحته ناراحتیش از اینه که چرا ماجرا لو رفته . و دیگه نمی تونه به اشتباهش ادامه بده ...

× حق من این نبود ، حق منی که از خواهرات بیشتر کنارت بودم .......

--

اضافه شد :

همسر دوستم گفته بود اگر اعتراف به اشتباهش کنه دوستم ، حاضره ببخشه و به زندگیش برگرده . و واقعاً از وقتی حقیقت رو فهمید آروم شد و دیگه هیچ دادی نزد . صبوریش قابل تقدیر بود ، باهام تماس گرفت از خانومش دفاع کرد! گفت من باعث شدم اینطوری شه . من ازش دور شده بودم من بهش بی توجهی کردم . من احمق بودم ... . حالا در جواب همه ی اینها دوستم بی محلی می کنه به شوهرش . میگه افسرده م !

به اصرار شوهرش رفتم دیدنش ، نابود شدم وقتی بهم گفت تو برا خودت خوبی ! تو خوبی تا وقتی همه چیز خوبه ! تو می تونستی کمکم کنی و نکردی تو باعث همه ی این ماجراها بودی ! تو تو تو... !!! و من هق هق کنان برگشتم ... فکر می کردم به کمکم نیاز داره . رفتم ببرمشون پارک ، رفتم سورنا رو ببینم که یه بخش از زندگیم بوده از 11 ماه پیش تا الان ...

چقدر حق ناشناسی دختر... چقدر! ای کاش نرفته بودم پیشش ...خدااااا






















نورا !



دکتر نورا ، برام یک عدد نسخه نوشته ! به شرح زیر :

داشتن یک عدد دوست پسر خیلی فان + خوشتیپ + پولدار + مهربون + غیر متعهد !!! 

به مدت 2 ماه به شکل مداوم مصرف گردد !


× براش نوشتم واقعاً چرااا ؟!

برام نوشته پولدار باشه که نخواد تیغت بزنه !!! + متعهد نباشه که سر وقتش بذاره بره و تو هم بری دنبال زندگیت با عشق اول !