مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

نیمه ی سنتی پنهان درونم همیشه زنده ست.

من خواننده ی پر و پا قرص این وبلاگ نیستم ولی گاه گاهی میرم و می خونمشون . امروز که این لینک رو از مرد روز توش دیدم و پست رو خوندم دلم خواست بگم شمام بخونیدش. جالب بود . مرد و زن نداره ، ما هممون یه نیمه ی سنتی پنهان تو وجودمون داریم ، هممون... 


+ اینجا 


خیلی خز بود این حرکت چارتار!

28 م پر شده بود . برام از چارتاری ها اس ام اس اومد که 2 مهر کنسرت خواهیم داشت ، شروع فروش از ساعت 2 . 

با خواهرم تماس گرفتم نیم ساعت بعد از شروع فروش بلیت ، همه چی درست شد و در ردیف چهارم 6تا بلیت خریدیم ! حالا از همون روز هر ساعت اس ام اس میاد که تمدید شد ، 29 م ، تمدید شد ، یکم ، تمدید شد دوم سانس دیگر ... یعنی شورشو در میاریم ما ایرانی ها :| 


+ روزای اولی که آلبوم اولشون اومده بود و خیلی ناشناس بودن دوست تر داشتمشون ! احساس می کنم وقتی همه دوسشون دارن یه جای کار می لنگه :| 


+ فردا عازم تهرانیم ! مامان و بابا همزمان با ما در صحرای عرفات به ادامه ی اعمالشون می رسن ، ازشون تا شنبه بی خبر خواهیم بود و این بدترین قسمت ماجراست . چرا این یک ماه انقدر کش اومد ؟! چرا انقدر بد بود واقعا ؟! خسته شدم از تنهایی ...


+ یه شب هتل رزرو کردیم ، شاید یه شب دیگه هم باشیم. کجای تهران رو بببینم تو این یه روز به نظرتون ؟! ( من یه تهران ندیده هستم !!! حال اینکه پدرم هفته ای سه روز اونجاست!! )


+ دو دقیقه بعد از انتشار اضافه شد: همین الان اس ام اس اومد بلیت فروشی 4مهر آغاز شد !!! هوووف... :|

من هستمت ! ما هستیمت !

از روزی که مامان بابا رفتن ، با برادرک  تصمیم گرفتیم دیگه درای بطری هامونو روونه ی سطل زباله ی خشک نکنیم . 

دیروز که از باشگاه بر گشت دیدم با قیافه ی له جلوی دره ، یه دستش ساک ورزشی و دو تا بطری آب خالی هم تو اون یکی دستشه ! نگاش کردم گفتم برادرک! اینا چیه با خودت آوردی ؟! گفت مگه قول ندادیم هیچ در بطری ای رو دور نریزیم! خب منم اینا رو آوردم که بگم هستمت !!


+ ما تا امروز 32 تا در بطری جمع کردیم ! حتی وقتایی که بیرون غذا می خوریم ، حواسمون هست که اگه آب و نوشابه بطری داشت بخریم که دراشو بیاریم خونه :دی 

+ برید اینجا و محل های تحویل رو ببینید ! 

+ لطفا شما هم در های بطریتون رو جمع آوری کنین ، از دیدن رنگی رنگی های گرد و شمردنشون آخر پاییز کلی ذوق کنید . 

یا زیر 24 سال عروس شید یا زیر 24 سال عروس شید :| و لاغیر

اگر تجربه ی حالام رو دو سال پیش داشتم ، قطعا متاهل شده بودم . وقتی متاهل نشی تا یه سنی ، کم کم میزان سطح شعورت بالاتر میره و دیگه نمی تونی یه کم شعور!!! رو وارد زندگیت کنی. 


+ این خود با شعور پنداری هرچه سن بالاتر میره بیشتر کار دست آدم میده !!! به هر موردی میام فکر کنم ارور میده که مورد نامناسبه ... :| هر کدوم حالا به یک دلیل ... ! 

+ کم شعور باهوش می خواد گول زدن من :| همین .

پست موقت !+ عکس

دلم می خواست همین الان تو خونه ی خودم باشم ، به نقاشی که در حال رنگ کردن دیوارای خونه ست ، دستور بدم بره بیرون و راحتم بذاره . بوی رنگش باشه و خودم و خودم ... 

--- 

دلم می خواست تمام اتفاقای زندگی رو پشت سر گذاشته باشم ، آشنایی ، خواستگاری و نامزدی و ماجراهاش رو ... و الان بی دغدغه تو خونه ی خودم باشم . چرا من انقدر دست و پام می لرزه از این ماجراها ... و چقدر راضیم که پارتنری ندارم که بخواد بهم اون استرس ها رو وارد کنه :|

--- 

دلم می خواست یه کتاب بردارم از قفسه ی کتابامو بدم فرد منتخب !( بعد از کلی فکر انتخاب شده خب پارتنرم!!!) بگم برام بخونه و منم به ظاهر به جمله هایی که میخونه گوش کنم و در باطن به خوشبخیم فکر کنم و اینکه الان کنارمه و برام می خونه.

--- 

دلم می خواد با پارتنرم برم زبان آلمانی رو دوباره شروع کنم و مجبورم کنه دیگه رهاش نکنم . دلم می خواد باهاش دعوا کنم سر به هم ریختن خونه و کمک نکردناش ... دلم می خواد مجبورش کنم برای خودش اون عطر کرید دوست داشتنیم رو بخره ! خودمم براش اون کفش اکو رو بخرم که طبیه و کمتر به کمرش آسیب میزنه!

--- 

+ من عاشق بوی رنگم ! 

+ باور کنم شهریور دوست داشتنیم داره میره ؟! ... 

+ کاش مهر یادآور مدرسه و دانشگاه نبود ، اینجوری من الان با تمام وجود خوشحال بودم از اومدنش !

+ واقعا تو این همهمه ی به هم ریخته ی خونه ، میشه آدم فکرش هزار جا نره ؛) ؟! میشه فکرش در هم و بر هم نباشه ؟! 

امیرمهدی ژوله و دیگر هیچ:دی

من دوباره اسنتدآپ این دو عزیز دیشبی رو دیدم. مطمین تر شدم که به فرد باهوش ماجرا رای خواهم داد نه به کس دیگری ؛) 

البته رایم رو دیشب دادم. ولی خواستم مطمین شم کی بهتر بوده و دیدم به هیچ عنوان علاقه م به شخص ژوله رو لحاظ نکردم و صرفا کارش رو بسیار!!! قوی تر دیدم .  برام عجیبم هست که کسی برنامه رو دیده باشه و اون شوخی های زیرکانه ش!!! فهمیده باشه( ماجرای فوتبالیستا و ...) و بتونه باهوش بودنش رو کتمان کنه.


+ برای خواننده خاموشی که گفتن احتمالا برنامه رو ندیدی...! عرض می کنم شمام احتمالا دیدی و نفهمیدی :دی سپاسگزارم. 

+ من منکر هنر آقای حیایی نشدم! و هیچ.

شعور رو باید خرج کرد .

تو کاری رو به کسی محول می کنی ! این یعنی به اون شخص اعتماد کردی و هم یعنی از انجام وظایف خودت شونه خالی کردی ، حالا به هر دلیلی ضیق وقت ، نبود شرایط و   ... پس حق نداری وقتی با نتیجه ی غیر دلخواهت رو به رو شدی شروع کنی به غرغر !  

و به هیچ عنوااان حق نداری عصبانی بشی ... اون شخص به تو لطف کرده و کارت رو انجام داده و احتمالا تو بهش اعتماد داری و میدونی تمام تلاشش رو کرده حالا نتیجه می تونه اونی که تو انتظار داشتی نشده باشه ... اگر خودت وقت و تواناییش رو داشتی ، قطعا کارت رو گردن کس دیگه نمی نداختی و حالا که این کارو کردی لطفا اعتراض نکن ... کمی شعور به خرج بده ، انقدر شعورت رو برای خودت نگه ندار ، یه کمی هم برای دیگران خرجش کن !

وقتی خدا باهامون حرف میزنه...

یه روزایی وقتی بارون میباره ، حس می کنم خدا می خواد یه چیزی بگه ... و قطره های بارونو حرفای خدا میبینم . 


بارون امروز ، از اون باروناست ... خدایا بازم برام حرف بزن ، دلم داره باز میشه ... چقدر خوبه که هستی و دونه دونه ی کلماتت رحمته :) 





خدایا من دلم نگرفته ها ...

اینکه سر چیزای احمقانه دلت بگیره ، باید به خدات جواب پس بدی :) ناشکریه که میون هزار تا چیز خوب ، یه دلخوری خیلی کوچیک رو برای خودت بزرگ کنی و حالت بد شه . 



اصول مهمون داری!

وقتی مهمون دعوت می کنید توصیه ی اکید می کنم ازش بپرسید چی دوست داره که براش درست کنید . 

من برای اولین بار خیلی دست تنها بودم برای مهمون داری ! تا شب باشگاه بودیم با دوستم و قرار بود فردا ناهار بیاد خونمون. 

تماس گرفتم و پرسیدم که آیا چیزکیک دوست داره ؟ جواب منفی بود ! و کرم کارامل چطور ؟ بازم جواب منفی بود البته در لفافه طور!

منم از اونجایی که واقعا به سلیقه ی مهمونم احترام می ذارم شروع کردم به درست کردن کارامل و برای دسر همون کرم کارامل انتخاب شد :دی 

برای کیک عصرونه مون هم تصمیم داشتم چیز کیک درست کنم!! دلم سوخت و گفتم هم خیلی زحمت داره و هم این* دوست نداره!

حرف کیک آناناس رو زده بود. فکر کردم جای اون پر زحمت این پر زحمت رو درست کنم . وای که چقدر من کارای سخت کردم و چقدر خسته ام ! ( آیکون مالیدن زانووان و پاها حتی :دی) پیرزن تنبل خودتونید :دی تازه اومد می خواستم بهش بگم چقدر زحمت کشیدم یادم رفت!!! شما یادتون باشه حتما عین عمه م ، برای مهمونتون تعریف کنید چقدر زحمت کشید و بابتش گردن درد و کمر درد و حتی انگشت پا درد گرفتید :دی !!!

ماجرا این بود که وقت واقعا ضیق بود و من هم حتما می خواستم کیک و دسرم رو شب آماده کنم :| هم می خواستم حتما درست کنم هر دو رو :/ دوس ندارم مهمونیم بی کیک و دسر باشه:دی دسری که نیمه آماده بخرم و درست کنم هم اصلا دسر نمی دونم ! (حالا خوبه خودم دسر خور نیستم آنچنان :دی )

دیگه اول دسر رو درست کردم و بعد تر رسیدم به کیک ... این وسط هی اتفاقات عجیبم رخ میداد . از قبیل ترکیدن ظرف کره در ماکروفر ! و دو سه مورد خیلی عجیب دیگه و هی اون وسط وقت کم و کمتر میشد:دی 

فقط می خندیدم به اتفاقات... آخه ظرف توی کابینت بیفته بشکنه:| ¿ اوف...

ولی بالاخره اون شب به خیر گذشت و فردا هم ناهارو آماده کردم.

دوستم با کادوهای خیلی خوشگل اومد خونمون ... بعد ناهار نشستیم درباره ی یه مساله ی جالب انگیزی با هم صحبت کردیم و یه ریزه عصبی و هیجان زده شده بودیم:دی من ظرف اخته رو کشیدم جلوی خودم و یه لحظه به خودم نگریستم که دیدم نشستم تنهایی تند تند می خوردم :))) !!! دوستمم برام حرف می زد. عکسش موجوده :دی 

خلاصه ش کنم و سرتون رو بیشتر تر درد نیارم، من یه عالم خوردنی خوشمزه نصیبم شد و یه کادوی واقعا دوس داشتنی :) 


+ نتیجه گیری : از مهمونتون درباره ی علایق غذاییش سوال کنید اما اهمیت ندید :| :دی 

+ نتیجه گیری : میوه و هرچی خوردنیست رو از جلوش بردارید و تنهایی بخورید :دی 

+ عکس ها رو تو ادامه مطلب میذارم اگه دوست دارید تشریف ببرید ببینید :) 

* این : دوست مجازی حقیقی شده ی عزیزمه... :)  چوپان !

 

ادامه مطلب ...

آی پی مشترک! کسی هست برام درباره Ip بگه ؟!

دقایقی پیش یکی از دوستان ، عموی وبلاگستان برام کامنت گذاشتن که با نام های مختلف ، از آی پی من!! کامنت دریافت کردن. 

شک کردم که شاید کسی جز خودم با اسم مگهان کامنت میذاره. ولی با دیدن کامنت ها و آی پی ها دیدم نه!! کامنت ها دقیقا چیزیه که خودم نوشتم و ارسال کردم . ولی افراد دیگه هم با آی پی من کامنت گذاشتن ! 

این قضیه به شدت ناراحت و نگرانم می کنه ، چون باعث سلب اطمینان و اعتماد دوستان میشه. 

کسی هست بهم بگه آخه مگه ممکنه ؟!؟!؟!؟!؟

مطبخ مگهان!

پاستای عزیزم دو بار گرم و سرد شده ، مهمونم به مراعات حال من گفت دیرتر میاد. حالا منم و یه عالمه وقت اضافه اومده ... 

خونه مرتبه ، غذا هام حاضره ... 

میگم چطوره یه سوپ هم درست کنم تا دوستم بیاد ؟! هوم ؟ 

پاستای نیمه آماده  

و

دورچینش