مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دلم می خواست تو خلوتم کسی رو دوست می داشتم ...


+ دلم برای گفتن دوستت دارم  تنگ شده ! چند وقت می گذره از آخرین باری که این واژه ها از زبونم شنیده شد ؟ 

+ دوست داشتن سخته ، اما نه به اندازه ی دوست نداشتن ... 

+ عشق نجات دادن غریقی است که دیگر هیچ کس به نجاتش امید ندارد.   "نادر ابراهیمی"

استراحت مطلق

روزایی که از 7 صبح بیدارم انگار تا شب سر حال ترم ، دیشب بدون یه ساعت خواب بعد از ظهر حتی تا 3 بیدار بودیم . مهمونای خودمونی داشتیم دو سری ! مرحله ی آخر آقایون بالش گرفتن دراز کشیدن :)) ما خانوما هم بالا سرشون هرهر کر کر می کردیم . 


از چند روز پیش تصمیم گرفتم تغییر رویه در برخوردم با برادرم داشته باشم . با خواهرم مطرح کردم یه سری مسایل رو اول مخالف بود با تغییر ناگهانی اوضاع در نبود مامان و بابا... اما بعد که فکر کرد گفت مگی عملیش می کنیم . 

ماجرا از این قراره که برادر من زیادی در رفاه بوده ، زیادی همه دورش بودن و آماده به خدمتش ، از اونجایی که اختلاف سنی زیادی با ما داره خب طبیعیه که ما زیاد هواش رو داشتیم ، عمه ها هم که هیچی نگم بهتره ، رسما عاشق عضو کوچولوی خونواده ن . اگر دختر بود شاید کمتر اهمیت داشت ولی از اونجاییکه هیچی منو به اندازه ی مردهای مامانی و بی اراده و سوسول منزجر نمی کنه ، تصمیم گرفتم تحت فشارهایی قرار بدمش و به قولی دچار چالشش کنم . البته واقعا بچه ی لوسی نیست. فقط کمی سوسوله ! و کمی خسته!!!

خلاصه دیروز تنها یه مسیرنسبتا طولانی رو از کلاسش پیاده برگشت. نرفتم دنبالش... برای رفت و برگشت باشگاهش هم گفتیم که نیان دنبالش و خودش بره ! گرچه وقتی برگشت گفت خیلییی خسته شدم ولی من به شدت از نتیجه راضی بودم . این بین بهش خرید هم دادیم که انجام بده ، حسابی احساس مرد بودن داشت آخر شب...


امروز می تونه فرصت خوبی باشه برای چند صفحه کتاب خوندن ، این روزا انقدر درگیری وجود داره که به کارای شخصیم کمتر می رسم . حتی تماس دوستام بی پاسخ می مونه ... امروز ناهار مهمونی خونه ی عمه وسطی دعوت بودیم ، دختر روسه که سر کار بود ، منم کارای خونه رو بهونه کردم برای استراحت و چند ساعت تنهایی مطلق... صبح یه کم کار داشتم بیرون که کارا رو انجام دادم و بعدش برادرمو رسوندم خونه ی عمه ...

اومدم خونه سیم تلفن رو کشیدم و پی ام های تلگرامم رو هم نمی خوام جواب بدم . می خوام یه استراحت مطلق داشته باشم کنار کارای ریز و درشت خونه ... 





وقتی تو خواب یاد کارای انجام نشده ت میفتی...

ساعت 5.5 صبح از خواب بپری و یادت بیاد لباس ها شسته شده و نم دار تو ماشینه ، کورمال کورمال از اتاقت خارج شی و پات به هزار و یک چیز موجود در کف زمین و حتی ناموجود گیر کنه و سکندری بخوری هزار بار تا به ماشین لباس شویی برسی... بالاخره لباس ها رو در بیاری ، مرتب رو خشک کن ها بچینی و برگردی که آروم بخوابی... اما خوابت نبره ! 


+ اونقدر از دانشگاه بیزاری که دلت می خواد دوری مامان و بابا رو تحمل کنی و این روزای تنهایی و مسولیت های زیاد همراه با خواب های نا آروم ، کش بیاد ،فقط مهر لعنتی نرسه ! کی میشه که مهر من رنگ و بوی درس نداشته باشه ؟! داشته باشه ، اما رنگ زبان ، رنگ واژه ها ، نه رنگ مدیریت ... نه رنگ درس های تحلیلی و آماری ، نه رنگ حساب و کتاب و دستورهای مدیرانه ...

گاهی وقت ها

دلت می خواهد یکی را ببینی 

بروی خانه بنشینی فکر کنی 

و برایش بنویسی 



گاهی وقت ها

آدم چه چیزهای ساده ای را

ندارد ! 


+ الف.صالحی 

+ و همین آرزوهای ساده ...

آداب اولیه خوردن ، بی صدا غذا خوردنه !

یه چیزی که به شدت آزارم میده طرز غذا خوردن آدماست . 

من اصلا دوست ندارم آدمایی رو که غذاشون رو مزه مزه می کنن، متاسفانه نمی تونم تذکر بدم بهشون و فقط از ته دل غمگین میشم که چرا فلانی اینجوری غذا می خوره و دهنش رو صدا میده:( 


+ یه بار به یکی از دوستام گفتم ، گفت آخه اینجوری نخورم غذا بهم نمی چسبه ، خب بنده ی خدا چسبیدن غذا به تو نباید به قیمت کوفت کردن غذای من تموم شه که آخه :|

من و برادرک ! این داستان کیف جنس بد ، یا کیف بد جنس:دی

شب بهش گفتیم می خوایم برات کیف نو بخریم ، کیف پارسالش تمیز و عالیه. فکر کردیم به رنگ کتونیش نمیاد و می تونیم یه کیف دیگه براش بخریم حالا که انقدر مرتبه و وسایلش رو عین روز اول نگه میداره . بهش که گفتیم گفت نه! کیف نمی خوام . 

من خوشم نمیاد هر سال اسراف کنم... بعدشم شما می خواین کیف قدیمیم رو ازم بگیرین. تز بابام همیشه اینه که وقتی یه کیف تازه می خری پارسالی رو باید بدی کسی استفاده کنه !!اگه نمی تونی دل بکنی از همون قبلی استفاده کن!

 بهش گفتم حامی تو می تونی اونو نگه داری به شرط اینکه برای کلاس زبانت ازش استفاده کنی  ... گفت ببین مگی در هر حال ،من دوست ندارم هر سال اسراف کنم!!! :دی

صبح که رفتم بیدارش کردم برای رفتن به کلاس در حالیکه به بدنش کش و قوس می داد و با پشت دستش چشماشو می مالید گفت مگهااان ... فکر کنم من کاملا به یه کیف احتیاج دارم !!!

فقط میگم جنسش خوب نباشه که سال دیگه باز مجبور نشم اسراف کنم!!! 

راهنمای خرید جارو برقی!!!

اینکه من یه روزی بشینم دو دوتا چاهار تا کنم و جارو برقی خوب رو از بد تشخیص بدم و بعد فکر کنم تجربه م رو باید! در اختیار دیگران بذارم ، خیلی عجیب و در عین حال جالبه


دوستان هنگام خرید جارو برقی حتما حتما به وزنش دقت کنید جارو برقی سبک تر انتخاب کنید که باعث کمر درد نشه ، نکته ی دیگه اینکه جارویی انتخاب کنید که رو دسته ش مخزن داشته باشه و خالی کردن آشغال هاش  راحت باشه ! اینطوری ...

به قیمت بالای جارو توجه نکنید و فکر نکنید قیمت بالا مساوی با کیفیت خوبه ! و فکر نکنید برندی که ظرفشوییش خوبه ،پس همه چیزش خوبه!! واقعا درباره ی کالاهای برقی اینطور نیست و از هر برندی یه چیزاییش خوبه و یه چیزاییش بد.

جارو برقی دلونگیمون رو یادمه خیلی با قیمت بالا خریده بودیم که یکی از بی کیفیت ترین جاروهای ممکن بود ، سنگین ، بدقواره ، بی کیفیت. به هیچ عنوان جاروهای دلونگی رو پیشنهاد نمی کنم ، خیلی ایرادهای ریز و درشت داشت. جارو برقی الجی هم مدتی داشتیم که موتورش ضعیف تر از چیزی بود که انتظار داشتیم . مکندگیش اصلا قابل قبول نبود اما شکل ظاهریش خوشگل و بامزه بود . 

جارو برقی سامسونگ ، با وجود قیمت مناسبش یکی از بهترین گزینه هاست . هم رو دسته ش مخزن داره . هم واقعا مکش خوبی داره ! تنها ایرادش وزن نه چندان سبکشه... که اون هم انواع داره و با کمی وقت گذاشتن می تونید نکع سبک ترش رو قطعا پیدا کنید.

می رسیم به بوش ، یه جارو از این برند داریم که خیلی خیلی سبکه و با کیفیتم هست! گرچه قیمتش به نسبت بالاتر از سامسونگ و سایر برندها بود ، ولی خیلی سبک و کم حجمه... اگه دنبال جارویی می گردین که کمتر جاتون رو اشغال کنه ، بوش جاروهای مناسبی داره. جاروی ما دقیقا اینه! شبیه به اسباب بازیه بس که سبکه!

و بعدتر از همه می رسیم به زیمنس ، اخیرا برای باغچه یک عدد جاروی زیمنس خریدیم که خیلییییی قدرت خوبی داره ، سبکه ، شکل ظاهری ش هم نسبتا خوبه! ایشون هستن عضو جدید خونه... 

خلاصه که به پیشنهاد من دقت کنید ، هاها ، فکر نکنید سامسونگ برند بی کلاسیه ! خیر ... اتفاقا می تونه بهترین انتخاب باشه حتی ؛)


+ پست مخصوص دوستمه که ازم خواسته بود نظرم رو بگم برای خرید جهیزیه ش :) خوشبخت باشی عروس و عروس های آینده...

درباره جارو تجربه ی زیادی داشتم که دلم نیومد سکوت کنم در برابر سوالت :) سپاااس


اگه بی عشق موندی ...

سال تا سال اگه بی عشق موندی ، آوازایی هست که باید می خوندی... 


+ پالت .


جواب ندادن به کامنت ها بی ادبیست ایا؟

واقعا انقدر روم فشاره این روزا که می مونم چطور وقت می کنم دوش بگیرم و جواب پی ام های دوستام رو بدم ... وقتی میرسم اینجا دیگه نای جواب دادنم نیست! منو ببخشید خلاصه ...


امروز غذای نذری امام حسین آوردن برامون ، چقدر مزه ی غذای مامانمو می داد ... اوممم ...

تو روحت که ذره ای خلاقیت نداری !

دیشب ما رفتیم پولامونو یه جوووری تموم کردیم اصلا ناجور !!!

مانتو خریدیم رنگارنگگگ و خوشحال برگشتیم خونه ، یکی از اقوام نزدیک آخر شبی اومد پیشمون و خریدها رو دید و پسندید !!!در لحظه، خواهر آدرس داد ایشونم قصد کرد بره عین مانتوی من بخره ... :| 

و منی که همیشه سعی کردم تو این زمینه حساس نباشم ، گویا فقط سعی کردم !!! الان حاضرم خون بریزم سرش(حتی!) و به شدت توانایی گاز گرفتگی!( از نوع دندونی) دارم . آخه یعنی اونقدر بی خلاقیتید که از یه فرد غیر خلاق!(خودم) تقلید کنید؟

خلاصه که متاسفم واسه خودم ولی بهم فشار میاره رفتار آدم ها ... 

میدونم که میدونن دلخور میشم از کاراشون ... اما کاری که دوست دارن رو انجام میدن ... خواهش می کنم ازتون به هیچ عنوان عین لباس کسی نخرید. (می دونم که اینجا هیچ کس چنین رفتار زشتی نداره و آشناهای ما مریخی هستن!!!) :دی والا تو هر صفحه ای بری که از نکوهش رفتاری گفته شده ، کامنتا رو هرچی بالا پایین کنی یه مورد نمی بینی بگه منم چنین رفتار زشتی رو دارم. همه میان و نوچ نوچ کنان و هی وای، هی وای چقدر زشت گویان کامنت میذارن و رد میشن :|

نمی خواد اینجا بگید چنین اخلاقی دارید ، ولی اگه دارید خواهش می کنم ترکش کنید. ممکنه طرف با خوشرویی بگه برو بخر ولی صرفا ظاهرسازی باشه! هیچ کس دوست نداره فتوکوپیش تو مهمونی دیده شه :| یا حتی تو خیابون ... 

خصوصا من که سعی می کنم متفاوت عمل کنم و عین مد پیش نرم قطعا دوس ندارم عین مردم دیده شم :| خب ؟!


+ یه بار یه کفش خریدم بنده و کسی رفت عینش رو خرید! فردای اون روز جلوی در خونشون دزد کفشش رو زد :دی  


+ یه بار دیگه یه مانتو خرید عین مال من همون فرد مذکور و دو بار نپوشیده وایتکسی شد. الان خوبه باز مانتوش تیکه پاره ای چیزی شه:|¿! چرا این مردم دو پا چرا توبه نمی کنن آخه ؟ :دی

اوووف... 

مامان و بابا خوبن !

ممنونم از تماس هاتون ...


مامان و بابا خوبن :) 


+ خدای من ... خواهش می کنم به همه ی بنده هات رحم کن :)

دوستای مهرداد ارسنجانی ! اینجا کسی هست؟

خیلی فکر کردم ، دیدم دوست دارم یه نامه برای پسرک تازه مرد شده * ی وبلاگستان بنویسم!  

اینجا از دوستای مهرداد ارسنجانی کسی هست ؟ پیغامی براش نداره ؟ 

می خوام به زودی زود نامه رو بفرستم ! فقط نمی دونم محتوای نامه چی باید باشه :( 


+ همیشه آرزو داشتم برادر کوچولوم ، بره سربازی و من براش نامه بنویسم . هربار به برادرک می گم اعتراض میکنه که چرا برای تحقق آرزوی خودت می خوای من رو بیچاره کنی ؟! :دی نمیشه تو بری و من برات نامه بنویسم ؟ :/ 

+ عکس از چرک نویسم !!