مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

یواشکی...

 خیلی درگیر بودم تمام دیروز و امروز، اونقدر که از فرصت نشده جواب زنگ استادمم بدم، فقط لازم بود اینو ثبت کنم، اومدم و ثبت کردم. ادامه مطلب ...

گناه دارم من خب!

از اینکه به کسی جواب رد بدم و بعد ببینم با کسی دوسته، یا حتی ازدواج کرده که خیلی از من بهتر و خوشگل تره بدم میاد...


اون وقت همیشه به هرکی گفتم نه، چه واسطه ای و چه مستقیم اگر به کسی جواب منفی دادم رفته با کسی دوست شده و یا ازدواج کرده که خیلی بهتر و قشنگ تر از من بوده، شانسه دیگه


اینا از کجا پیدا می کنن این موارد خوب و خوشگلو؟ ظلمه خداییش

 

ادامه مطلب ...

فکرهای شبانه

تو تختم جا به جا میشم، با خودم فکر می کنم دقیقا از کی دیگه دلم نخواست مادر بشم؟ من خودم بهش آگاه نبودم، اما میگن خیلی بچه دوستم...

میفهمم از روزی که کسی دور و برم نبود که دلم براش بلرزه، از همون روز دیگه نتونستم تو خیالاتمم مادر بشم... 

اصلا واقعا چی میشه که دل آدما برای هم می لرزه؟ 


 

کی منو ببره کنسرت همای خب آخه؟

لامصب همای کنسرت داره...

اه


#تالار_وحدت

#تهران

#بیس_و_شیش_آذر


یه وقتایی هم هست که همه آرزوت میشه 8ساعت خواب راحت شب...

دیگه نه دنبال اینی که یکی خیلی دوستت داشته باشه و نه وقتش رو داری که یکی رو خیلی دوس داشته باشی...

نهایت دوس داشتنهات میشه همین گاه گاهی فکر کردن به کسی اون ته مهای ذهنت، نهایت فرصتی که داری میشه دقایقی پیش از خواب و نهایت حالی که داری میشه اینکه فک کنی اگر روزی کسی رو دوس داشتی براش فلان کارو بکنی، چون یه روزایی بود که خودت خیلی تنها بودی و خیلی می خواستی یه نفری باشه برات همچو کارایی بکنه...

  ادامه مطلب ...

من خوبم، شماها خوبین؟

وبلاگ نویسی، مبتذل نویسی حتی و الخ

امروز پستی رو خوندم و به این فکر کردم که وبلاگ من به اعتقاد خیلی ها، و واقعا خیلیها یا شاید همه مبتذل نویسی به نظر میاد و شر و ورهای عام پسندانه، اما من هرگز از این بابت ناراحت نبودم و یا حتی سعی نکردم کم کم دور شم از این نوع نوشتار و خاطرات و ... اما خب این خیلی بده که من بدونم مبتذل نویس هستم و اهمیتی ندم.

من هیچ وقت با هدف خاصی به نوشتن شروع نکردم، امروز خوندن اون پست باعث شد به فکر فرو برم. خب طبیعیه انجام هر کاری بدون هدف باعث از بین رفتن انرژی های مفید آدم میشه، وقتی زیاد بهش فکر کردم دیدم اونقدرا هم  اهمیتی نداره با چه هدفی شروع شده، مهم حالاست که من بدون اینکه قصد داشته باشم اینقدر دوستای واقعی داشته باشم، دارم. من خیلی خیلی بیشتر ازظرفیت، توان و حتی لیاقتم از اینجا به دست آوردم...

من خیلی چیزا به دست آوردم، خیلی چیزها که هیچ برنامه ای برای به دست آوردنشون نداشتم و این یه موفقیت کاملا اتفاقی و البته خوشحال کننده ست. 


پ.ن: اگر نوشته های منم مبتذل نبود، کم خواننده تر از حالا بودم؟ طبق اون نظریه باید اینطور باشه یعنی...

...

وقتی مامانشو تو قبر گذاشت، برگشت نگاه به پشتش کرد، جایی که ما ایستاده بودیم. 

گفتم سرده، برفه، یه چیزی بپوش... 

گفت حتی دیگه سردمم نمیشه، می فهمی؟

و من دیدم که تو روز برفی با یه بلوز نازک تریکو با بدن نحیفش تو برف ایستاده بود و به تسلیت های مردم جواب میداد.

امروز یه روز تازه ست و من قول میدم تا شب ذهنم رو از تمام افکار مربوط به گذشته(یک موضوع خاصش)پاک کنم. 

خدایا مددی... 

از این کارای خیر که من نمی کردم هیچ وخ

شماره ی کارتم رو اینجا میذارم، من ابدا فکر نمی کردم شما ها مایل باشید کمکی کنید از راه مجازی و ... من حقیقتش زیاد راحت نیستم پول کسی رو حتی برای چند ساعت هم نگه دارم مگه اینکه طرف خیلی خودی باشه، هیچ وقتم برای این کارهای خیر پولی جمع نمی کردم چون با روحیاتم سازگار نیست و نگران میشم که نکنه کسی فک کنه واسه خودم برداشتم، نکنه نگران شن پولشون جای بدی خرج شده و الخ

فکر هم نمی کردم اینقدر کامنت داشته باشم تو اون پست، ببینیدمبلغ و رقم(!) تو کمک کردن هیچ اهمیتی نداره، یعنی واقعا هرکسی هرقدری که می خواد می تونه کمک کنه و این خیلی خوبه که شما ها خیلی هاتون مشتاق بودید. به همین دلیل به قول خواهرم که تو پستاش می نویسه بر آن شدم(!) که شماره ی کارتم رو اینجا بذارم و ازتون خواهش کنم هر مبلغی رو به حسابم می ریزید اطلاع بدید، ضمن اینکه احتمالا هفته ی آینده روز عملش هست و تا اون روز میتونید پول بریزید و یادم بندازید این پست رو بردارم زود:| ¡


 

ادامه مطلب ...

زندگی چقدر قشنگ میشه گاهی :)

من هیچ وقت برای کمک به هیچ کسی از آدمای دور و برم پول نگرفتم، هیچ وقت... همیشه میگم یک! ممکنه بهم اعتماد نداشته باشن! و دو(!) عموما هر کسی موردی رو برای کمک کردن دور و برش پیدا می کنه و منتظر دعوت من نیست.

اینجوریاس که هیچ وقت نگفتم یکی هست که نیاز داره فلانی، بیا و کمک کن...

بعد اینکه امروز وقتی از مراسم می اومدیم یکی از دوستای بابا بهش زنگ زد و گفت یه مشکل فوری داره و بچه ای رو می خوان عمل کنن که مادر و پدرش رو بخاطر مشکل قلبی از دست داده و برای عملش هنوز نیاز به مقداری پول دارن

بابا این ماه کار خیرش رو کرده بود و من شک ندارم خیلی خیلی دستش خالیه، ضمن اینکه متاسفانه جاهایی که کمک می کرده در جریان وضعیت مالی ما نیستن و فکر می کنن همه چیز مثل سابقه... بابا هم اصلا روش نمیشه بگه شرایط خوبی نداره، اینطوریه که از مامان قرض می گیره و کمک می کنه هنوز!!!!!

وقتی اومدیم خونه به خواهرم جریان رو گفتم و تصمیم گرفتیم از پول کارگاه برای این کار کنار بذاریم، که دیگه بابا هم دلش نمونه برای رد کردن در خواست اون بنده ی خدا... خودمونم قصد داشتیم یه کمکی کنیم و کجا بهتر از اینجا؟!

وقتی کاملا بی منظور برای دوستم تعریف می کردم گفت منم یه مبلغی می تونم کمک کنم و من با خودم فکر کردم این آدم از کجا مطمئنه که من آدم درستی هستم و چطور حاضره این مبلغ رو به من بده که به اون آقا بدم برای عمل؟ و البته خیلی خیلی خوشحال شدم از اینکه آدما هنوز به هم اعتماد می کنن... 

اولین کارت پستالی که پست شد برای مگی...

نصفه شب اومد در زد و گفت مگی خونه ست؟

بابا تعارف کرد بیاد داخل و با ما چای بخوره گفت بهتره بره که برای فردا آماده شه

رفتم جلوی در و گفت اگه بگم نامه داری چی بهم میدی؟!

گفتم اگه بگی از کیه شاید یه چیزایی بهت بدم و دلشوره داشتم از ژاپن باشه... 

گفت از فلان جاست نامه و من جیغ زدم که نههه... دیگه یادم رفته بود!

و ازش گرفتم و سفت چسبوندمش به سینه م و گفتم خیلی عزیزه

خندید و گفت یا خود خدا... کییی هستن ایشون؟! 

و اینجوری بود که کارت پستال خوشگلی از دوست عزیزم به دستم رسید. هزار هزار بار نگاهش کردم و ذوق کردم و دلم هی خوش و خوش و خوش تر شد...

خدایا چرا پاکت نامه ها اینقدر خوبن؟ من پیشتر از اروپا بسته و نامه داشتم، از دوستای مجازی هم داشتم اتفاقا چون من هیچ کسی از اعضای نزدیک خونواده م مهاجرت نداشته که بخواد چیزی برام بفرسته و اینکه خب من هرگز از کانادا و آمریکا و کشورهای آسیایی حتی چیزی نداشتم. 

خدایا مچکککرم که وسط ناامیدی ها اتفاقای قشنگ قشنگ می چپونی، سعی می کنم ببینمشون و به امیدشون زنده باشم.

جیگرت بشم!

هیچ وخ نفهمیدم چطو جیگرت بشم میتونه کلمه ی محبت آمیز باشه؟ خب من همش فک می کنم یک آرزو برای شخص خودته که مایلی جیگر طرف مقابلت بشی...