مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دی روووز :دی

رفتم دانشگاه ، تا ظهر بودم و برگشتم اومدم یه سری لباس های روشن رو روونه ی ماشین کردم و منتظر شدم تا آبکشی و خشک شن و درشون بیارم که تو آفتاب خشک شن، مشکی رو به کسی قرض داده بودیم ، در نتیجه ماشین یه کس دیگرو خودم برداشتم و رفتم دانشگاه!!!:دی  خیلی هم رانندگی لذت بیشتری داشت با ماشین دیگران!

 استاد ظهرمون به شدت سختگیره و از کلاس 40 نفره ش 21 نفر افتاده داشته ، البته اعتقاد داشت کمکاری از دانشجوهاست ، ولی شنیده شده که دوستان ضعیف نبودن که این درس رو با این نمرات فاجعه!!! افتادن . بگذریم که منم این ترم نه یکی ، بلکه دو تا درس باهاش دارم . 

استاد دیگه م یه موجود زیادی باهوش عذاب آور بود. حتی می دونست من رو تو روز ثبت نام دیده ، اسم پدر تک تک دانشجوهای قبلیش رو می دونست . لازمه بگم سه دوره ، سه دوووره ، رتبه تک رقمی آورده و تا دکتریش هم علامه بوده:دی؟ ایش ... :| هیچ لذتی نداره بودن باهاش نمره ی درس تک تک بچه ها رو اعلام می کرد !! نمره های ترم پیششون رو منظورمه . اون که سخت گیره هیچ ، اینم که نابغه ست و معلوم الحال :)) 

رفتم کتاب خونه میگم می خوام لیست کتاب های فلانتون رو یه نگاهی بندازم و اگه منبع جالبی هست بیام عضو شم فردا اگه نه که دردسر ندم به خودم... میگه نمیشه که!!! تا عضو نباشید نمی تونید 20000 نسخه کتاب ما رو ببینید خانوم!چه انتظاری دارید! زنک چاق بد خلق ...مگه نه اینکه خانومای تپلی خیلی مهربونن؟! مثه مامان جونکم ؟ 

رفتم کتابخونه مرکز عینا همین حرفو زدم ، پسره گفت گوشیتو بده اینجا باشه برو اون پشت و بگرد تو کتاب ها :دی گفتم می خوام گوشیمو آخه از اسمشون عکس بگیرم:دی گفت باشه برو ولی یه چیزی بذار . یه چیز کوچیک با ارزش سوییچو گذاشتم براش ، گفت ماشینت همین طرفاس دیگه ؟! من برم که رفتم شما باش و این کتابا :))) 

ساعت 7 رسیدم خونه و رفتم دنبال برادرک و خواهرکم که رفته بودن سکه بخرن ! عروسی داشتیم ، دختر روسه مایل نبود بریم ، من مایلش کردم :دی 

در عرض نیم ساعت حاضر شدیم و زنگ زدیم که دایی کجایی که ما داریم تنها میریم و با کله اومد خونه ! (از ترس اینکه تنها بریم بود یا واقعا دوس داشت باهامون باشه نمی دونم!)خلاصه شوماخر وااار ما رو تو اون ترافیک نیم ساعته رسوند به انزلی:دی 

چقدررر حرص خوردیم که دیره و می خوای نریم و اینا... برای اولین بار خانواده ی ف.ر زود رسیدن!!! زوووود :دی (ف اسم دیگه ی بابامه :دی) عروسی عااالی بود. عالی به معنای حقیقی واژه ... آهنگ های خوب خوب ... کنار فامیلا بودن ... نه رقصی و نه هیچی که مغایر با اعتقادات حاج خانم مگهان باشه!!! فقط اتفاق های خوب ، خیر و خدایی بود. عروسی تو فضای قشنگ مرداب ، میوه و شام و کیک و... همه چیز بود غیر از رقص یه عالم آدم! 

عروس و داماد هر دو تجربه ی انتخاب اشتباه داشتن :) میدونم که اینبار عاقلانه انتخاب کردن و خوشبخت خواهند شد . 

ما فامیل عروس بودیم ، بزرگتر از ما بود ولی هم بازی بودیم ، نصف خاطرات عمرمون با همه...سفرهامون حتی! عروس انزلی زندگی می کرد . حالا داره میاد که همسایه ی ما بشه ... حس عجیب و جالبیه :) ای کاش اتفاق های خوش دیگه ای هم در راه باشه ؛) 


+ یه چیزایی پیش اومد که نمیدونم ازش بنویسم یا نه ؛) گویا نگران بازخوردش هستم . همه چیز رو که اصلا نباید گفت . 

+ این رستوران نیلوفر آبی انزلی رو خیلی دوست دارم که با قایق میری و به رستوران میرسی !حس جالبناکیه ... 

+ وقتی عروس گفته بود عروسی این چنینی می خواد بگیره کلی من و دختر روسه تشویقش کرده بودیم! همه میگفتن این که عروسی نمیشه و حالا همه معتقد بودن اتفاقا کاملا هم عروسیه :دی  ایشالا دختر روسمون سرش به سنگ بخوره و دل یک جوان رعنا و کلی فامیل رو شاد کنه با عروس شدنش!!! :)) آمین 


نظرات 23 + ارسال نظر
بهسا 1394/07/11 ساعت 21:54

عزیزکم انشالا به بهترین شکلی که خودت میخوای عروس شی
دارم به این فکر می کنم که چه رمانتیک و باحاله با قایق رفتن!
چرا ما دریا نداریم اینجا؟؟!!
ولی مگی میشه رقص و لباس محلی داشته باشی؟؟
من هرچی عروسی شمال دعوت شدم نشد بیام حتی این آخری!
دلم عروسی محلی شمالی میخواد
(مطمئنم اصلا نفمیدی که همچین ریز خودمو دعوت کردم عروسیت!)

ممنوووونم بهسای عزیزم ... برای عروس شدن وقت زیادددد دارم:دی
و اینکه میدونی تا خواهرم متاهل نشه من ازدواج نمیکنم؛) ؟!
عروسی های ما اصلا محلی نیست. ما اصلا روستا نبودیم نه مادربزرگی نه کسی تو روستا داشتیم:(
واسه همینم عروسی هامون کاملا عروسی عادیه
و اینکه منم عروسی روستایی هرگز نرفتم :) خب چون اطرافیانمون نبودن روستایی ؛)
انشالله عروسی خواهرم دعوتت کنم بهسا جون:*

سلام به دوست جون جونیه خودم
چطوری عزیزم
هر روز میام وبتو میخونم اما ...
تنبلم خواهر جان، تنبل
عروسی مبارک باشه و خوشحالم خوش گذشته

چه اساتیده عالی و در عین حال سخت گیری داری، انشالله بهترین ترمت باشه عزیزم

ایام به کام مگی دوست داشتنی

سلام عزیزم خوبممم...
ایام به کام تو هم باشه ؛) تنبلی خوبه ناراحت نباش
منم این روزا به شدت تنبل و کامنت نگذار شدم ؛)

Mr chapool 1394/07/07 ساعت 23:37 http://chapdas.blogsky.com/

سلام
مبارک باشه
همیشه به شادی و عروسی و خوش گذرونی

ساام
مچکرم!
انشالله

خدا رو شکر که عزیزانت صحیح و سلامت برگشتن
خدارو شـــــــــکر

خدا رو شکررر واقعا ...ولی هنوز برنگشتن ...:(

فرح 1394/07/07 ساعت 21:27

خوب کردید رفتید عروسی...یعنی موزیک پخش نشد؟تی چومانه قوربان

چرا عزیزم .... موزیک رو حلال حساب می کنم من ! تو اون خونواده مومنانه رفتار کردنشون عااالی بود.
موزیک بود . یکی دو تا هم پیانو نوازیده میشه معمولا

بانو 1394/07/07 ساعت 19:20

من یه کوه کامنت میذارم بعد دو خط رو می فرسته برات
چرا اینجوریه؟
نه بابا مشهدی نیستم که، از تاثیرات علی مشهدی و خندوانه اس

واقعا ؟!؟ گوشیت گلکسی نیست؟!
ریما هم این مشکل رو داره با وبلاگ من و کامنت گذاری
اه اه اه ... دلم ادامه کامنتم رو می خواد خب...
علی مشدیییی :دی

بانو 1394/07/07 ساعت 19:18

مرسی مگهان بانو که منو می خوای بگردونی، خیلی مرسی
ولی من دیگه گول نِمِرَم

:*

باران 1394/07/07 ساعت 17:28

عوضش ما جد در جدمون خانم هامون سن رو مخفی میکنن:))
نمونه اش عمه ام که شواهد نشون میده 80سالشه اگر ازش بپرسی
چند سالته عمه جان :))
میگه 40سالشه ولی سن واقعیشو نمیده بهت میگه مهم اینه دل آدم جوون بمونه نه سن آدم :))
یا خواهرم که خیلی از من بزرگتره اونم ازش بپرسی چندسالته ؟
میگه 20سالمه :دیی
یعنی امکان نداره سنشو بهت بگه و خودت متوجه شی حتی :دی
ولی من نمیگم به کسی که نه دروغ گفته باشم نه راستش :))

+بابت پرحرفیم مگی عزیز ببخشید:))

آخی همتوووون سلامت باشید تو هر سنی که هستید عزیزم:)

بانو 1394/07/07 ساعت 17:07 http://Bisiar.blogfa.com

مرسی مگهان بانو که منو می خوای بگردونی، خیلی مرسی
ولی من دیگه گول نِمِرَم

:))))))عزیزممممم ...
اونجااایی هستی شما ؟! ای بابا ...ای بابا :دی

باران 1394/07/07 ساعت 16:38

ولی در کامنت قبلش پرسیدی :دیی
هر چی حدس زدین به دیده منت قبول میکنم:))
مهم اینکه من در نظر خواننده هام چند سال نشون میدم ؛ ))
اگر همو یه روزی دیدیم شاید گفتم:))
امسال که رفتم تهران یکی از دوستان مجازی رو دیدم بنده ی خدا از اول
مسیر تا آخرش هی گفت باران ،جان من بگو چند سالته ؟:))
خودش هم نتوست حدس درستی رو بزنه :)) من بهش نگفتم یعنی
حرصش دراومده بود :))

آره فکر نکردم دوس نداری بگی ؛) چون ما خونوادگی هیچ کدوم از خانومامون سنشونو مخفی نمی کنن ...
آخی ؛)

آویشن 1394/07/07 ساعت 15:56 http://dittany.blogsky.com

همیشه به شادی و عروسی.
ولی واقعا عروسی بدون رقص میچسبه؟البته میدونم سلیقه ها متفاوته.
گفتی استاد نابغه یاد استادای خودم افتادم.همش 4 تا استاد واسه بیشتر درسای تخصصیمون داریم یکی از یکی نابغه تر.بلا استثناء هر جلسه باید اینکه خودشون تو هر دوره ی تحصیلی شاگرد اول بودن و ما عین چیز میریم سر کلاس و آخر ترمم نمره هام ون همه شکوفه زدست رو بکوبن تو سرمون.انگار تقصیر ماست تو دوران اونا امکانات رفاهی کم بوده،یکی نیس بگه باشه شما باهوش ما نفهم.ولمون کنین دیگه.

:دی والااا ولمون کنید دیگه ؛) :)))
+ عزیزم تقریبا همه با شما هم نظرن و به نظرشون عروسی با رقص معنا داره
دری به تخته بخوره ها و از میلیاردها آدم یکی مثه من فکر کنه:| شما سخت نگیر :دی

باران 1394/07/07 ساعت 14:36

میگن هیچوقت از یه خانوم سنش رو نپرس
اگر خودش گفت که هیچ ! اگر نگفت قطعا بعدا هم نخواهد گفت :))
ولی خودت چی حدس میزنین ؟:))
شاید اگر دوباره وب زدم اومدم گفتم. ولی حدستو بگو :))


+ ایشالا هر چی خیره برای خودت و خواهرتون پیش بیاد ! آمین

نمی پرسم ولی واقعا حدسی ندارم هرگز حرفی نزدی شما ولی فکر کردم 29سالتون باشه.

باران 1394/07/07 ساعت 14:20

اینو نگو تا سی سالگی خواهر
ایشالا همین یک الی دو سال دیگه :))
سی سالگی زیاده خواهر :))
الان مامانم بودش کلی بابت این حرفت ، بهت حرف میزد .
پس دیگه نبینم اینو بگی هان ؛ ))

درضمن ممنون.

:))) خودت چند سالته بانو!؟
آخه ما تو خونوادمون رسم نیست زود:دی بعدم خواهرم می خوام متاهل شه اوللل اینجوری دوست تر دارم :)

سلام جای من خالی تو عروسی

سلام
واقعا جای همه تون خالی دوست جان ها

باران 1394/07/07 ساعت 14:00

سلام
مبارکه ایشالا عروسی خودت خواهر کوچلو

سلام
عزیزم اول شماهااا ؛) منم تا سی سالگی ایشالااا:*

مروئه 1394/07/07 ساعت 12:40

مرسی مگهان جونم بابت ایمیل هم کمترین کاری بود که شد در اون موقعیت انجام بدم
ان شالله دیگه انموقع مشهد باشم پس مگهان و خانواده مهمانهای vip من محسوب میشن و تشریف میارن مشهد خونه من و مهمان آقاامام رضا
خیلی جواب کامنتتو دوس داشتم

الهی قربونت برم مهربون :)
انشالله ... مگهان تنها ؛) خانواده نه خیررر خود خودم! :دی
خیلی با محبتی شما... من خوشبختم که انقدر دوست های خوب خوب دارم اینجا ... ♡

مروئه 1394/07/07 ساعت 12:23

سلام مگهان جان
ان شالله عروسی خودت خانم زیبا به نظرم تو با یه میکاپ ملیح زیباترین عروسی خواهی شد که هر کسی تو عمرش خواخد دید به امید اینکه اگر خودت هم دوس داری و آمادگی، همسر هم کف خودتون و کسی که شایستگی شمارو داشته باشه قسمت بشه
و از همین عروسیایی که دوست داری بگیرید

سلام عزیز دلم ....
میدونی من ایمیل دوس داشتنی شما رو خیلی دیر دیدم ؟ دیروز ...واسه همینم همینجا ازت تشکر میکنم بابت لطف و مهربونیت ...الهی بشه ببینمت از نزدیک ...
خیلی به من لطف داری :) همه ی دختر ها با آرایش کم زیباترین میشن :* :)
آرزو می کنم اتفاق های خوب برای شما در راه باشه و عکسشم برامون بفرستی ♡
دعوتمم بکنی اصلا خونه ت :)) ؛)

مترسک 1394/07/07 ساعت 11:46 http://1matarsak.com/

ای ای ای! مگهان ملقب به پیچش‌الممالک :))

:))) بعله و اینا

مترسک 1394/07/07 ساعت 11:36 http://1matarsak.com/

بگما، دست‌پخت خودت باید باشه ها :D

خببب حالااا :دی اونو باید منتظر باشید تا برم خونه ی بخت که حالا حالااااها نیست بنا به دلایلی :دی
اگه حاضری تا دور و بر سی سالگیم صبر کنی باشه دست پخت خودم میباشه!

دوست 1394/07/07 ساعت 11:28

چرا منو تایید نمیکنی؟
میگم همشهریتون تو وبلاگ نوشتن ناراحت بودن از ماجرا برای شما نارحت بودن بعد شما براشون پیغام نمیزارین دیگه
من همیشه میخونمت تا دیدم مهندس نوشته دلگیر بود برای کسی فهمیدم شمایی

تایید می کنم .
کامنت قبلیتون رو تایید نکردم که همین بود با جمله های متفاوت... می خواستم از ایشون اجازه بگیرم بابت تاییدش .
شما سپیده نیستی اینو مطمینم ! ولی کی هستی یعنی ... :)
+ من بعید میدونم دلیلشون این باشه و شایدم باشه نمی دونم واقعا

مترسک 1394/07/07 ساعت 11:15 http://1matarsak.com/

یه مورد استاد داشتیم تلفیق دو تا استاد شما بود، سخت‌گیر و نابغه، از لیسانس تا پایان دکتری رو دانشگاه تهران بوده با رتبه فلان و معدل فلان‌تر :|
بعدش منم عدل ترم آخری «مجبور» شدم با اون بردارم وگرنه اگه دست خودم بود باهاش بر نمی‌داشتم، هر کی می‌شنید با اون برداشتم می‌گفت خودت محترمانه برو حذف کن و معرفی به استاد بردار تموم شه بره اما من کله‌شق‌تر از این حرفا بودم! :D
از جلسه اول تنها کسی که جرأت بحث کردن و سربه‌سر گذاشتن باهاش رو داشت خودم بودم و بس! تا دو-سه جلسه هی یه جوری می‌خواست بایکوتم کنه اما از وسطای جلسه سوم دید که نه! من امکانات نداشتم وگرنه الان باید جای خودش تدریس می‌کردم!
هیچی دیگه از اون به بعد ترجیع‌بند تمام حرفا و جملاتش این بود که به قول مترسک فلان و به قول مترسک بیسار و مترسک تو نظرت چیه و اینا؛ روایت هم داشتیم توی دانشگاه ما طی 15 سال سابقه تدریسش یک بار هم بیش‌تر از 12 به کسی نداده؛
نمرات اومد و رکورددار دانشگاه شدم و اسمم توی تاریخ ثبت شد! تنها کسی که طی دوران تدریسش ازش 20 گرفت من بودم! به عنوان حُسن‌ختام ترم آخرم این نمره از اعجوبه اساتیدمون رو گرفتم و د برو که رفتیم! ایشالا شما هم این ترم می‌ترکونی ;)

واااااااای حس بی نظیرییییی باید باشه از چنین استادی تعریف شنیدن و 20 گرفتن!!!! نههه
خیلییییی حالم خوب شد اصلا ... آفرین بر شما
من 15 بگیرم ازش شیرینی میدم:دی

سحرالف 1394/07/07 ساعت 11:05

مبارکا باشه.

ممنوووونم سحر جان :) خانوم دانشجو:دی

مگه باباهاتون جلسه اولیا و مربیان میان که استادت اسمشونو حفظه؟
چه عروسی جالبی، ما هم دلمون از این مدل عروسی ها می خواد

نه والا میگه من عادت دارم اسم بچه ها رو کامللل یاد میگیرم ! میگه از اثرات رشته ای هست که خوندم :))) سیستم های اطلاعاتی پیشرفته!!!:دی
(ام . آی . اس) خونده ! هاهاهاااا ...
+ ایشالاااا عروسی خودت همینقدر باکلاس و در عین حال کم هزینه باشه عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد