سخته باور کنی فصل رنگی رنگی های تابستونی و گرما و شرجی تموم شده ...
سخته که ندونی عمرت اونقدری قد میده که بتونی دوباره صندل های رنگیت رو پات کنی و رو ماسه های داغ قدم برداری ...
با اومدن هر فصل حالم خوب میشه و با رفتن قبلی حالم بد ... اینه که همیشه یه حس خاصی به تحویل فصول دارم ...
+ اردیبهشت ...ماهی که یه پرتقال خوشمزه بهم هدیه داد . ماهی که حالم رو خوب کرد .
زمستونم میشه رفت کنار دریا،آتیش روشن کنی،موزیک بزاری،با یه گروه 7-8 نفره باشی.
اینجوری بازم خوشیه خودشو داره.
ای بابا :( دلم دریا خواست که...
همه فصلا سه ماهن اما چرا تابستون این قدر زود میگذره؟ :/
ای جان
باور کنین با حس واقعی گفتم 

الهی
ماسه های سوزان تابستان خداحافظ
هوووم.....
هر وقت وبلاگت رو باز می کنم خوشحالم که یه روز اینجا خوندم مادر و پدرت سالمن و برمی گردن از حج.
مواظب خودت باش دوست جون
عزیز خوش قلبم :)
ممنونم که سلامتیشون برات مهم بود...شما ها خیلی خوبید.
چه پای قشنگی چه ناخنی
:| البته ممنان
تگرگ؟!!!
نه صدففف...اینا صدف روی ماسه هان
تحویل فصل :)
منم دلم دریا و راه رفتن رو ماسه هارو خواست :(
......
منم