-
پیک نیک دی!
1395/10/17 13:03
بهاری تر از این هوا هم داریم ما؟ ای بابا، نمی دونم به کوری چشم کی ولی زمستونم بهاره... + بعد مدتها، پیک نیک... + کامنتا رو تایید می کنم، قول میدم. + امیدوارم خدا کمکم کنه و دو پست قبل رو در زندگیم به کار بگیرم، سخته اما نشدنی هم نیست.
-
نکاتی برای خودم و شاید حتی شما
1395/10/16 20:38
یادمون باشه: " تا وقتی تکلیفمون با خودمون مشخص نیست کسی رو به زندگیمون دعوت نکنیم، احساس و وقت مردم هم به اندازه ی زمان و احساس ما با ارزشه... یک آدم بلاتکلیف رو تبدیل به دو آدم بلاتکلیف نکنیم" + ما مسئولیم!
-
نکاتی برای خودم
1395/10/16 20:34
هم من و هم شما، یادمون باشه: " تو روابطمون با جنس مخالف با دست پیش نکشیم و با پا پس بزنیم، قشنگ نیست و مردم گناه دارن " + الهی العفو
-
دو ماه و نیم مونده به نو شدن...
1395/10/15 19:54
خب خب خب، امروز یه قورباغه رو قورت دادیم و می ریم که داشته باشیم برنامه های بعدی رو... امروز داشتم برنامه هامو نگاه می کردم، با خودم فکر کردم اگر دو نفر بیان کمکم، سه نفرم یک ریز تشویقم کنن ممکنه به همه برنامه هام برسم این ور سال :)) چی کارا می کنین بچه ها؟ هیچ میدونین نیمی از دی ماه گذشته؟ هیچ میدونین:|¿ وای خدایا من...
-
شیطنتم آرزوست.
1395/10/13 03:53
به طرز عجیبی وسوسه شدم شیطنت کنم، اما سعی دارم کمی خوددار تر باشم. خدایا مددی... +شرمسار و خجالت زده م :(
-
ترس از دیده شدن...
1395/10/12 14:35
همه ی ما آدمها ضعف هایی داریم، گاهی این ضعف ها میتونه جلوی پیشرفتمون رو تا حد زیادی بگیره... اخیرا متوجه شدم ما خانوادگی ترس بزرگی داریم که نتونستیم هیچ وقت بهش غلبه کنیم، من اسمش رو میذارم ترس از دیده شدن... خوب یادم هست که پدرم هرگز حاضر نشد تو هیچ مصاحبه ی کوچیک درون استانی و شهری(!) عکسش باشه و حاضر نبود هیچ وقت...
-
[ بدون عنوان ]
1395/10/10 16:10
دلم می خواد ده ساعت بی وقفه بخوابم، ولی حتی نیم ساعت هم اجازه ی خوابیدن ندارم. کاش اقلا حس خوبی بمونه ته این روزهای پر بدو بدو واسم...
-
و همچنان محتاج دعاهای شمام
1395/10/10 12:02
تا الان دعاهاتون جواب داده و یک مرحله به لبخند نزدیک تر شدم، الهی لبخندتون پر رنگ تر از من باشه...
-
محتاج دعاهای خیر... :)
1395/10/10 03:20
دارم فکر می کنم من چقدر خوشبختی هامو، اتفاقای خوب زندگیمو مدیون شما هستم؟ چقدر از دعاهای خوب شما بوده که قلبم آروم گرفته؟ چه روزهایی بوده که از ته دل خندیدم، از ته دل و همه ش واسه دعای خیر شماها بوده... خیلی بی شرمانه ست که باز ازتون بخوام دعام کنید، این بار خیلی پر شور تر و خیلی محکم تر... من به دعاهای شما دلخوشم،...
-
تصورات آدما از ما...
1395/10/08 10:44
گفتم عین حقیقتو بهم بگو، از من چی گفته بهت؟ قسمش دادم که بگه... گفت هیچی و خندید...هیچی هم که نه، یعنی گفته خیلی خرمایه این! گفته بابات خیلی خرش میره! گرچه برای نزدیکاش کاری نمیکنه، گفته اهل رفت و آمد با هر کسی هم نیستین و سخت آدم راه میدین تو خونتون! گفته خیلی خیره بابات و خیلی خونواده و مصیبتاشونو رفع و رجوع می کنه...
-
بیاین آدما رو به هم معرفی کنیم، خب؟
1395/10/06 15:43
از این اتفاقایی که الکی الکی باعث هیجانم میشن رو دوست دارم. یکی از اون اتفاقا معرفی کردن آدما به همدیگه ست، معرفی دو آدم که تو کار به درد هم می خورن، معرفی استادم به استاد دیگه م، معرفی استادم به بابام و یا حتی معرفی آدم ها به هم به قصد ازدواج... اگر فکر می کنیم دو نفر میتونن با هم آشنا بشن و ممکنه با این آشنایی...
-
چطور ثبت کنم لحظه های خوش را؟
1395/10/05 20:25
با خودم می گویم انگار همین دیروز بود، لحظه به لحظه ی شروعش را به یاد دارم. گوگل کردن کار هر روز من بوده و است، گوگل کردن هرچیزی که لحظه ای ذهنم را درگیر کند. آن روز را خوب یادم است، رشت را سرچ کرده بودم، یا شاید سراوان و همچو چیزی... فکر می کنم دنبال آدرس قبر دوستی میگشتم که در سراوان خاکش کرده بودند، دوستم بهایی بود،...
-
دوست پسر داشتن چه حسی داره یعنی؟
1395/10/04 16:32
از وقتی فهمیدم دوس پسر داره هی غش می کنم از خنده و خنده های ضعف کننده م منتهی میشه به جمله ی" ماماااان! آخه باورتتت میشه=))) " یکی نیست بگه تو چرا دوستات آب می خورن مامانتو خبر دار میکنی؟! نکنید خوب، من انتظار ندارم دوستایی که شبیه خودمن یهو عاشق شن و یهو دوست پسر دار شن، وای که چقدر بهت نمیاد از این کارا،...
-
چه شب درازی بود...
1395/10/01 03:24
کوفت بود همه چیز، کوفت و من فکر نمی کردم هیچ وقت یلدا به این درازی باشه... خیلی طولانی بودی یلدای 95 خیلی طولانی، خیلی خسته و خیلی غمناک نه حافظی بود و نه حظی که از حافظ و یلدا ببریم. تموم شد به غمگین ترین حالت ممکن عمه نگفت باید برای حامد یلدایی می بردیم، اما می دونم تو دلش بود، هنوز لباسی که برای خواستگاریش داده...
-
کامنت دونی بسیااااز باز:))
1395/09/30 12:21
بخاطر سه کامنت خصوصی چرا نظرات رو بستی این رو باز می کنم و منتظرم حرف بزنید دیگه، خیلی بدو بدو دارم پس خدافس!
-
من میمیرم برای شب یلدا، واقعا میمیرم ها:)
1395/09/29 19:55
خواهر جان فرمودن شب یلدا نباید خیلی خسه باشیم، پس سفارش یلدا نگیریم و اینگونه بود که ما امشب دو عدد کیک داریم و یه سری خیلی کم(!) بیسکوییت و ...:| سفارش نگرفتیم دیگه، اینارم از یک ماه پیش گرفته بودیم، اگر قرار بود بگیریم خیلی می شد کیک هندونه سفارش بگیریم،جالب بود برام چون ما خودمون هیچ سالی پیش از اینکه خواهرم کیک...
-
جادوی فکر کردن...
1395/09/29 18:26
صدای اذان پخش می شد، دکتر گاف به سبک همیشگی ش در اتاق قدم می زد و با چشمهای ریز شده به ما نگاه می کرد، به ما سه چار نفر که قرار بود هرچه خوانده ایم را جمع و جور کنیم و در واقع جواب پس بدهیم. دلم می لرزید، گفتم که صدای اذان پخش می شد، همان اذانی که وقت گذاشتن حامد بی جان از آمبولانس به زمین پخش می شد. همان جا که من...
-
#ناگفته
1395/09/29 18:00
دلتنگی هنوز اینجاست.
-
بی اعتمادی...
1395/09/28 19:45
ببینید شما یک اشتباهی کردید و زندگی و اعصاب کسی را خط خطی کرده اید، از خرشانسی و یا خوش شانسیتان طرف مورد آزار و اذیت قرار گرفته هم به شما علاقه ای هرچند کم(!) یا شاید هم خیلی زیاد دارد، در هر دو صورت شما یک فرد خیلی خرشانس به حساب می آیید. خب حالا پرواضح است که شما می توانید از این فرصت سواستفاده کنید و بروید دنبال...
-
متوهم نباشیم!
1395/09/28 12:07
من آدم با اعتماد به نفسی نیستم و 99 درصد دوستان با اعتماد به نفس ترینهان... اما میتونم این اطمینان رو بهتون بدم که بی اعتماد به نفس هم نیستم. تا روزی که دکتر گاف متنی رو نذاشته بود روی میز و ازمون چیزی درباره ش نپرسیده بود حدس نمی زد من درکم از متن اینقدر خوب باشه، اینو من نمیگم و خودش گفت، یعنی یه متنی بود و چند...
-
عیدمون مباااارک باشه بچه هااا
1395/09/27 12:54
خدایا خدایا عیدییی بده! عییی دیییی بده! با صدای دختر همسایه بخونید(کلاه گرمزی!) خدایا چگد هوات زشته امروز:دی :)) من بارون دوست دارم ولی امروز به نظرم هوا تاریک بود و اینشو دوس نداشتم. + بله امروز عیدی گرفتم، همین که دیروز نق داشتم و امروز نقم کمتر شده خودش بهترین عیدیه دیگه، ضمن اینکه راس راسی هم عیدی گرفتم؛) فردام...
-
[ بدون عنوان ]
1395/09/27 02:40
وقتی دلم برای خودم می سوزه یعنی خیلی دردم بزرگه و اینکه امروز خیلی دلم برای خودم سوخت، تنم درد گرفت و مغز استخونم تیر کشید و تکرار می کنم خیلی دلم برای خود طفلیم سوخت . + من همیشه عیدا یه جور خاصی خوبه حالم، فردا خوب میشم هر طوری که شده خوب میشم:)
-
1063
1395/09/25 03:13
خدا از این رفیق خوبا قسمت همه بکنه انشالله... + ^-^ امشبم تا صب بیدارم، قول میدم فردا بخوابم!
-
استادم میگه دانشجو بودن یعنی شبی 3 تا 4ساعت خوابیدن!!!
1395/09/24 23:10
خب بنده همین حالا حساب کردم که در طول دو روز گذشته تنها 3ساعت خوابیدم و الانم خوابم نمیاد و نشستم کارای پروژه م رو انجام میدم. سالمم واقعا؟ بعد چرا هرچی بیشتر کار می کنی، کارات بیشتر میشه؟ مگه نباس هی کمتر و کمتر بشه؟ + واسه امتحانات هم فقط میتونم بگم الحمدلله، بگذریم که یه گند عظیم زدم! یه گند مسخره مثلا در حد دو دو...
-
فردا امتحانی ترین چارشنبه ی دنیاس!
1395/09/23 20:33
فردا یه امتحان خیلی سخت دارم که هیچ ربطی بهم نداره، صرفا چون رفتم تو کلاس استاد نشستم با دانشجوهاش مجبورم کرده برم و امتحان بدم که ببینه چه کردم، خیلی محتاجم به دعا :دی و البته امتحان دیگه ای هم دارم که باز بهم ربط داره، قراره کارگاه هایی که برامون گذاشتن رو ازمون امتحان بگیرن جناب استاد، یعنی تو روووووح این استاد...
-
دردناک از خصوصی های زندگی ما...
1395/09/23 04:34
سرم سنگینه، خنده های بی وقفه و درگیری های خوب ذهنی هم حتی نتونسته حواسمو از نگرانی های دل کوچیکش پرت کنه. با اینکه می دونم فردا با استادم قرار دارم و راس ساعت 8باید بیدار شم خوابم نمیبره، دلم براش می سوزه، خیلی بچه تر از اونی بود که بخواد بفهمه شرایط مالیمون مثل سابق نیست... ما حواسمون بهش نبود، هر حقیقتی نباید تو...
-
چند خبر کوتاه
1395/09/23 03:59
یک اینکه این روزها شکر خدا مفید می گذره، سخت و مفید...یک وقتی به ساعت نگاه می کنم و میگم خدایا کی ساعت این همه دوید؟ این روزا بیشتر از هر روزی مطمئن شدم برای موفق بودن و خوشحال تر بودن باید بیشتر کار کنم و کمتر بخوابم. اگر حال و حوصله ندارین و احساس خسگی و رخوت می کنین لطفا یکی دو تا هدف برای خودتون تعیین کنین و برای...
-
محمد
1395/09/22 15:02
نیک تر، زیبا تر و آهنگین تر از نام محمد آیا وجود داره؟! + یکی از حسرت های بزرگم اینه که اسم هانی رو "محمد هانی" نگذاشتیم. فکر کن که چقدر زیباست این اسم... جز علیرضا این اسم هم میتونست از اسامی دوتایی محبوبم باشه. من اسامی دو تایی رو دوست دارم، ولی خودم انتخابشون نمی کنم. یادمه اسم برادر کوچولوی دوستم حمید...
-
خدایا ایمیل هیجان انگیز لطفا *_*
1395/09/21 18:23
همیشه وقت باز کردن ایمیل ضربان قلبم بالا می رفت و هنوز هم میره، با اینکه مدتهاست هیچ ایمیل جالبی از کسی دریافت نکردم. هیچ وقت اس ام اس و پی ام اپ هایی مثل تلگرام برام شادی آور نبود و هنوز هم نیست. خدایا میل باکسم را اتفاقناک کن،مرسی اه
-
برگی از گذشته... ؟!
1395/09/21 03:14
اعتراف می کنم چیزایی بوده تو زندگیم که ذهنمو درگیر کرده این روزها و من دارم ازتون مخفیش می کنم... شاید مهم نبوده باشه، اما سختمه نگفتنش... ربط به گذشته هام داره، می نویسم ازش، اما رمزی و رمز هم جدیده