مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

ترس از دیده شدن...

همه ی ما آدمها ضعف هایی داریم، گاهی این ضعف ها میتونه جلوی پیشرفتمون رو تا حد زیادی بگیره... 

اخیرا متوجه شدم ما خانوادگی ترس بزرگی داریم که نتونستیم هیچ وقت بهش غلبه کنیم، من اسمش رو میذارم ترس از دیده شدن... خوب یادم هست که پدرم هرگز حاضر نشد تو هیچ مصاحبه ی کوچیک درون استانی و شهری(!) عکسش باشه و حاضر نبود هیچ وقت جایی ازش تقدیر بشه و به نظرم بخش زیادی از این حس مربوط میشه به ترس از دیده شدن که تو تک تک اعضای خانواده مون وجود داره، کم و زیاد داره البته... اما در وجود همه هست.

اخیرا با تمام وجودم دارم تلاش می کنم خواهرم رو از این جریان اشتباه نجات بدم، گرچه خودم هنوز درگیر و گرفتارشم! اما راضیم از اینکه یکی از ما اقلا سعی داره نترسه از دوربین و از شناخته شدن و حرف زدن با آدمهای شناخته شده... الحمدلله انگار دارم پیروز میشم، هرچند خودم هنوز پشت پرده م و حاضر نیستم هیچ کجایی باشم، چند روز پیش از پیشنهاد یه مصاحبه ی متفاوت رو داشتیم که مثلا میتونست انگیزه بده به جوون ها و باعث شه برای موفقیتشون تلاش کنن و دنبال کارهای دو.لت.ی نباشن که ما ردش کردیم، به همون دلیلی که گفتم. البته که گفتن اگر بخوایم میتونیم تبلیغات هم بکنیم که ما اینم رد کردیم، یکجور عجیبی تو جریانهایی قرار گرفتیم که خودمونو براشون ابدا آماده نکرده بودیم. 


---

دارم به هدف جدیدم فکر می کنم و امیدوارم بتونم تو اون زمینه اندکی موفقیت کسب کنم، محتاج دعاهای خیرتونم همچنان... هنوز هیچ اتفاق مثبتی در رابطه با هدفم رخ نداده و به دنبال راهی هستم برای دسترسی بهش و احتمالا کسی که تو این حوزه بتونه کمکم کنه

دوستتون دارم بچه ها، شما ها خیلی خوب تر از خوبید برای من... خیلی خوب تر و من اینجا رو عمیقا دوست دارم.

نظرات 26 + ارسال نظر

سلام عزیزم از وب ماهی و طلوع ماه پیدات کردم.
دو تا پست آخرت رو فعلا خوندم .
امروز سرم درد میکنه بقیه ش رو میزارم بعد.
دوست داشتی به منم سر بزن. رمزم برات میزارم.
اومممممممممممممم
دیگه فعلا چیزی یادم نیست.

سلام
خوش اومدین:)

ریحانه 1395/10/15 ساعت 10:22

سلام عزیزم
خاموش میخونمت و در خواست فالو دادم تو اینستا
اگه ممکنه اجازه بده وارد اینستات بشم
ممنونم
z1361a.za

سلام عزیزم:) :*

آنا 1395/10/15 ساعت 02:02

ممنون مگی
احتمالا منم ویستر میگیرم
تو نی نی سایتم شنیده بودم تعریفش رو
سرچ کردم تو خود سایتش نمایندگی تو رشت داره اما رویال تو سایتش نزده
میگم پورسانت تو رو هم بدن

ممنون! من منتظر پورسانتم هستم!!!
گفته باشم

آنا 1395/10/14 ساعت 19:45

مگی خود مارک خوشخواب چ طوره؟؟ شنیدی

نه:)

اذر 1395/10/14 ساعت 19:28

سلام مگی جون
میشه وارد اینستات بشم؟

سلام عزیزم، بله چرا نشی:)؟
:*

آنا 1395/10/14 ساعت 18:21

با کسره با کلاس تره اخه!:\ :))))

ما با کسره می خوندیم بعد فهمیدیم با فتحه س:/

آنا 1395/10/14 ساعت 15:39

مگی ویستار یا ویستِر یا ویستَر
کدوم درسته؟

فتحه داره گویا روی ت، Vistar

آنا 1395/10/14 ساعت 15:13

ویستر سایتش خیلی دو مخه رویال راحت تره سایتش :)))))

:))

آنا 1395/10/14 ساعت 15:12

خودتون راضی ترید ازش؟
از نماینده اصلیش خریدید؟ میشه بپرسم کجای رشت؟
محصول ترکیه ست؟

رشتین مگه شما:دی؟
یا ابرفرض ماشالا به ما رشششتیااااا بابا
ما از نمایندگی رشت خریدیم، من خودم حضور نداشتم بابام بعد از شرکت رفت خرید و اومد:دی
و چون مدلاش فرق داره و تعداد هم خریده بود من یادم نمونده قیمت رو عموما یادم میمونه
فک می کنم نمایندگی فلکه لاکانیش

آنا 1395/10/14 ساعت 13:43

رویال منظورمه

یس!

آنا 1395/10/14 ساعت 13:40

چ خوب ک خندوندمت!!:))
میشه بپرسم چند خریدی ؟
مارک رویا جه طوره؟

به خداوندی خدا یادم نمیاد، ولی این یکی از قیمت بالاهاش بود.
شاید تو سایتش بتونید پیدا کنید، گفتم از خیلی معمولی تا خیلی خوب دارن که قیمتش قطعا فرق داره
رویال هم سالها داشتم، خوب بود ولی شنیدیم ویستر بهتره این سری اینو خریدیم برای همه ی اعضای خونه

آنا 1395/10/14 ساعت 11:20

من از طرف ماهی جان میام
گفتن شما جدیدا خوشخواب گرفتی میخواستم مارک و اینارو بپرسم ؟؟خیلی ممنوت

:)))) دچار دلدرد شدم از خنده
عزیییز دلم:* ما مارک ویستر Vistar گرفتیم.
با توجه به طبی بودن یا نبودنش و کیفیتی که می خواید قیمتش فرق داره، ما نوع طبیش رو گرفتیم که دو طرفه ست، یعنی یه طرفش نرمه و یه طرفش سفت:دی برای ایجاد تنوع
باز سوالی هست در خدمتم

میلاد 1395/10/14 ساعت 05:21

من نیستم که دیده میشوم صورتکها هستند آنقدر زیاد هم نیستند ولی همینکه مرا از یاد خودم برده اند کارشان را تمام کرده اند.
تیریبون آزاد برای گفتن و شنفتن حقایق از بطن مشتی نقاب .
فکر میکنم روزی اگر قرار باشد خودم باشم جایم کجای عالم است؟ شوالیه ی بی وطن هر کجا که باشد کولی آواره ای بیش نیست رفیق سرمای شب و سگ خوابیتا صبح

امیدوارم توهدفت موفق باشی
من متوجه نشدم منظورت رو. ترس از چیه دیده شدن؟ دیده شدن چه ترسی می تونه داشته باشه؟ برام جالبه بدونم

:) در مجموع شناخته شدن بین مردم، حضور در جایی که استاندار و نماینده های مجلس باشن مثلا و همچو جاهایی... برام احساس خفگی و عذاب و ترس داره!
ممنونم عزیزم، فعلا خیلی دورم از هدفم

فافا 1395/10/13 ساعت 14:29 http://aroosak-f86.blogfa.com

نه در موقعیت خیلی خاص ولی در حد برنامه ها تلویزیونی استان خودمون.

هان:دی

Ali 1395/10/13 ساعت 13:37

Yaroo koli talash mikone baraye movafaghiyato dide shodan khahare man
Che migi shoma
Khodi neshon bede dar mogheyat haye khas

:))
من موقعیت خاصی ندارم که خودی نشون بدم بابا

مرادی 1395/10/13 ساعت 12:07

منم اعتماد به نفسم پایین هست در این‌باره‌‌ی دیده‌شدن ولی نه در این حد که مثلاً موقعیت‌های خوب رو از دست بدم :) شما هم از دست ندین! حیفه :) فرصت‌ها غنیمتن :)

چه جالب، حالا موقعیت خوبی هم نبود. من صرفا یاد دیده شدن افتادم:)

باران 1395/10/13 ساعت 04:42

سلام
بچه خودتی
یادمه استاد فرانسه مون اومد کلاس و گفت سلام بچه ها خوبین بچه ها ؟
درس هاتون خوندین بچه ها ؟:))
حالا استاد سنش از آقایون کلاس مون کمتر بود یهو یکی از آقایون کلاس
با عصبانیت تموم البته با لهجه کردی رو کرد به استاد و گفت :
استاد ما که بچه نیستیمممممم سن و سالی ازمون گذشته !!!!
این چه وضعشه آخه ؟:دی
استاد هم در جوابش گفت آقای فلانی اگر گفتم بچه ها خواستم احساس صمیمیتم نشون بدم وگرنه میدونم دو سه نفر از آقایون خیلی بزرگن
من فقط خواستم احساس نکنین که من استادم و شما شاگرد فقط من باب
گرم شدن این کلاس بود ولاغیر و گرنه خودم میدونستم چه جوری برخورد کنم !!
بعد اون دیگه صمیمیت استادمون بخاطر این حرف کم شد :|:(

مگی مدیونت میکنم اگر تمام کامنتو نخونی و جواب ندی ؛ )):دی :

اما در مورد دیده شدن من خودم این شکلی هستم ولی کل خانواده ام این شکلی نیستن :)
نمونه اش دومادمون که اوایل این شکلی بود ولی الان نیست
بیشتر اوقات تو صدا و سیما چه رادیو چه تلویزیون باهاش حرف میزنن :)
چون به این دیده نشدنش بنظرم غلبه کرد :)
یا پدرم که از همون اول جوانیش تا چهار پنج سال پیش میرفت جلوی دوربین ولی الان اگر دعوت هم بشه بعید میدونه بره :)
بخاطر معروفیتش هم نبود که میرفت بلکه بخاطر کاراش اکثرا جلوی دوربین صدا و سیمای استان بود :)
دومادمون هم بخاطر کارش بود که دیگه ادامه دار شد و دعوت میکردن که
بیاد جام جم حرف بزنه :)
الان بچه هاش هم همین شکلین البته من به خواهرام بردم اونا هم اینجوری
که نمیرن :)
یادمه یکبار حسین بای اومد جلوم سبز شد و گفت نظرت در مورد نمیدونم
چی چی چیه ؟
من هول شدم گفتم مصاحبه نمیکنم :)))
خواهرزاده کوچکه همون لحظه میذاشتنش میکشتم !!
داد زد و گفت خاله نذاشتی معروفففف میشیم :))))

بله کلا من جلوی دوربین و دیده شدن کم میارم :)))


++
خدا بهت صبر بده بابت کامنت من :)))
ببخشید من برم دیگه :)
ممنونم از اینکه این تریبون رو در اختیارم قرار دادی که آزادانه بدون ترس
حرف بزنم :))))
موفق باشی مگی جونممم

سلام خانوم! خوبی ایشالا؟
ما تو خونه همیشه میگیم بچه ها... مثلا من میام میبینم 90 شروع شده داد میزنم بچه ها بیاین 90 و این بچه ها مامان و بابام و خواهرم هستن که همگی بزرگتر از منن، خیلی خیلی باب هست بچه ها...
خب من مصاحبه در خیابون رو که اصصصلا مایل نیستم هرگز امتحان کنم. چه کاریه:|؟ الحمدلله که داماد و خانواده با اوضاع کنار اومده و تونستن جلوی دوربین قرار بگیرن:)
خلاصه همینا دیگه، شمام موفق باشی♧

ارغوان 1395/10/13 ساعت 03:47

خانم زیبا سلام
من هم ترس از دیده شدن و مطرح شدن دارم بد جور! اما متاسفانه نمی دونم چطوریه که همیشه خیلی زیاد به چشم میام و مشخص می شم و این باعث می شه که بیشتر معلوم بشه که چقدر نمی خوام به چشم بیام.
فهمیدی چی شد!!

زیبا دل و زیبا رو و مومن شمایی... :)
خجالت می کشم زیبا خطاب شم چون هیچ یک از ویژگی های فوق رو ندارم. کاملا کاملا متوجه شدم چی گفتی ارغوان عزیزم

با خوندن یادداشتت دارم فکر میکنم نقاط ضعف من چی هست؟؟؟
راستی امیدوارم در هدفت موفق بشی مهربان ترین دختر

بهش فکر کن تو هم حتما...
شاید با پیدا کردنشون بتونیم بهشون غلبه کنیم.
خیلی خیلی ممنونم آرزوی نازنین...امیدوارم بشه که بشم

Negar 1395/10/12 ساعت 23:39 http://negarkhaton.blogsky.com

حس قدرت حس خوب قابل توصیف نیس اینو کاملا جدی میگم :) همسر من مث شماس اما دارم روش کار میکنم الان بهتر شده و راضیه

چقدر جالبه حست، خب من هیچ وقت درکش نکردم. خیلی خوبه روشون کار کن امید که موفق بشن؛)
ببین من دیده شدن پیش استاد و اینام خیلی برام ناخوشایند نیستها، بیشتر در مجامع بزرگ منظورمه و شناخته شدنش

تو اون عکس اخر ، کنار اون کیک چشم انداختم چند بار تو رو هم ببینم... نبودی...
چقدر برای خواهرت و شما خوشحال شدم...
کارش بی نظیره واقعااا ! از دست ندین این فرصت ها رو...

من بلد بودم توی عکسا نباشم، کف مرتب بزن برام لطفا
تازه بارهاااا به خواهرم گفتم از منم تو پیج حرف نزن

آناهیتا 1395/10/12 ساعت 20:25

ببین بنظرم حس بدی نیست.
وقتی ک شناخته میشی مسئولیتتات بیشتر میشه و انتظارات خیلی بیشتری ازت میره، و بعد بقیه هم توقع دارند که هواشونو داشته باشی و شاید به دلایلی نشه. وقتشو نداشته باشی یا هرچی. بعد اون انتظار تبدیل میشه به کینه و عداوت وتو زندگی آدم مشکل ب وجود میاره . البته اون آدمایی ک ازین چیزا کینه میگیرن از کمترشم میگیرن، اما بنظرم کار عاقلانه همینه. ارامشش بیشتره، میدونی

خیلی سخته کلا آنا...خیلی
ولی در کل من به سختی آن فکر می کنم بیخیال میشم، نه به سختی های بعدش...
درباره کینه هم چقد باهات موافقم

فافا 1395/10/12 ساعت 19:09 http://aroosak-f86.blogfa.com

سلام مگهان جان.
اتفاقا این ترس یه جورایی تو خانواده ماهم هست.اما این چندساله یکم بهتر شدم:))ولی خوب بازم راه زیاده تا بتونم بهش غلبه کنم.
امیدوارم موفق باشی همیشه گلم و زودتر به هدف هات برسی و اینجا ثبتشون کنی و مارو هم خوشحال کنی ♥♥

سلام
حالا مگه لازم بوده جایی دیده شین شما هم:دی؟
ممنونم ممنوووونم از انرژی های خیلی مثبتتون

Negar 1395/10/12 ساعت 17:05 http://negarkhaton.blogsky.com

برعکس من عاشق دیده شدنم! امیدوارم هروز موفق تر باشی

اینو جدی میگی؟!
چه حسی داره مگه؟ جز اینکه باعث پیشرفتت میتونه بشه
برای من شکنجه ست.

هانی 1395/10/12 ساعت 16:22 http://hanihastam.blog.ir/

ما هم اینجا رو دوست داریم ;)
و آرزو میکنم زودتر راه رسیدن به هدفت هموار بشه :)

چقدر خوبه حسای متقابلمون
ممنوووونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد