مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

چه شب درازی بود...


کوفت بود همه چیز، کوفت و من فکر نمی کردم هیچ وقت یلدا به این درازی باشه... خیلی طولانی بودی یلدای 95 خیلی طولانی، خیلی خسته و خیلی غمناک

نه حافظی بود و نه حظی که از حافظ و یلدا ببریم. تموم شد به غمگین ترین حالت ممکن

  عمه نگفت باید برای حامد یلدایی می بردیم، اما می دونم تو دلش بود، هنوز لباسی که برای خواستگاریش داده بودن خشک شویی رو یادم نرفته، خودم بودم که جمعش کردم. که پیچیدمش لا به لای یه عالم لباس زنونه که چشم کسی بهش نیفته، که داشتم از گریه هلاک می شدم موقع برداشتن لباساش... گفت کاش سال دیگه یلدایی خواهرت باشه و سال بعدش تو... من اتفاق خوب می خوام. بوسیدمش، گفتم بی خیال عمه بریم از پیشتون خوبه؟! بهتره که الان با همیم، اتفاق خوبم همینه که زنده ایم و با همیم دیگه...

گفت میگم یلداییتون باشه که سال دیگه بیشتر شیم، کجا می خواید برید مگه؟ هرجا برید این روزا رو میاید دور هم جمع میشیم دیگه، نه؟ ما خیلی بی کسیم، خیلی کمیم، خیلی کم... مسخره ست اینقدر کم بودن!

هیچی بهش نگفتم، اصلا نگفتم به همون خدایی که می پرستی من انرژی برای دوست داشتن کسی هم ندارم. واقعا ندارم... انگار خدا عشقو از دلم برده، مهرو از دلم برده و تو بی خود دعا می کنی


+ انگار همه می خواستن خودشون رو گول بزنن، ما با درست کردن تارت بعد مدتهااا که فکر می کردیم دختر عمه دوست داره، عمه کوچیکه با خریدن آجیل شیرین و دختر عمه با دون کردن انارایی که یک هزارمش خورده شد. شیرینی هایی که همه شون موند و ... دلمون خوش نبود خدا، گفتی جبران می کنی دیگه، نه؟ 

کجا و کی؟

نظرات 10 + ارسال نظر
میلاد 1395/10/04 ساعت 05:37

اوقات خوش ان بود که من که ندیدمش تو اگه دیدیش از جانب من چار تا چک بخابون تو پکوپوزش بگو بش نفهم معلوم هه شب یلدا کدوم گوری بودی که هرجا که سراغت اومدم نبودی

! من اصلا متوجه کامنت های شما نمیشم.
خودتون باید پیداش کنید و بگید بهش، به بنده ی حقیر هیچ ربطی نداره:|

پریسا 1395/10/04 ساعت 01:35

قربونتون برم مارسمی براینکه واسه تازه عروس یلدایی میبرن یاشب چله میبرن نداریم.....حالا چراییشو نمیدونم راست حقیقتش....حتا دورهم جمع نمیشدیم لامصب اتحاد موج میزنه تو فامیل

وای یادم باشه فامیلتون نشم خدای ناکرده:)))) =))))
یلدایی یکی از رسوم خیلی مهم خانواده ی ماست حیف که امکانات نداریم و زن نمی گیریم و شوور نمی کنیم وگرنه خیلی برامون مهمه=)))

الهی :(

:)

امیدوارم که اتفاقای خوب بیاد براتون از این به بعد
خدا اونقدر مهربون هست که حواسش به همه چی باشه:)

انشالله که بیفته دیگه... انشالله

پریسا 1395/10/02 ساعت 21:03

آخی عزیزم....قربون دلت
مایلدایی نداریم بیاباما فامیل شو

چرا ندارین پریسا جون:))) ؟!
مگه میشه؟ ما هر سال مفصلشو داشتیم:دی

طلوع ماه 1395/10/01 ساعت 13:32 http://mmnnpp.blog.ir

مگییییی
الهی حال دلت خوب بشه به زودی.

مرسی مرسی مرسی

م 1395/10/01 ساعت 12:39

:(

پ 1395/10/01 ساعت 10:15

دل منم خوش نبود، چرا دیگه کسی دلش خوش نیست به نظرت؟

کی میگه اینو؟ خیلی ها دلشون خوشه، اتفاقای خوب دارن... منم اینجوری نبین، خیلی درد دارم که اینجوری بیان می کنم، وگرنه دلخوشی ها زیاده

هانی 1395/10/01 ساعت 09:57 http://hanihastam.blog.ir/

:(

zahra 1395/10/01 ساعت 08:37

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد