-
اینجا مردی از خرید ناودان خسته شده!!! خسته !
1394/02/09 01:18
روز شنبه که تو اون هوای عالی رفتم و پری عزیز رو دیدم ... بعدش رفتیم جنگل و تو کتاب ها پرسه زدیم و من کتاب جدید آلمانیم رو خریدم و دوست جانم یک عدد ورتر بوخ آلمانی :دی برای رفتن به جنگل لازم بود ماشین رو جایی پارک کنیم ، به سختی جای پارک پیدا شد... جلوی خونه ی یه پیرمردی که داشت آشغال بیرون می گذاشت ... و یه نوشته ای...
-
کافه رشت!
1394/02/09 01:09
و بیراه نگفته دوست عزیزمون که بهترین افراد زندگیمان، کسانی هستند که چای هایمان کنارشان بارها یخ می زند... به نگارش های مختلف شنیدم این جمله رو و هربار بیشتر دوسش داشتم ... ما دو لیوان پر چای نوشیدیم :) ! هر دو بار هم چای هامون سرد شد از بس که حرف بود و حرف و حرف ... کتابم رو برده بودم که شاید فرصتی شه برای تموم کردن...
-
اندر احوالات پارک روی !
1394/02/08 12:13
روزمون از قدم زنی در پارک شهر شروع شد ... به اصرار بنده البته !!! همونطور که پری رو از اون سر شهر کشیدم اینجا این بار هم موفق به راضی کردن چوپان شدم برای قدم زدن در پارک ... و این حرکت نمادین رو مشاهده نمودیم و من که حس خوبی بهم دست داد! ؛ ) مثلش رو قبلاً هم دیده بودم البته ... به افتخار زمین خیلی پاک شهرم ... × 7...
-
یک قدم آن ور خط !
1394/02/07 14:56
امروز کلاس آمار پیچانیده شد توسط بنده ، از صبح برای ساعت آمار برنامه داشتم ! برای خودم و یار فرضی کتاب برده بودم ! پارک جلوی دانشگاه را برای آفتاب گرفتن و کتاب خواندن از پیش در نظر گرفته بودم ... مثل همیشه با ورودم به پارک حالم یک جور خوبی شد ... طبق روال همیشه یک نگاه کلی به پارک و مردم داشتم ... همین حین که می نشستم...
-
بار دیگر شهری که دوست می داشتم ...
1394/02/05 23:57
دیشب بود ، همین دیشب که باران ماشینم را گلی کرده بود ، همین دیشب بود که با وجود تعطیل بودن ساعت 1 وقت برگشتن به خانه دقایقی در ترافیک گیر کردیم ، همین دیشب بود که چاله چوله های خیابان آخ من ، کمرم و حتی آخ ماشین را در آورده بودند ... چه می گفتم ؟ هان ... همین دیشب بود که از این سر شهر کوبیدیم و به آن سر شهر رفتیم تا...
-
تو چقدر بایدی ...
1394/02/04 19:38
مثل همیشه پر هیاهو برایش از ماجرای امروزت می گویی و مثل همیشه یک گوشه کز کرده و با نگاه غم دار که تناسبی با صورت خیلی سفیدش ندارد ، به قول خودش به تماشای زیبایی تو نشسته . وسط صحبت های تند و تندم یک باره بر میگردم و انگار چیز مهمی یادم افتاده باشد ، چند ثانیه سکوت می کنم و یک نگاه به صورتش و با بی تفاوتی می پرسم...
-
ویار !
1394/02/03 17:55
انگار این عادت روزه داری و پشتش هوس کردن انوع اقسام خوردنی ها از بچگی روم مونده ... یادمه وقتی 9 سالم بود خیلی ریز و کوچولو بودم ! و لاغر ... یادمه همه ی روزه هام رو گرفتم همون سال به اصرار خودم و پدر و مادرم نتونستن حریفم شن ! از همون سال هر روز پول تو جیبی از پدرم می گرفتم و هرچی که هوس می کردم ، خیلی زود خریداری...
-
طعم بی نظیر گشنگی : )
1394/02/03 14:39
دلم برای ماه رمضون تنگ شده ... ماه رمضون پارسال هر روز و هر شبش درد بود برای من ... با اون حال از لحظه لحظه ش لذت بردم ... و امسال آرزو می کنم که زنده باشم و با درد کمتر روزه رو تجربه کنم : ) × خدایا بهم انرژی بده که من زندگی می گیرم از ماه خوبت ... × گیلک ها روزه شون رو با برنج افطار نمی کنن ، خیلی ساده تر با چای و...
-
شب آرزوها...
1394/02/03 10:48
خدایاااا شکرت واسه این روزای قشنگ ... آرزوی امسال من برای خودم کاملاً مشخصه ، بعد از خواستن سلامتی برای اطرافیانم و خودم ، آرزو می کنم به استقلال مالی برسم ، به خدا نزدیک شم ، تصمیم های درست بگیرم برای زندگیم ! چقدر حس خوبی داره این آرزو کردن ها : ) و من چقدر امروز با همه ی تشنه بودنم از صبح حالم خوبه ! × فاتحه برای...
-
شب آرزوها
1394/02/03 03:35
شب آرزوها باشه ، بارون بباره ... دلت آشوب باشه ... اون وقت دعا نکنی ؟! مگه میشه اصلاً ؟! × خدایا کمکم کن به دور از احساس تصمیم بگیرم : )
-
بسیار سفر باید ...
1394/01/30 14:55
دلم می خواد یه سفر خیلی سبک دو سه روزه برم جایی ... مقصد مهم نیست ! یاری که قرلره همراهیم کنه مهمه ... دلم یک رفیق خوش سفر می خواد و یه عالمه آرامش و هیجان ... × دلم می خواد یه کوله بردارم و برم ! بدون اینکه هتلی چیزی رزرو کنم ! برم و اولین هتل که جای خالی برای دو نفر داره مستقر شم . × اصلاً بهار همیشه من نیمه منطقی...
-
[ بدون عنوان ]
1394/01/29 12:26
مهمون دارم ، سه تا از دوستانم رو دعوت کردم ! خونه به شدت به هم ریخته ، کلی خرید کردیم دیشب از هایپر به اتفاق بابا که الان باید همشون رو جا بدم تو کابینت ! و بعضی هام یخچال ... دیشب که بر گشتیم خونه خیلی دیر بود و فرصت نشد هیچ کاری کنیم فقط زیتون اسلایس شده ی خوب پیدا نکردم و زیتون کنسروی خریده بودم که بیدار موندم و...
-
نقطه ی تعادل !
1394/01/28 20:15
بعد از 6 ماه ، امروز احساس کردم که به تعادل رسیده همه چیز ... من نه مثل پیش بی تابم برای کسی ، نه متنفر از ازدواج و هرگونه رسیدنی ... نه خیلی ذوق دارم برای اتفاقات پیش از تاهل و نه خیلی فراری هستم از رسم و رسومات ... احساس می کنم درست به جایی رسیدم که مدت ها آرزوش رو داشتم! فقط از نظر اعتقادی احساس می کنم باید محکم تر...
-
ارزیابی فروردینم !
1394/01/28 13:43
روزها می گذرن خوب و بد ! من هم همش تو یه حالت مستی و گیجی به سر می برم ... کمتر پیش میاد کتاب هام رو باز کنم و ورقی بزنم حتی ! بیشتر وقتم صرف با دوستا و خانواده بودن میشه ، سعی می کنم آهنگ های خوب کشف کنم و سعی دارم ماهی یه بار سینما برم ! دیروز استارت زده شد و اولین فیلم سال 94 رو به تماشا نشستم ! رخ دیوانه ......
-
سید !
1394/01/27 17:11
همیشه دلم می خواست بابای نی نی آینده م و نی نی آینده م سید باشن ... امروز یهو یاد این ایده آل کاملاً فانتزی و بامزه افتادم ! گفتم اینجا ثبتش کنم ! × برادرم یه کتاب داشت که درباره ی دختری بود که نذر سید فقیر لحاف دوزی می کننش! یعنی دخترک وضع خوب رو به عقد سید فقیری در میارن ! اون وقت برادرک مدام راه میره و میگه کو این...
-
Tit for tat
1394/01/26 18:41
اون وقتی که اس ام اس میده و باز می کنی می خونی و بی خیال به کارات می رسی تا شب و بعد میای و یه جواب سر بالا بهش میدی ... باید انتظار داشته باشی که درست وقتی منتظر جوابی ازش ، اس ام است رو باز نکنه ، که نفهمی خونده ... و جوابتم نده بعد نیم ساعت ! × من بدبین نیستم اصلاً ، فقط واتساپ نشون میده که ایشون 5 دقیقه ی پیش تو...
-
آقای رییس جمهور روحانی در رشت : )
1394/01/26 15:47
ساعت 9 به زور از تخت کنده شی و بری ناز برادرکتو بکشی که هی ناز کنه و بگه نمی خواد بریم و تو بدونی که چقدر می خواد بره ... این روزا و این سنش برام خیلی جذابیت داره ، می دونم که دیگه این روزا بر نمی گرده و هر یک خاطره ی کوچولویی که از خودم به جا بذارم نتیجه ش رو تو آینده ش می بینم ... علی رغم میل باطنیم گفتم منم دوس...
-
زن ذلیل بودنم آرزوست !
1394/01/25 22:43
خدا ما رو زده ! زن ذلیل و شوهر ذلیل نشدیم یک فسقل پسر ما رو مثل موم تو دستش گرفته و داداش ذلیلی رو یادمون داده ! رییس جمهور محترم قصد کردن تشریف بیارن شهر ما ! برادر گرامی هم پاشون رو کردن تو یک کفش که فردا مگی منو ببره بیرون بستنی بخوریم و روحانی رو از دور ببینیم !!! انقدرم ذوق داره ، اصلاً دلم نمیاد بگم از حضور در...
-
تو چقدر بایدی ...
1394/01/25 13:46
در میان این همه اگر ، تو چقدر بایدی ...
-
حج عمره آری یا نه ؟
1394/01/24 19:02
من یک سالی هست که شدیدا بی تابی می کنم واسه سفر مکه م که زودتر بشه ... و دروغ چرا ؟ من اصلاً مخالف پول دادن به دولت عربستان و آرامش گرفتن از خونه ی خدا نبودم هرگز ... هربارم که میگفتن بهم مکه تو دل آدمهاست ... می گفتم من تو دلم دارم و می خوام اونجا هم باشم ! حالا که امسال باید رفتنی می شدم و نوبتمون بود چنین ماجرایی...
-
من گناه دارم : (
1394/01/24 14:06
دیروز پشت چراغ قرمز بودم که یه ماشین وانت داغون لش! کوبوند بهم ... همراهم بهم گفت بی خیال شم رضایت بدم که بریم و منم بدون اینکه پیاده شم از ماشین رضایت دادم ! وقتی رسیدم خونه هم ندیدم چی به سر ماشین طفلی اومده... نگاه کردم و ندیدم !!! امروز لج کردم و بدون مشکی رفتم دانشگاه ... اومدم خونه نیم ساعتی پشت در بودم چون...
-
[ بدون عنوان ]
1394/01/23 19:33
امروز که خانوم هم کلاسی اومد ازم یه سوالی بپرسه و لپم رو سفت کشید ! و امروز که بعد از ناهار دوستم با تمام وجود و بدون هماهنگی بهم حمله کرد و لپم رو از جا کند !!! داشتم فکر می کردم این دوستان منو خیلی کوچولو می بینن یعنی ؟! :| × آخه باز این بارون چی میگه ؟!؟!؟! دوس دارم برم زیرش هی و جیغ بزنم ! حیففف که حالشو ندارمی :دی
-
خوابم میاااد !
1394/01/23 16:12
این بارون چی میگه واقعااا ؟ : ) جوری می باره که آدم در صدم ثانیه خیس آب میشه زیرش ... دوستان محترم یه سوال دارم بنده ، لطفاً دوستانی که اطلاعات مذهبی دارن جواب بدن ...:دی یه سایتی هست که پیش بینی نتایج فوتباله ... اون وقت واسه شروع 20 تومنی حدوداً پول تو حسابت میذاری و بعد می تونی بازی ها رو پیش بینی کنی... یکی از...
-
گفتم چنجبله این هوای رشت !!!
1394/01/23 10:48
دیروز تو اون بارون سیل ، اصرار داشتن بریم بیرون چون خیلی لذت بخشه تو این هوا حرف زدن که البته اصلاً شک ندارم نمی شد حرفی بزنیم ... بارون نبود کاملاً احساس زیر دوش بودن بهت می داد ! گرچه خیلی هیجان انگیز بود برام رفتن با یک آقا!!! زیر بارون ولی جلوی مگهان رو گرفتم و خیلی خانومانه دعوت رو رد کردم . دیشب قرار شد اگه این...
-
همین الان : (
1394/01/22 21:05
همین الان دلم 700 تومن عیدی می خواد : ( واقعاً یعنی چی که هیچ کس واسه روز زن به من کادو نداده ! مگه نه اینکه دیروز عیدی خیلی بزرگی بوده :( ؟ × یه زمانی راه به راه و به هر مناسبتی عیدی می گرفتم من : ( دلم واسه اون روزام تنگ شده خیلی خیلی !!!
-
هوای رشت که نیستی که با بی ثباتی غافلگیرم کنی ...
1394/01/22 16:25
دمدمی که باشی از چشم میفتی ، یادت باشه تو هوای رشت نیستی که مدام رنگ عوض کنی ... Changeable بودن هم حدی داره آخه ! × دیروز تابستون ، صبح پاییز و شب زمستون ... × با این همه تغییر ناگهانی ! برفم آرزوست !!!
-
باران صبح نم نم می بارد و تو را به یادم می آورد ، که نم نم باریدی و ویران کردی خانه ی کهنه را .
1394/01/22 13:35
همه چیز خوبه و بارون و این هوای خیلی گرفته هم نتونسته حالم رو بگیره ... خونه رو مرتب کردم ، این روزا خیلی بیشتر از قبل حواسم به مامان و کارهای خونه هست و این روزا همه ی ظرف ها رو یا خودم شستم یا ماشین زحمتش رو کشیده ... از صبح که چشم باز کردم گنجشک ها روی نرده ی پنجره م نشستن و آواز می خونن ... همیشه دوس دارم بدونم...
-
هپی خانوماز دی !
1394/01/21 20:46
از دیشب در تکاپو بودم واسه امروز ، از صبحش برنامه گذاشتیم با خواهرم راهی خیابونا شدیم به همراه برادر کوچولو! رفتیم بانک که من حساب باز کنم پولای نداشتم رو!!! بذارم توش :)) بانک اولی دو تا آشنا دیدم که کلی مونده بود نوبتشون شه ... پریدم تو ماشین و گفتم بریم صبحونه بزنیم و بعد تر بریم بانک دیگه ! این بین رفتم رستورانی...
-
خداوند لک لک ها را دوست دارد ، مثل مگهان !
1394/01/19 16:19
دلم می خواست یک روز بهاری که حالم خیلی خوب نیست ، لک لکی پشت پنجره ی اتاقم بنشیند و ببیند پنجره باز است و بدون دعوت وارد اتاقم شود و فرشته ی کوچکی که هدیه ی خداست را در آغوشم بگذارد که من اشک هایم جاری شود و خدا را شکر کنم برای تمام کردن نعمت هایش ... و بخواهم جانی تازه به من دهد برای بزرگ کردن موجود دوست داشتنی...
-
پست هام همش چرک نویس میشن !
1394/01/19 16:07
هی می نویسم این روزا و هی چرک نویس می مونن و اصلاً منتشر نمی شن ! این روزا که بازم بهار هست و منم مست و ... اتفاق زیاد افتاده و لحظه هام پر از شوک هست ... یکی یکی می گذرونم و نیم نگاهی هم به آینده دارم ! که برام کاملاً مبهم و عجیبه ... هیچ چیز روشن نیست . سعی می کنم خودمو سرش اذیت نکنم ولی آدمیه دیگه ! دوست داره بدونه...