-
حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه .
1394/03/19 21:04
از کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه ... هیچ چیز و هیچ چیز و قسم می خورم هیچ چیز ، نه ؛ هیچ چیز مثل فهمیدن مرا در هم نمی کوبد . وقتی کسی ادراک نمی کند ، یا کم ادراک می کند ، من می توانم توانایی ام را هیولاوار بر او بگسترانم و از حیرت و بهت و شگفتی اش کیف کنم. اما او می فهمید . او به شدت و با سادگی اعجاز آوری همه...
-
به قدرِ خوردن یک چای با من باش!
1394/03/19 14:35
دلم ساعت ها رهایی می خواد از دغدغه های این دنیا ، که بشینم و چای بزنم و یک کتاب لایت بزنم تو رگ ... + برای سپیده ها ، که مدام طلب پست عکس دار می کنن . دست بالا قطعاً دست همراه عزیزمه :)
-
دختر بچه ای که اون باشه ...
1394/03/19 01:08
- به هرحال اون همه ی لحظات منو گرفته ... + باور نمی کنم یه دختر بچه بخواد همه ی لحظه های یک مرد رو پر کنه . - آره خب . احتمالا اشتباه فکر می کنم . آره نمی تونه ... - - - چه دلخوشی ساده ای : همینم بس که یاد من به هر اندازه مختصر باشی
-
تازه و خنک و ناز و آرومه ...
1394/03/18 00:41
شراب ناب من همین بارون های بی هوای شهرمه ... کسی می تونه ادعا کنه لذتی بالاتر از مستی با شراب بارون هست ؟ + می زنم به سلامتی همه ی دوستای غیر رشتیم ... جاتون سبز
-
دختر پرتقالی
1394/03/17 10:17
از کتاب دختر پرتقالی ... وقتی از پدیده ی ما شدن اینطور می نویسد : در خیلی از زبان ها وقتی صحبت از "دو نفر" باشد ، ضمیر خاصی به کار می رود که ضمیر دوتایی نام دارد ، یعنی چیزی بین دو نفر تقسیم می شود و این خیلی پر معناست . زیرا گاهی نه یک نفریم و نه بیشتر از دو نفر . فقط "ما دو تا" هستیم و این...
-
حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه
1394/03/17 03:03
از دوست داشتنی های این کتاب ... دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفته ای ، در کلمه ای انگار ، در عین ، در شین ، در قاف ، در نقطه ها . --- اوایل کوچک بود. یعنی من اینطور فکر می کردم . اما بعد بزرگ و بزرگتر شد . حجمش بزرگ تر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجمشان بزرگ تر از دل می شود ، می ترسم . از چیزهایی که برای نگاه...
-
بارسلون !
1394/03/17 01:42
من هرچی هم بخوام که قایم کنم عشقم به بارسلون رو نمی تونم . چقدر خوشحالیشون ، حس و حالشون خواستنیه ... من که امشب شدیدا حالم خوبه !!! ژاوی بازیکن مورد علاقه م ... خداحافظی قشنگی داشت :) × کاش رقابت بارسا و ریال تنگاتنگ تر از اینا شه امسال ... × من یک بارسایی خفیف هستم :| خیلی خفیف .... × به کجای دنیا بر می خورد حالا...
-
Expert choice -Ahp
1394/03/16 22:42
اینجا کسی هست که بلد باشه با اکسپرت چویس Expert choice کار کنه ؟
-
امتحان
1394/03/16 10:29
بهتر از حد انتظارم بود ! :دی
-
تحصیلات تکمیلی
1394/03/16 04:33
تحصیلات تکمیلی چه بلایی بود آخه ؟! استاد مدیریت رفتارمون می گفت هرگز هیچ انتخابیتون رو نندازین گردن دیگران که در درجه ی اول توهین به خودتونه که حاضر نیستید مسولیت انتخاب نه چندان درستتون رو بپذیرید . ولی خب ... من میگم اگه الان تو این دانشگاه و تو رشته ی نامرتبط تحصیل می کنم بخاطر اصرار خونواده بوده. خب نه حوصله ی...
-
جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده
1394/03/15 21:40
کتاب ها را دوست دارم ، اصلا یکی از مشکلات بزرگ من این بوده و هست که همیشه دوست داشتم کتاب ها مال خود خودم باشند. از قرض گرفتن کتاب خوشم نمی آمد هرگز... حالا که کمتر از 10 ساعت به امتحان روش تحقیق مانده ، آمدم یواشکی یکی از کتاب های نخوانده ام را باز کردم و شروع کردم به خواندن ! 23 صفحه ی اولش را تند و تند خواندم ......
-
برای نارنجی ترین پرتقال دنیا !
1394/03/14 18:44
هرگز نگفتمت که چرا پرتقال من شدی ، حتی نگفتم که رنگ نارنجی چقدر به وجدم می آورد .اصلا هیچ وقت فکر نمی کردم کسی را پرتقال خطاب کنم. آن هم پرتقال من ! آخر پرتقال بودن خیلی سخت است می دانی ؟ پرتقال ، نارنجی ، ترنج ... این واژه ها برای من هیجان انگیزترین ها بودند همیشه ... تو نمی دانستی که نارنجی نام تخت من است. آخر رنگ...
-
احساس قاصدک ها را دارم امروز ...
1394/03/14 13:30
چند کار سبک کننده کردم امروز ، یکی از کتاب هایی که شروع کرده بودم را تمام کردم ! لینک های وبلاگم را پاک کردم و می خوام آن ابر برچسب های چندش آور را هم وایتکس کاری کنم ، وبلاگم را زشت کرده ! لینک های وبلاگم را پاک کردم نه برای اینکه دیگر نخوانمشان نه . دلیل قانع کننده ای برای این کارم داشتم ، من را ببخشید ، البته که می...
-
من او را دوست داشتم .
1394/03/14 10:45
بخشی از کتاب من او را دوست داشتم آنا گاوالدا هست که من را دقیقا یاد حرف های دوست مکاتبه ایم می اندازد. او درباره ی من این چنین فکر می کند ... دوست ندارم حرف های خودش را اینجا بی اجازه بنویسم . پس به جملات مشابه این کتاب در وصف کلوءه بسنده می کنم . شاید او زیبا تر نوشته باشد ولی دلم می خواهد آنها فقط برای خودم باشند...
-
من او را دوست داشتم.
1394/03/14 10:34
آدمی همیشه از غم و اندوه کسانی می گوید که می مانند، اما تا به حال درباره ی آنان که می روند فکر کرده ای ؟ + هیچ وقت کتاب هایی را که از تنها شدن زن ها نوشته ، دوست نداشتم و نخواهم داشت . فمینیسم ؟! من هم ؟! واقعا من هم ؟! + امروز تولد دختری ست که رفت ، بی خداحافظی ... می دانم که دردش بیشتر از من است.خدایا مواظبش باش .خب...
-
آغوش نارنجی گرم ترین آغوش دنیاست .
1394/03/14 02:18
این روزها اگه درس و دانشگاه حالم رو کمی گرفته و مثل همیشه شوخ و شنگ نیستم ، غمم نیست . چون می دونم می گذره و بالاخره یه طوری میشه دیگه ... ای کاش قابلیتی وجود داشت که پست های قدیم رو تیک بزنی و همه رو چرکنویس کنی ... چند دقیقه پیش خواستم برم تو آرشیو پاییزم و کم کم پاک کنم چرندیاتی که نوشتم رو ... دیدم عصبیم می کنه...
-
در دنیای تو ساعت چند است ؟ هان ؟!
1394/03/13 21:25
باید کمی بنویسم از لحظه هام ... نوشته بودم رفتم سینما و فیلم رو دیدم ! چوپان دیده بود و دلخور شده بود. آرزو کرده بودم که ای کاااش اصلا نمی گفتم و یک بار دیگه همراهش می رفتم سینما اما من آدمش نیستم ! من بلد نیستم چیزی رو مخفی کنم ... از بدترین و تاریک ترین نقطه های زندگیمم اگر بپرسن میگم این که چیزی نیست ... دلخور شد...
-
پسر هایی که هیچ وقت مرد نمیشن !
1394/03/13 16:43
یعنی ممکنه یه روزی من! مرد شم . ولی این پسرایی که شغل شریفشون بابا پولداریه هرگز مرد نمیشن .
-
دوری و ازم جدایی ولی کنج دل یه جایی داری !
1394/03/13 11:05
کس نمی دونه این دل دیوونه وقتی می گیره از کی می خونه .......
-
دوووس دارم زندگی رو !!!
1394/03/13 09:41
کیفم کوووکه !!! دیشب بعد از دل درد فراوان بالاخره خوابم برد ، درست وقت اذان صبح بیدار شدم!! و چقدررر خوشحالم که بدون اینکه ساعتم رو زنگ بذارم پاشدم... شاید نماز صبح سال دیگه نباشم ... خدا رو شکر که امروز قضا نشد و از دست نرفت. امروز صبح ساعت 8 با حس بی نظیری پاشدم ، انگار که اصلا دل دردی نبوده بی خوابی هم نکشیدم و همه...
-
مواظب خودت باش!
1394/03/13 03:01
روی بند ماهرانه و خندان حرکت می کردم و اصلا حواسم نبود که روی بند راه می رم ! تا اینکه تو صدام کردی و من از روی بند افتادم ... سقوط کردم ، تو نمی خواستی اینجوری شه ، ولی شد . تو فقط صدام کردی ... اما با صدا کردنت یادم انداختی کجام ! یادم انداختی که اگه بیفتم می شکنم ... و این اتفاق افتاد . کاش صدام نمی کردی و ازم نمی...
-
سارا کارش را دوست داشت .
1394/03/13 02:44
یک پست نق نقانه 2 ماه پیش نوشته بودم درباره ی چراهای مختلف ذهنیم ! یکی از مهم ترین هایشان این بود که چرا پدرم از دخترهای شاغل خوشش نمی آید ؟! اصلا چرا مردهای دوست داشتنی زندگی من همه شان بدون برو برگرد با کار کردن خانم ها در محیط بیرون آن چنان موافق نیستند؟! و به شدت شاکی بودم از کوته فکری آقایان دور و برم ! بماند که...
-
ماهتاب امشب چه زیباست :)
1394/03/12 23:25
هیچ عیدی ، هیچ روزی و هیچ شبی به اندازه ی نیمه ی شعبان برای من قشنگ نیست . -- همیشه روز تولد امام عزیزم حالم یه جوری گرفته ست . امسال هم جدا از سال های پیش نیست ... -- باید تو خاطرات ثبت کنم امروز با چوپان رو! ببینید ... من قطعا یه طوریم هست که حوصله ی حرف زدن و نوشتنمم کم شده ... منی که مدام اینجا بودم و کوچیک ترین...
-
کلاغ های خبرچین !
1394/03/12 10:17
وسط مشغله های زیاد ذهنی ، چیزی یهو توی ذهنت جرقه میزنه . پیگیرش میشی و می فهمی بله! حدست درست بوده و حالا نمی دونی از این کشف خوشحال باشی یا ناراحت ... احتمال درست بودن حدسم حدودا 90 درصده ! من اهل شعار دادن نیستم که من از دروغ متنفرم ، متاسفانه تجربه ام بهم ثابت کرده اون هایی که ادعای صداقت دارن فقط قشنگ تر دروغ میگن...
-
تو تو ! کیندر !
1394/03/11 02:15
یکی از دوستانم پارتنرش رو ، در واقع همسر آینده ش رو تو اینترنت و اتفاقا از طریق وبلاگ ! پیدا کرده بود ... و حرف جالبی می زد و میگفت می دونی مگی ؟! فلانی برای من مثل تخم مرغ شانسی بود همه چیز اتفاق افتاد و بعد فهمیدم که شانسکی همه چیز خوب پیش اومده ! میشد همه چیزش بد باشه ! حالا شده حکایت من که اصلا قصد نداشتم دوست...
-
در دنیای تو ساعت چند است ؟
1394/03/11 00:04
این روزها که با دوست مکاتبه ایم آشنا شدم ، بیشتر احساس می کنم رشتی بودنم رو دوست دارم . تو حرف زدن های خیلی جدیش مگهان رو چی چی نی ! خطاب می کنه . که واژه ی کاملا گیلکیه ... آهنگ های گیلکی برام می فرسته و من رو شگفت زده می کنه و میگه خوندن فلان شعر گیلکی کار هر روزش شده . امروز براش نوشتم که می رم سینما ، برام نوشته...
-
هیجانات مگهان و زندگی کسالت بارش
1394/03/08 16:42
اصلا درگیر ظاهر هم نبودیم ، تا جایی که نمی دونم چی شد و من گفتم قدم رو و وزنم رو ! + حدس بزن تا بهت بگم قدم چقدره ... - اوم ... 178 شاید ! خب حالا بگین درست بود ؟! بعد از یک ثانیه ... - نه نه ! نگین لطفا از هیجانش کم میشه ... نمی خوام هیچی ازتون بدونم . بلافاصله جواب میده... + 186 - اه گفتم نگید !!! دلخورم + آخیش !...
-
جالب !
1394/03/08 16:21
+ آدم جالبی هستی ... (سکوت من و پاسخ ندادن) + آدم جالبی هستید ... - جالب ... ! اگر بار مثبت داره ممنون و اگر نه که هیچی ... + باری نداره . جالب خنثی ست . × مکالمات من و دوست مکاتبه ایم با این دیالوگ شروع شد .
-
دوست مکاتبه ای !
1394/03/08 14:49
من همیشه آرزو داشتم یک دوست مکاتبه ای داشته باشم ، اما بنا به دلایلی هرگز این امر محقق نشد . دوست مکاتبه ای که اصلا قرار به دیدن هم نباشد و هیچ شماره ای از هم نداشته باشیم و تنها راه ارتباطیمان همین مکاتبه باشد و بس . یک جایی که اصلا منتظر این اتفاق نبودم و آرزویم رو به فراموشی بود ، پیدا شد ! دوست مکاتبه ای من خودش...
-
دیالوگ !
1394/03/08 14:46
+ آرزو می کنم که الان بیدار بودی ! حدود ساعت 3شب - ای کاش آرزوی دیگه ای می کردی وقتی قرار بود اجابت شه . × خب آرزوی محالی به نظر می اومد چون شبا زود می خوابه. و دارم فکر می کنم چه آرزوی دیگه ای واقعا میشد بکنم ؟! پس آرزوهای من کو ... ؟