-
دونات در کتابخانه ی عجیب هاروکی موراکامی!
1394/03/30 23:28
از دونات نوشته بودم ، از علاقه ی وافرم به دونات ! امروز یک ساعت پیش از اذان مغرب نیم ساعت پیاده روی تند داشتم به سمت جنگل! انگار تشنه باشم ... کتاب ها رو ورق زدم و بو کردم ، کمی هم نوشیدم ازشون. مسیر تاکسی خور نبود . با یک ساک بزرگ حاوی 15 تا کتاب برگشتم خونه ... کشون کشون اومدم خونه ... برادر 12 ساله کتاب هاش رو با...
-
بهم میگه بلبل!
1394/03/30 21:49
من اصلا دوست ندارم وقتی برات می خونم یا که حرف می زنم ؛ بگی حواسم به حرفات نبود ، داشتم به صدات گوش می کردم.
-
درس لعنتی !
1394/03/30 12:18
خب برای من مرگه که بدونم تو روزای سخت درسی رو می گذرونی ، در حالیکه من زیر کولر تو خونه نشستم و کتاب های کاملا غیر درسیمو می بلعم . + کارشناسی ارشد چرت است و دکتری مزخرف! + من نمی بخشم درسهایی رو که پیرت کنن!
-
بار دیگر شهری که دوست می داشتم.
1394/03/30 06:21
ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم .ترس سوغات آشنایی هاست. + سوغات آورده برایم ، آشنایی با تو! + اردیبهشت خواندم این کتاب خوب را... پیشنهادش می کنم به نادر ابراهیمی دوستان !
-
یه چیزیم کمه!
1394/03/28 23:51
بعد از سه ماه بدون هیچ اغراقی رفتم آرایشگاه و ابروهامو به دست آرایشگر سپردم. اینه که الان حس می کنم خیلی دختر تر شدم!!! تو آینه هم که نگاه می کنم دیگه مگی رو نمی بینم . مگهان خانوم رو می بینم . چقدر غریبه س مگهان لعنتی + نمی دونم چرا حس می کنم یه چیزی تو صورتم کمه :| + مگی فرم کودکانه ی نام مگهان هست . مگهان کمی فاخر...
-
مبارکه !
1394/03/28 21:39
خوش مزه ترین غذای دنیا چای دم افطاره ... + ماه رمضون بهترین ماه خداست! + حال امسالم خیلی خیلی بهتر از پارسالمه... الهی شکر + التماس دعا :)
-
دست و جیغ و هورااا
1394/03/27 07:29
دوست جانکم انقدر هی دیروز ذوق تموم شدن امتحانام رو داشت که خودم نداشتم! الان که کمتر از 2 ساعت دیگه به اومدن تابستونم مونده! حالم خوبه... مهم نیست نمره هامم چطور میشه دیگه حتی ... دلم می خواد فقط خوش باشم تو تابستون !شانس آوردم تجدیدی در دانشگاه معنی نداره وگرنه فکر کنم این ترم حتما تجربه ش می کردم برای اولین بار :)))...
-
پست هامو کمی مرتب کردم.
1394/03/27 06:49
یه وقتایی هم هست که دهنت باز می مونه از خوندن پست های روزای گذشته ت... در حالی که خودتو لعن و نفرین می کنی ، ته دلت خوشحالی که ذره ای از اون حس های احمقانه دیگه تو دلت نیست . و در کمال ناباوری یه دختر واقعا دو نقطه دی هستی ! :دی اینجوری...
-
برادرکم ، جانکم ، دلتنگتم ...
1394/03/26 20:57
هوای خانه چه دلگیر می شود گاااهی ........
-
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد.
1394/03/26 19:50
چند وقتیه فهمیدم در اوج اوج احساس واژه ی جانکم روی زبونم جاری میشه . + جانکم... + تو بیگانه نیی و نه میهمانی تو ، پاره ی جگری ، دلبندی ، فرزندی ... + عشق ژرفای خود نمی شناسد ، مگر به لحظه ی فرقت !
-
اولین ها!
1394/03/26 09:57
تو عمر 24 ساله م به یاد ندارم صبح خونه رو به مقصد خرید نون ترک کرده باشم ... به لطف خدا امروز تجربه ش کردم! چقدر هم خوب و شیرین بود ... صبح قبل از 8 بیدارم شدم ، بابا و برادرک تهران بودن ... خواهرم سر کار! من و مادر بودیم فقط ، مامان چای گذاشت و من هم یه لیست از باید بخرم ها بر داشتم و زدم بیرون... پیاز و سیب زمینی...
-
نیلوفرانه!
1394/03/26 01:52
روز خوبی بود ، از 7صبح دوست جانم پیشم بود ، حرف زدیم ، رفتیم صبحونه بیرون که هیچ خوب نبود . بعدش پیشنهاد سینما دادم که دوست جان مکاتبه ایم خیلی تعریفشو کرده بود ، رفتیم دیدیم و خیلی خندیدیم . تمام شب نخوابیده بودم و خمیازه پشت خمیازه شروع شده بود . فیلم رو دوست داشتم وگرنه دووم نمیاوردم. شلوار برادرم رو بردیم دادیم...
-
فرشته ها این اطراف پر می زنن!
1394/03/25 22:33
مهمون داشته باشی ...از 7 صبح مهمون داشته باشی... خسته باشی ولی سعی کنی به مهمونت خوش بگذره... بیای ببینی 27 تا کامنت داری! بخونی و ذوق کنی ... ببینی 3 تا کامنت با محتوای آدرس لطفا! کتاب منتظر رسیدن به توعه داری ... و اصرار واقعی برای گرفتن آدرس ... اصلا می تونه حالت بد باشه ؟ می تونی خسته باشی ؟! + دارم روش فکر می کنم...
-
مکان آیس پک فروشی اون ور شهر!
1394/03/25 03:05
من : آقا یه آیس پک شکلاتی پاستیلی لطفا ! دقایقی بعد من خیره به بیرون نگاه می کنم و دست برادرمم تو دستمه! بستنی فروش : خانوم ؟! خانوم مهندس گل با شمام بیا آیس پکت حاضره ... برادرم با تکون دادن دستم : مگی با توعه !میگم با توعه مگهان !!! من : در حالیکه آیس پک به دست با خنده و نیش باز در مغازه رو برای خان داداشم باز می...
-
[ بدون عنوان ]
1394/03/24 23:14
دچار تناقض بدی شدم ! هم دلم نمی خواد اسیر کار بیرون شم ، هم حس می کنم تنها چیزی که می تونه اون حس بد ته قلبم رو از بین ببره مشغول شدنه ... + جدای از همه ی اینا ، حس می کنم لازمه بدونم به درد یه کاری می خورم. در حال حاضر فقط به درد هیچکاری! تاکید می کنم هیچ کاری می خورم . برای خودم : + تو تمام شرایط گفتن تو دختر باباتی...
-
هوریا ! هوووریا
1394/03/24 21:24
خب خوشحالم چیه ؟ دوستان می گفتن چشمامم می خنده همراه خودم ! تو این عکس کناری... حالا چشام که خوبه ! قلبم ، دستم ، اصلا تک تک تارهای موهامم دارن می خندن:))) والیبال خعلی خوبه . خب ؟!
-
کتاب که نیست ... بلیط خوشحالی ست !
1394/03/24 02:52
از خستگی های امروز و دل درد و نگرانی هام که بگذریم ، باید بگم یه 23 خرداد عالی داشتم . از کامنت های بچه ها که با محبت بی اندازه تاکید داشتن برام کتاب بفرستن ، تا تک تک کامنت های محبت آمیز و رفع کدورت ... که باعث شد سبک شم . و اینکه امروز 9 تا کتاب به خودم هدیه دادم ، یک ساعت تمام لا به لای کتاب ها قدم زدم ، بدون اینکه...
-
بقال سر کوچمون!
1394/03/23 21:11
این اطراف ما یه بقالی هست که هربار بری تو مغازه ش میگه ماست نمی خواین ؟ ماست سلطی ! دقت کنید ... ماست سلطی ... نه احیانا سطلی :| چه اصراریه عدل رو واژه ای که ضعف داره مانوور بده بنده خدا آخه ؟! + حالا بهش گفتم ماست نمی خوام! اومد بگه شیر چی ؟! گفت سلط چی :| ؟ اوه ببخشید منظورم شیر بود!!! + دوستان اگه ماست سلطی می...
-
من فقط نگران تو ام !
1394/03/23 20:42
باید قبول کرد که 80 میلیون آدم ایرانی هم که تو این مملکت زندگی کنه ، دلیلی نداره من نگرانشون باشم . اما حق دارم که نگران تو باشم ... + کاش هرگز بهت نمی گفتم که از نگران بودنت متنفرم ... + حالا تو هم می تونی از نگرانی بی حد و حصر من متنفر باشی ...
-
رز گمشده
1394/03/23 10:02
وقتی دیانا از هدف آینده ی ماتیاس می پرسد و ماتیاس ثابت می کند آینده چیزی نیست جز گذشته ی به "تعویق افتاده" ... دیانا تفاوت خودش و ماتیاس را از روی شیرینی هایشان تفسیر می کند ... چند خط از کتاب رز گمشده ... هردوشان اولین شیرینی های بشقابشان را خورده بودند. در بشقاب دیانا شیرینی شکلاتی و در بشقاب ماتیاس شیرینی...
-
اندر احوالات بی خوابی
1394/03/23 05:26
بی خوابی به سرم زده ، یک کتاب تازه از قسمت خوانده نشده ها برداشتم . یادم هست که برای کسی هدیه گرفته بودمش با آنکه نامش هیچ مورد پسند واقع نشده بود . خانم کتاب فروش معرفیش کرد و از تعاریفش اینطور حس کردم که باید کتاب لایت خوشمزه ای باشد . اما نشان به آن نشان که 4 سال در کتابخانه ی کوچکم خاک خورد. مادرم خواندش گفت...
-
مفید در برابر باد شمالی
1394/03/23 00:05
آیا مکانی امن تر از فضای مجازی برای فرار از دلتنگی ناشی از روزمرگی وجود دارد ؟ لیو و امی ، دو شخصیت حاضر در داستان اند که طی یک اتفاق بدنامه ریزی نشده با هم آشنا شدند . در فضایی مجازی ... جایی در میل باکس ... بریده ای از کتاب ... " من قصد ندارم تمام زندگی را با زنی به سر ببرم که فقط در میل باکس مال من است. من هوس...
-
خوشبختی در می زند.
1394/03/22 21:13
دیروز بعد برگشتن از دانشگاه فک کردم دلم می خواد کنار دوستی باشم . ولی نمی دونستم کی می تونه در لحظه خودشو بهم برسونه. با نا امیدی به چوپان اس ام اس دادم و در کمال ناباوری ده دقیقه بعدش همدیگرو دیدیم و صبحونه مون رو با هم خوردیم . دلم توت فرنگی می خواست گفت فردا که جمعه باشه میام می برمت اطراف رشت توت فرنگی خوب محلی می...
-
انتقام چند وقت خوش بودنم را باید بگیرند لحظه ها انگار...
1394/03/22 19:21
اصلا شد من پا روی پا بندازم و یک آخیش بگویم و کتابم را دستم بگیرم و حس های خوب داشته باشم و یک چیزی یکهویی از زمین و آسمان نبارد روی سرم ؟ دلم برای خودم می سوزد که گاهی آنقدر احمق می شوم که ... بی خیال. دلیلی ندارد همه بدانند که احمقانه هایم چه ها بوده اند. همین که بدانید یک احمق چه شکلی ست باید کافی باشد دگر......
-
نمونه سوال امتحانی!
1394/03/22 00:46
دونات چیست ؟ دونات به دو دیوانه ای گفته می شود که هیچ شبیه به هم نیستند ، یکیشان شکلاتی ست و دیگری وانیلی . دونات شیرین است اما نه آنقدرها که دلت را بزند . دونات یک حلقه ی متشکل از دو دیوانه است که در جایی که نباید همدیگر را یافت می ، کرده اند . + دوستی های دوناتی را دوست دارم .
-
نات هایی که زوجن!
1394/03/22 00:27
یه روزی روزگاری ، یه nut* بود تو دنیا که همیشه عاشق دیوونه هایی بود که شبیه خودش نبودن ! در واقع شبیه هیچ کس نبودن . یه روزی وقتی به نات بازی هاش ادامه می داد ، یکی اومد و یهو دستشو گرفت . گفت من وقت ندارم واسه دیوونه بازی ... اما دخترای دیوونه مثل تو رو جالب می بینم . من نمی خواستم سر و کله ی یه نات تو دنیام پیدا...
-
دونات :)
1394/03/21 20:50
بهترین عصرونه ی خرداد من ، چای و دونات ... یه نات که منم و اون یکی هم نات هم یک نات مثل خودم ...... + این روزا بعد معتاد دونات شدم ... !!!
-
من تو راهی دارم .
1394/03/21 17:14
تا وقتی دلت نیاد نخ اون بادکنک کهنه رو رها کنی ، قطعا بالون تازه ای نصیبت نمی شه . تا وقتی چشمت به اون بادکنک باشه که رهاش کردی تو آسمون و ابرا ، هیچ چیز خوبی رو جز اون نمی بینی و چون خیلی ازت دور شده... هر لحظه زیباتر می بینیش ... و چون دستت بهش نمی رسه ، دلتنگ ترش میشی ... + من از روزی خوشی به زندگیم برگشت که فهمیدم...
-
69%
1394/03/20 04:04
با ذوق و شوق صداش کردم و گفتم بیا ببین ... گوشیم 69% شارژ داره ! دیدم با تعجب با چشمای خسته ی کشیده ش نگاهم می کنه... گفتم تو اصلا می دونی من عاشق عدد 69م ؟! - چرا ؟ چون سال تولدته ؟! خب آره ... و اینکه خیلی عدد خوشگلیه.. ببین می دونی اصلا 69 برای من زوج ترین عدد فرد دنیاست . نگاه کن که بر عکسه همن ... خوشگل نیستن؟!...
-
ساعت سه ی بامداد است.
1394/03/20 03:00
شبای امتحان اکثرا بیدارم و تازه ساعت 12 شروع می کنم به خوندن ، این یه اعتراف احمقانه اما واقعی بود . + دلم می خواست الان مثلا دیروز بود ... + من بی استعداد نیستم، پس چرا انقدر از درس فراریم ؟! کسی میدونه؟