-
بچه م افتاد !
1394/01/19 14:11
سری قبل تر که با دوستم چوپان رفته بودیم بیرون ، تو محله ی ساغریسازان یه مغازه ای رو کشف کردم که کدو داشت ! کدو تنبل پخته شده : ) رنگ نارنجیش چشممو بدجوری گرفته بود ولی تصمیم گرفتیم بریم مختار و یه چیز ترش خوشمزه بخوریم ! بماند که لحظه لحظه ی قدم هایی که تو خیابون و محل قدیمی ساغریسازان می زدم حس می کردم الان من یک...
-
Wörterbuch
1394/01/18 00:45
واسه من هیچی هیجان انگیز تر از داشتن یک دیکشنری آلمانی-انگلیسی ! اورجینال نمی تونست باشه ... دو سه باری رفتم برای خریدش و اونی که می خواستم نبود ! بالاخره دیکشنری خیلی محبوبم خریداری شد و الان از نگاه کردن بهش هی دلم غنج میره ! × شهریور - شهریور - شهریور
-
آخه این همه ریسک ناپذیر ؟
1394/01/17 21:10
مامان تپلی من حالش بهتره ؛ در نتیجه منم خوبم ! واقعاً خوبم ... حالا هرچقدرم ظرف بشورم خونه رو مرتب کنم و هزارتا کار دیگه ... انگار اصلاً خسته نمی شم همین که می دونم حالش خوبه... یه روزایی هست که اصلاً لازمه آدم به احساساتش فکر نکنه ، اینکه من ناراحتم دلیلش این نیست که کسی ناراحتم کرده باشه نه اصلاً ... دلیلش یه حس...
-
وای چه دورانیه !
1394/01/17 18:25
با ماشین می چرخم تو خیابونا ، کاری که معمولاً تو حال عادی انجام نمیدم و به محض خروجم از خونه دوس دارم برگردم بهش ...تو حال عادی ، درست از لحظه ی بیرون اومدن دل تنگ خونه ام ... آهنگ رو پلی می کنم ، اصلاً نمی دونم چطور می رسم به این آهنگ که دقیقاً مناسب با احوالاتمه ... کم کم لبام می خنده ... خاطره های باحال با پرند...
-
پرچم صلح دستمه کاینات ! میشه ببینیدش ؟
1394/01/17 01:08
چشمام هی خیس می شه و پاکش می کنم ، هی دمر میفتم رو تخت و هی به خودم میگم آروم شو... میشد بدتر از اینا شه ... اشکام گوله گوله پایین میان و هی به خودم میگم مگهان ! تو مجبوری ادامه بدی ... مگهان از تو بدبخت تر پر هست توی دنیا ... انقدر سوژه های غم زیاد شدن که دیگه واقعاً نمی خوام بهشون بخندم و واقعاً نمی دونم چرا نمی...
-
خستگی مفرط !
1394/01/17 00:50
اونقدری خسته ام که بخوام پرچم صلح رو بالا ببرم و به همه کاینات اعلام کنم کم آوردم ... و واقعاً کم آوردم . × اینجا همه چیز خاکستری و بی رنگه ... منم و یه پرچم سفید !
-
کسی هست ؟
1394/01/16 21:38
اگه کسی از این ورا رد میشه برای مادر مگهان دعا کنه ... × نگران نشید فقط التماس دعا ...
-
bad luck
1394/01/16 12:19
گفته بودم که من تو دانشگاه اینترنت دارم ؟ گقته بودم سرعتشم چشم نزنم خیلی خوبه ؟! بعد گفته بودم خییییلی می چسبه وقتی دانشگاهم چپ و راست هی اس ام اس واسم بیاد و کامنت داشته باشم ؟! × هیچی دیگه درست روزایی که من دانشگاهم دریغ از یک عدد پی ام در وایبر حتی !!!
-
مسخره ست !
1394/01/14 20:47
آخه مسخره ست درست زمانیکه منتظری از کسی اس ام اسی داشته باشی ... مدام گوشیت چشمک بزنه و بری بببنی تو گروه بچه های دانشگاه جوکی گذاشته شده ! تو گروه فامیلی یکی گفته هستین بریم بیرون ؟ تو گروه فامیلای مادری اس ام اس بیاد مدام و بی وقفه !!! و با هر اس ام اس از جات بپری و گوشیتو نگاه کنی که شاید اس ام اسی ازش داشته باشی...
-
یکی از هم کلاسی ها !
1394/01/11 17:29
عکس کافی شاپ موسسه رو گذاشتن تو وایبر ، کسی که رو به رومه نشناخته خودشو ... میگه عه ! اون دستا دستای تو هست خانوم مگهان !!! میگم خب بیشتر دقت کنید عکس دست بغلیم رو بشناسید شاید !!! نگاه می کنه میگه نهههه اینکه دستای منه !!! : ))) × دلم برای کافه نشینی و حرفای خوب زدنمون تنگ شده ... × تاریخ گرفته شدن عکس ، تاریخ خیلی...
-
فامیلای عزیزم : )
1394/01/11 15:26
دچار یه حس عجیبی شدم که نوشتنم نمیاد : ) باید کم کم به حالت اول برگردم ، چون دوس دارم سال دیگه که زنده بودم بدونم بر من چه گذشته در فروردین سال 94 ... پریشب خبر رسید که مهمون داریم از انزلی ... عزیزترین فامیلام می خواستن بیان و من سر از پا نمی شناختم ، تا صبح بیدار بودم و تو اینترنت ول گردی می کردم ، اینکه دوستایی...
-
در این شب سرد بیدارم و بس ...
1394/01/09 02:47
خاموشم و سرد ، با یاد تو من ... گفتم دل از این ، بیراهه بکن ... من خسته ام از آواره شدن ... × من دل تنگم... اما نه دلتنگ او ... × پست ، از ترک پروانه / مانی رهنما
-
نترس از هجوم حضورم ، چیزی جز تنهایی با من نیست .
1394/01/09 02:32
سری دوم اشک ریزان که میشه 3 تا عکس یادگاری از اشک ریختنم می گیرم ، که یادم باشه حس و حال امشبم رو ... پشت نویسیش می کنم ، دلتنگی برای زندگی ! اشک هامو پاک می کنم ، مانتوی بیرونمو که دز آوردم انرژی نداشتم چیزی تنم کنم ، پتوی بنفشمو کشیدم دورم ... آروم بلند میشم و با پتوی دورم خودمو می رسونم کنار پنجره ی اتاق ... با...
-
برای خودم
1394/01/09 01:25
-
پس کو ؟
1394/01/09 00:52
مگه نه اینکه یه روزی ، قرار بوده روزای خوب از راه برسه ؟ پس اون روزای خوب من کو ؟ پس کی میشه من از ته دل بخندم ؟ کی میشه با یه هیجان بزرگ به آرامش برسم ؟ × امروز ، بغض ، دل تنگی ، سردرگمی × امشب ، من ، نارنجی و قطره های اشک ... × اون روز خوب که مال منه سهم منه ، هیچ وقت نمیاد . × من دلم سورپرایز می خواد یه چیزی که...
-
خنکای صبح
1394/01/07 14:47
چشم هاتو باز می کنی ، کش و قوسی به بدنت میدی ، پتوی بادمجونی نرمت رو ، روی تنت می کشی و با یک صدای اوم مچاله میشی تو خودت ... با یک چشم باز و یک چشم بسته جوری که مبادا خواب از چشمات بپره کورمال کورمال دنبال گوشی عزیزت می گردی ... طفلی خاموش شده ! گوشی رو رها می کنی یک گوشه ی تخت و چشماتو دوباره می بندی و این بار پتوی...
-
به خودم می گویم ...
1394/01/07 04:56
می ترسی - به تو بگویم - تو از زندگی می ترسی از مرگ بیش از زندگی از عشق بیش از هر دو می ترسی . به تاریکی نگاه می کنی از وحشت می لرزی و مرا در کنار خود از یاد می بری . : )
-
تهی !
1394/01/07 00:56
احمقانه ترین کار ممکن اینه که بشینی و از رابطه قبلت واسه نفر جدیدت حرف بزنی ... از علاقه ی زیادت به نفر قبل بگی که دیگه نیست . خدا رو شکر ، من فهمیدم با زیاد شدن سن ، چیزی از حماقت هام کم نمیشه :| × احساس تهی بودن دارم . × نفر جدید قرار نیست هیچ کسم باشه ، فقط و فقط دوست خوبیه و همین.
-
مسخره ست !
1394/01/06 20:44
این واقعاً مسخره ست که درست وقتی سعی داری به رابطه ی جدیدی فکر کنی ، هزار و یک اتفاق بیفته که تو رو یاد گذشته ها بندازه ... واقعاً مسخره ست ... × لعنت به همه ی اون چیزها...
-
برای اولین بار ...
1394/01/06 19:18
دلم مشهد می خواد . برای اولین بار هست که دلم می خواد تنها سفر کنم . بدون خانواده ... بهش میگم نمی ری مشهد ؟ میگه نه ! میگم برو دیگه : ( برو برام چادر نماز بیار ! یهو به ذهنم می رسه منم برم مشهد و اونجا ببینمش ... میگم به منم بگو شاید بشه بیام وقتی اونجایی و ببینمت . میگه بیای ببینیم یا با هم بریم ؟! : ) × و من یهو دلم...
-
ششمین روز بهاری
1394/01/06 14:34
دیروز که از 7 صبح همش در حال دویدن و انجام فعالیت بودم . صبح رفتم جایی و یک اتفاق بامزه هم همونجا رخ داد . برگشتم خونه و دوست مشترک منو خواهرم اومد خونمون دنبالم ... خرید داشت می خواست تنها نباشه . دیگه راهنماییش کردم چی ها بخره و کارامون به بهترین نحو انجام شد ، دو تا چیز کوچولو هم من برداشتم برای مرتب سازی اتاقم که...
-
برای خودم !
1394/01/05 12:23
-
When I can stamp your coat with my LiPs
1394/01/05 12:10
خنده دار ترین واقعه سال 94 برای مگهان ، امروز صبح حوالی ساعت 9.10 صبح رخ داد !
-
هیچ بامزه نیست !
1394/01/05 08:20
به نظرم اصلاً بامزه نیست که تو یک روز خیلی بارونی مسافر داشته باشی ! اصلاً هم جالب نیست که مجبور شی برای خداحافظی باهاش کلی منتظر شی و هی فکر کنی نکنه خواب بمونی دم رفتنش ... بعد از همه جالب ترش اینه همین وسط پست نوشتن ببینی وقتش رسیده که بری و باهاش خدافظی کنی : ) این عالیه !!! آخیششش : ))) × خدایا همه ی مسافرها سالم...
-
حسای خووووب : )
1394/01/04 17:14
حس خوب یعنی تو ماشین دوستت نشسته باشی ... ببرتت خونه ی قدیم هاشون رو نشونت بده ... کوچه ای که توش بزرگ شده ، خاطره هاشو زنده کنه تو هم عمیقا تو دلت بهش لبخند بزنی ... حس خوب یعنی خیلی چیزها که اگه نوشته شه ، از ارزشش کم میشه ... بعضی چیزها باید توی دلت ثبت شه ، نه تو وبلاگ : ) توی دلم ثبت شده و امید که لازم نباشه از...
-
سوم فروردین ! انزلی و فامیل هام
1394/01/04 17:09
روی تختم دراز کشیدم ، با پیرهنی که سوغاتی گرفتم ، پتوی بادمجونی خیلی دوس داشتنیم رو روم کشیدم ، در حالیکه صدای نذری پزون خانم ها از خونه ی همسایه میاد ، فکر می کنم ... به دیروز ... به همه ی جدال با خودم سر رفتن و نرفتن ... کاری رو کردن یا نکردن ... که 2شب پیش ، فروردین لعنتی دوباره گولم زد ... یک روز خیلی خوب رو برام...
-
یک روزی ، یک جایی که به سیم آخر می زنی
1394/01/03 00:58
یک روزی ، وقتی از کنار خانه ی رفیق قدیمی رد می شوی فقط نگاه می کنی ... چشم هایت را نمی بندی ! خیلی آرام نگاه می کنی و رد می شوی ... چیزی در دلت نمی لرزد و تو متعجب از این همه سرد بودنت می شوی ... یک روزی به جایی می زنی که مردم می گویند سیم آخر است . یک انتهایی از خودت که دیگر خودت نیستی ... یک خود دیگر را می بینی ......
-
میم - ر !
1394/01/02 15:39
میم - ر هستم ! ممنونم از تک تک تبریکات خصوصی و عمومی ... شرمنده که نرسیدم جواب بدم . دوستتون دارم ...
-
اصلاً می فهمی چی میگی ؟!
1394/01/01 13:43
آقا اینکه اس ام اس میدی و از خدا می خوای سال 1394 بهترین سال عمر طرف باشه اصلاً قشنگ نیست ! می فهمی که ممکنه من شونصد سال دیگه زنده باشم ؟! اصلاً می فهمی که دلیلی نداره امسال بهترین!!! باشه ؟! اون وقت شونصد سال دیگه چی میشه ؟! × من با این بهترین سالت باشه ایشالا مشکل دارم . برای خودتون بهترین باشه اصلاً :| × بعدشم...
-
با این انتخابتون !
1394/01/01 13:33
سر صبحی ، اول فروردینی ، آهنگ منتخب هم خونه های من اینه : به تو نامه می نویسم ، ای عزیز رفته از دست ... ای که خوشبختی پس از تو ، گم شد و به غصه پیوست ... :| × صدای نماز خوندن پدر و تلفنی حرف زدن مادر رو هم به صداهای خونه اضافه کنید . ابی ، مامان و بابا هم نوا یک صدا می خوانند :|