عکس کافی شاپ موسسه رو گذاشتن تو وایبر ، کسی که رو به رومه نشناخته خودشو ...
میگه عه ! اون دستا دستای تو هست خانوم مگهان !!! میگم خب بیشتر دقت کنید عکس دست بغلیم رو بشناسید شاید !!!
نگاه می کنه میگه نهههه اینکه دستای منه !!!
: )))
× دلم برای کافه نشینی و حرفای خوب زدنمون تنگ شده ...× تاریخ گرفته شدن عکس ، تاریخ خیلی جالبی بود : )
× این روزا مدام به خودم میگم عجب ! عجب !!! عجب !!!!!
سلام عزیز
خوبی؟؟؟
سال نو مبارک
فردا بهت خوش بگذره عزیزم
سلام و ممنونم بهامین جان ...
یکی دو بار اومدم وبلاگت و شرمنده که فعلاً کامنت نذاشتم
تکیه کلام منو کش رفتی!
نه خدا شاهده !!!
4 سال بیشتره که من این عجب رو می گفتم از متن اس ام اس هام میشه اینو فهمید !!!:|
احتمالا حواسش نبوده وگرنه مگه میشه دست های خودش رو هم نشناسه !
دلیل داشته البته که نشناخته چون مکان نشستنش تغییر کرده بود هم خیلی دستاش متفاوت افتاده بود تو عکس ... :دی
با اینکه هیچوقت کافه نرفتم، میتونم حس کنم چه باحاله... مخصوصاً اگه دو نفره بری، با یار!!!
آدرس وب رو تغییر دادم، اگه شد تو پیوند ها عوضش کن...
خیلییی باحاله من از این کافه ها که ملت میرن سیگار می کشن و فضای پر دود و مه رو عاشقانه عارفانه با کلاسانه می پندارن متنفرم و کافه ای که سیگار توش مجاز باشه نمیرم اصلاً ؛ )
کافی شاپ های دوستانه عالین ولی که اینجوری با دوستات بشینی و حرف بزنی
حتماً عوض می کنم خیلی ممنونم که گفتید : )
komakam kon
چه کمکی از من بر میاد :((
خواستم کامنت بذارم نشد ...
عجب عاشقیه این همکلاسی
جالبه تو خیلی زمینه ها عاشقه !!! :))
ما هم مدام بهش میگیم عاشقی هااا