با ماشین می چرخم تو خیابونا ، کاری که معمولاً تو حال عادی انجام نمیدم و به محض خروجم از خونه دوس دارم برگردم بهش ...تو حال عادی ، درست از لحظه ی بیرون اومدن دل تنگ خونه ام ...
آهنگ رو پلی می کنم ، اصلاً نمی دونم چطور می رسم به این آهنگ که دقیقاً مناسب با احوالاتمه ... کم کم لبام می خنده ... خاطره های باحال با پرند برام زنده میشه ، این بار سعی دارم خنده م به قهقهه تبدیل نشه و ملت به عقلم شک نکنن :)) آهنگ رو از اول پلی می کنم ...
بنیامین می خونه :وای چه دورانیه ، دورانیه !!! کورانیه ، هیجانیه !
از زیر گذر ها و رو گذرها می گذرم و همراه بنیامین می خونم ...
یهو یادم میاد امروز 17مه ! یهو تر یادم میاد یه ماه دیگه تولد کسیه !
بعدتر یادم میاد اسم یه دوست عزیزی که یه ماه دیگه تولدشه تو این شعر گفته میشه :))) دوباره خنده م می گیره ... یک دور دیگه فلکه ی نزدیک خونمون رو می زنم و فکرای خوب رو جایگزین فکرای بد می کنم ، واسه تولد دوست 17 اردیبهشتی برنامه ریزی می کنم ! بر میگردم خونه و همه ی ظرف ها رو می شورم و مرتب می چینم ، میرم لب پنجره و یه نفس عمیق می کشم ، یه نگاه به تمام اتفاقات این روزها می ندازم و دوباره لبخند روی لبام می شینه ... خدا رو شکر می کنم و برای خودم یه آب میوه ی ترش گیلکی درست می کنم که اعماق وجودم رو خنک کنه ...
این نوشیدنی دلار و آب غوره ! خوشمزه ترین و محبوب ترین نوشیدنی عمره منه !× یک بارم که شده می خوام یک مسیرو بدون فکر کردن به بقیه برم ، می خوام اونجوری که خودم می خوام پیش برم ... زندگی با همه ی هیجانات خوب و بدش ، برای من قشنگه... حتی روزی که تسلیمش میشم !