-
فروردین : )
1394/01/01 13:09
لحظه ی تحویل امسال فقط سکوت کردم و به مغزم استراحت دادم . این شد که متفاوت ترین ، عجیب ترین ، لحظه ی تحویل سال به نام سال 94 رقم خورد. × می خواستم خیلی دعا کنم ، که انگار زبونم بسته شد و وسط کار کردن فقط 30 ثانیه قبل تحویل سال ، اومدم و ایستادم جلو تلویزیون و فقط نگاه کردم . به با هم بودنمون و شکر کردم ، همین . ×...
-
هفت سین
1393/12/29 13:34
هفت سین هر ساله ی خونه ی مگهان ... به سادگیِ خودشه : ) سال 93 یکی از ساده ترین هاش رو چیدیم !
-
نگاهی به سال گذشته
1393/12/29 12:59
به 93 که نگاه می کنم می بینم در مجموع سال خاصی نبوده ، نه می تونم بگم بد ، نه خوب ... که اگر بگم بد ، کم لطفی کردم ! و اگر بگم خوب دروغ گفتم ... شروع سال 93 ، خیلی خوشحال تر بودم ، عمیقا احساس خوشی داشتم بابت اتفاقات خوب زندگیم ... گرچه از سال 91 تا 93 سال سالم زندگی کردن من بود ، اما پر بودم از حس ناکامی . حالا سال...
-
یه لاک مات !
1393/12/29 02:20
امروز روز جالبی بود که باید درباره ش بنویسم ، از به زور بردن مامانم به آرایشگاه ، که واقعاً پروسه ی پیچیده ای بود ! این زن با این حجم لجبازیش یه روزی منو از پا در میاره ... خدا صبر بده به ما و سلامتی به مادرم ! دوست عزیزم همراهمون بود و مدام خواهش می کرد موهات رو کوتاه کن و مامانمم میگفت نع که نع ! مامان رو گذاشتیم و...
-
اندر احوالات خانه تکانی !
1393/12/28 14:11
باید به عرضتون برسونم که دست های بلند مگهان ، کار دستش داده ! زحمت کندن و نصب پرده گردن من هست ! و الان دستام بی حسه بی حسه :))))) از بس خودم رو کشیدم ! 8 تا پرده بوده که کندم ! دادیم بشورن ، بالطبع 8 تا هم آستر داشته چون حریره پرده ها :| اونا رو هم کندم و ماشین شست ، خشک کرد و مامان اتو می کنه و من نصب ... دارم فنااا...
-
هیچ وقت واسه خودمون نبودیم :)
1393/12/28 13:08
از وقتی یادم میاد مادرم آرزو داشت با شوهر و بچه هاش وقت تحویل سال تنها باشه ! و از وقتی که یادم نمیاد کی بود ! اینکه مهم میسر نشد که نشد !!! هر سال مامانی و دایی طفلی تنها بودن و ما تحویل سال رو خونه ی اونا بودیم ! از یه زمانی هم که یادم نیست چطوریا شد ؟ عمه ها و مادرجونمم می خواستن تحویل سال با ما باشن ! اینجوری شد...
-
فاینلی ! فاینلی !!!
1393/12/27 15:36
دیری دیرین !!! :دی من ، مگهان رشتی ، از یک اتاق خیییلی تمیز و براق برای شما می نویسم :دی و بعد چند روز ، امروز کاملاً دو نقطه دی هستم !!! :دی من شلخته ، هربار اتاقم تمیز میشه تا 2 3 روز احساس شور و شعف دارم !!! :)) امروز از ساعت 9 صبح رو دور تند به کارام رسیدم ، فقط مونده یه دوش بگیرم که احساس خوشبختی در وجودم تکمیل...
-
آخه بارون چی میگه ؟!
1393/12/26 23:54
اینجا نشستم سخنوری می کنم ! پا رو پا انداختم چرند می گم خیلی جدی و همه غش می رن از خنده : ))))) اومدم بگم من الان خیلی تو اوجم ! :| روز بانمکیم هست می تونید از معاشرت باهام لذت ببرید ! حیف که نیستید دیگه :))
-
فکر درد دارم !
1393/12/26 18:48
کلی نشستم فک کردم ، که کدوم کتاب رو به کی امانت دادم که هرگز بهم برنگردونده :| در نتیجه الان فکر درد دارم ! کلی نشستم فک کردم ، که کدوم کتاب ها رو کنار هم بچینم :| در نتیجه باز هم فکر درد دارم ! کلی نشستم فک کردم ، کتاب ها رو دسته بندی کردم ! کتاب های ادبیات انگلستان یه ور ، کتاب های فنون ترجمه کنار هم ، کتاب هایی که...
-
کتاب ، بوک ، بوخ
1393/12/26 15:44
امروز فهمیدم کتاب های من 3 دسته ان ! بعضی ها کتاب ، بیشتری ها بوک و بعضا بوخ هستن !( بوخ ها تو کشو ها جا گرفته ن!) و من الان رو به روی این کتاب ها نشستم ، خاکشون گرفته شده و باید کتاب خونه م رو مرتب کنم : )
-
چای دختر برفی !
1393/12/24 19:18
اگر چای نبود ، من چی می نوشیدم و فکر می کردم و به دور دست ها نگاه می کردم ؟ خدا دونه ی برفش رو ازم دریغ کرد امسال... خودم با دستای خودم شیرینی برف رو به خونمون آوردم : ) دونه ی برف کنار فنجون چای ، نشون دهنده ی برفی بودن مگهانه : ) × برفی ، کنابه از زمستونی بودنه ...
-
ای کاش ، هیچ ای کاشی نبود .
1393/12/24 17:01
بزرگترین ای کاش زندگی من ، برگشتن به 13 ماه پیشه ... اینکه بتونی سرنوشتی رو با گفتن یک کلمه تغییر بدی ... خیلی عجیبه ... من امروز دوباره به معجزه ی واژه ها پی بردم . بزرگترین ای کاش زندگی من ، با گفتن یک کلمه ، می شد الان ای کاش نباشه . × بهمن ، جدال زندگی و مرگ ... وصل و فصل ...
-
بهار بهار چه اسم آشنایی...
1393/12/23 15:20
و این اولین نشونه ی بهار برای من بود ... چندین روز بود که با خوندنِ پرنده ها باید باور می کردم بهار نزدیکه ... دلم مقاومت می کرد ... نمی خواستم باور کنم نزدیکیِ بهار رو ... دیروز ، با اولین قدم تو گلستون باور کردم بهار نزدیکه ... یواشکی عکس گرفتم! هیچ وقت دوست ندارم کسی بدونه از همه چیز عکس می گیرم...( حتی به گوشیم...
-
بنانا اسپلیت :)))
1393/12/22 11:28
به یکی از دوستان که سن و سال زیادی دارن میگم:وقتی بااوشونم همه چیزخیلی جالبه.فکرکنم خیلی دوسش دارم! میگن یه دختر وقتی میتونه ادعاکنه یدختر دیگه رو خیلی دوسداره که بتونه تو تصورش اونو هووی خودش حساب کنه ولی بازم همونقد دوسش داشته باشه!!!!! میگم چه استدلالی بود الان؟ میخندن میگه اینجوریه دیگه!تجربمه دخترجان بعدش تو...
-
unexpected
1393/12/20 21:44
مگهان موجودیه که می تونه یه ساعته تصمیم قطعی بگیره و بره سفر ! می تونه در لحظه تصمیم بگیره حاضر شه و اجازه بده روزش بی برنامه پیش بره ... قرار بود با دوربین کانونم ، از لاهیجان و شرق گیلان براتون عکس بیارم . که یهو ... سر از دانشگاه نزدیکیمون در آوردم و دعوت دوستی رو قبول کردم . خیلی بیشتر از حد تصورم خوش گذشت و...
-
میشه ؟
1393/12/20 12:45
مثلاً دلم می خواست برم ایمیلمو باز کنم ببینم یکی برام آهنگ بهار بهار رو فرستاده ... دانلودش کنم و عشق کنم تو این هوای بهاری .... ولی حالا که کسی این کارو نکرده . میشه یکی همینجا برام لینک دانلود این آهنگ خیلی دوس داشتنی رو بگذاره آیا : ( ؟
-
جهت رفع کدورت !
1393/12/20 10:18
یک جای پست نام ها ، بار دارن ! بنده اشتباه کردم و توضیح ندادم این اسم رو برای خودم دوست ندارم ، اصولاً معتقدم وقتی حوصله ی توضبح زیاد نداری نباید چیزی رو بنویسی که بعدها پشیمون شی ... بنده اصلاً دوست ندارم پست هام رو پاک کنم . فقط با تمام وجود از جمیع معصومه هایی که روی این کره خاکی هستن معذرت می خوام بابت توهینم ......
-
ماهی قرمز عزیزی در درون من زندگی می کند : )
1393/12/20 01:20
بهت گفته اگه یه روز بگم بهت میای باهام بریم دانشگاه ؟ اون وقت تو موافقت کردی ... بعدش یادت رفته باشه که حتی روزش رو هم تعیین کردین ! بعدتر ... در حالیکه کلافه و خسته واسه خودت شام درس می کنی ببینی اس ام اس داری... بی محلی کنی ... بعدتر ببینی اس ام اس یادآوری برنامه فردات بوده!!! یادت بیاد که اصلاً به خونه و خونواده...
-
نام ها ، بار دارن !
1393/12/19 21:58
اصلاً خرافه نیست که نام آدم ها تو سرنوشتشون تاثیر میذاره ...یادمه تو کتاب کافه پیانوی نه چندان دوس داشتنی هم اینو خونده بودم! این پست پاک شد ... پاک پاک : ) امید که دوستان دلشون نشکسته باشه یا اگه شکسته هم ببخشن بنده رو .
-
کافه ها ، پر از ما هایی ست که زود من شدن .
1393/12/19 19:15
می پرسه مگهان پیشنهادی داری برام ؟ می خوام با رامبد برم کافی شاپ ... میگم برین سیب ! میگه آخه با مهرداد میرفتم ! ضایع نیست ؟! میگم چرا !!! برین کافه 5عصر ! میگه وای اونجا ؟! بنده خدا همش منو با روزبه می دیده ! الان برم جالب نیست . میگم خب واقعاً چی بگم ؟! بگو کافه دیروز ، امروز رو با کی می رفتی ؟ میگه میلاد ! :| ×...
-
نقطه ی اوج !
1393/12/19 16:00
آدم ها تو اوج فشار خودشون رو پیدا و ثابت می کنن ، تو اوج غم ، تو اوج بی پولی ، تو اوج تنهایی ... × این روزها، عمیق در اوجم ... × پس چرا پیدا نمیشم ؟!
-
تلخ ، مثل کافه لوتوس ، امروز .
1393/12/19 15:53
اینکه تو نزدیکانت کسی رو داشته باشی که خجالت نکشی ازش و بتونی عین واقعیت حست رو ، این روزهات رو براش بگی ... نعمت بزرگیه ! و ای کاش اون کس خواهرم بود ... × اینکه خواهرم از غم من ، بیشتر از خودم ناراحت شه و بخواد برای مشکل من عزا بگیره ! برام قابل درک نیست .
-
چه آرامشی هست تو این بی قراری ...
1393/12/18 17:49
صبح دانشگاه بود و به قول استاد آمارمون همه چیز روتینگ !!! چند تا کامنت برای دوستانم گذاشتم و جواب کامنت ها رو دادم ، آهنگ دانلود کردم حتی!!! با اینترنت دانشگاه ... گرچه چشمش زدم و سرعتش مثل قبل نیست ولی آی می چسبه اینترنت مجانی داشته باشی و آهنگ دانلود کنی باهاش... بگذریم که پول شونصد برابرشو ازمون گرفتن با اون شهریه...
-
مگهان باید خوب باشه !!! این یه دستوره از طرف یک عزیزی !
1393/12/17 22:43
دستور صادر شده امشب باید خوب باشم و بااااید باشم . چون از بالا دستور صادر شده ؛ ) دیروز یه ایمیل خوشحال کننده از طرف سپیده مشهدی داشتم ! نوشتیده بودن نظر به اینکه شما نفر دوم بازی وبلاگی عمو سیبیلو شدین و خانوم افروز !!!( که همین امروووز فهمیدم جایزه اصلی رو برده:-(((عررر ) اول شده و یه نفری هم که آخر نفهمیدم کی بود...
-
کمی بهتر از پیش ...
1393/12/17 14:38
اگر صبحونه می خوردم دیر میشد ، چای و یه لقمه با ارده برای خودم درست کردم و خوردم که بابا ازم راضی باشه ... اومدم پایین دیدم کتاب روش تحقیقم نیست تو کیفم ! گفتم بی خیال و دوباره نگاه کردم دیدم کیف پولمم نیست ! گفتم بی خیااال تو جا مدادیم یه پنجاه تومنی هست ! همون که ... هیچی : ) بگذریم . دیدم جامدادیمم تو کیفم نیست !!!...
-
برای خودم !
1393/12/17 02:39
-
سردمه ... : (
1393/12/16 23:16
امروز از وقتی چشممو باز کردم دلشوره داشتم . فک کردم دلیلش اینه که وسط مکالمه و چت با دوست خوبم خوابم برده : ( ... ولی دلیل دیگه ای داشت . ساعت 11 بود که تماس گرفتم با کسی که قرار بود کاری برام انجام بده ... صدای غم دارش رو که شنیدم تا ته ماجرا رو خوندم ... از همون لحظه همش بغض داشتم و هی قورتش دادم هی لبخند زدم . به...
-
می خوام مگهان باشم خُب : (
1393/12/16 12:38
برام اس ام اس اومده خانُم میمِ عزیز سلام ! جواب دادم علیک سلام ! جواب شنیدم کباب کثیف دوست داری ؟! جواب دادم اهل کباب نیستم در کل ! اونم از نوع کثیفش !!! جواب داده چرااا ؟! بیا با هم بریم بیرون و یه کبابی بزنیم خُب ... + مگهان قبول می کنه ، لباسش رو تو کمترین زمان ممکن می پوشه و منتظرِ آقای هم کلاسیش میشه تا ناهارو با...
-
بلند بلند فکر می کنم !
1393/12/15 14:17
اصلاً یک حالی میده بیای وبلاگت حرف بزنی صدات پخش شه ! از بس که هیچ کی نیست امروز ... گوشیمم کلا ساکت بوده . هیچ کس اس ام اسی نداده ! اصلاً جالب نیست که واسه هیچ کی مهم نباشه چه غلطی می کنی :دی !!! ولی فعلاً همینه دیگه ... خونه ی ما دقیقاً چنین وضعیتی داره ، خلوته و صدا پخش میشه توش می تونید دور بزنید و آواز بخونید !!!...
-
مگهان آفتاب نمی خواد برف می خواد ، مگی اتاق نو نمی خواد خونه می خواد :|
1393/12/15 11:33
دیشب خوابیدم ، خواب دیدم برف می باره ! اصلاً یک برف جانانه ای هم بود که کاملاً باورش کرده بودم . اون وقت صبح بیدار شدم دیدم آفتاب زده ، ناجور !!! :| من دلم برف می خواد ... × یک ماااهه نه دریا رفتیم نه باغچه ... : ( × من از تحویل سال های باغچه ای هیچ خیری ندیدم! دلم می خواد خونمون باشیم ... هیچ کی موافق نیست . همیشه...