مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

یه لاک مات !



امروز روز جالبی بود که باید درباره ش بنویسم ، از به زور بردن مامانم به آرایشگاه ، که واقعاً پروسه ی پیچیده ای بود ! این زن با این حجم لجبازیش یه روزی منو از پا در میاره ... خدا صبر بده به ما و سلامتی به مادرم !

دوست عزیزم همراهمون بود و مدام خواهش می کرد موهات رو کوتاه کن و مامانمم میگفت نع که نع !

مامان رو گذاشتیم و راهی شدیم سمت کارواش ، یه سری خرید داشتیم برای بمغز باقلوا که رفتیم فروشگاه زنجیره ای ! دیدیم واسه خشکبار باید صف بمونیم و مثل بانک شماره دریافت کنیم ! شماره بود 600 و شماره ی ما 996 :)))

رفتیم تا کارواش و دیدیم ماشین نشستن ! متاسفانه . دوباره برگشتیم ببینیم نوبتمون شده یا نه ؟

دیدیم شماره 604 رو صدا کردن :))) همون لحظه دیدم یکی میگه خانم مگهاااان !!! تو اون شلوغی بر گشتم و دیدم آقای جوجه!:)) هم کلاس دوران کارشناسیمه ...خلاصه گفت من نوبت گرفتم ، رفتم خونه ناهار زدم خوابیدم و اومدم آجیل بخرم ! دیگه گفت چی می خوای برات بگیرم ، شماره ی جوجه 668 بود ... دوست مشترکمون به شدت از جوجه ! خوشش اومده بود . دوست خیییلی سنگین من میگفت مگهان تو چرااا با همه ی اینا رابطه ت رو قطع کردی بچه به این خووووبی ! خلاصه یک سااااعت در انتظار بودیم و از هر دری حرف زدیم ، ملت رو نظاره کردیم و هی درباره مردم با هم حزف می زدیم . جالبه که من وقتی هم کلاس ایشون بودم محل س... محل چیز نمی کردمشون:))) مدام به دوستم میگفت من هربااار خانم مگهان رو می بینم می خوام سلام بگم می ترسم ازش از بس جدیه ! اعصاب ما رو هم که اصصصلا نداره ! :)) دوستم مرده بود از خنده میگفت مگهان کمی جدیه دیگه :| من ! منو میگفت ! من جدی هستم !!!:| دیگه گفت من هزار بار اینوایت کردم خانوم ر. رو تو گروه وایبر هی لیو میدن :)) بچه ها هی صداش می کنن می بینیم باز لیو داده ! کلا با ما ها حال نمی کرد ! دیگه گفتم اجازه میدم اینوایتم کنی و کلی ذوق کرد بچه :))) گفت واسه شام اس ام اس دادیم جواب ندادی که گفتم خیر ندیدم جواب بدم:)))))!!!! انقددد من بی شعورم یعنی که میشه جواب هم کلاسیمو ندم که دعوتم کرده با بچه ها بریم شام:| خیلی خیلی تنبلم تو جواب دادن به اس ام اس متاسفانه ... که امیدوارم سال جدید تغییری تو این زمینه در خودم ایجاد بنمایم ؛ )

خلاصه نوبتمون شد و مغزها رو گرفتیم و رفتیم دنبال مامان که موهاش عالی بود عالی ! مامان دیوونه ی من کلی قشنگ شده بود موهاش ... رنگ قبلیش رو دوس نداشتم :دی

بعدشم که من سوزنم گیر کرده بود یه لاک خیلی خوشرنگ متفاوت مات می خوام :| خواهرم ساعت 8 شب از کار برگشت و قرار گذاشتیم با دوست مشترکمون ، دیدیم همو و پیش به سوی لوازم آرایشی ... صرفاً برای خرید یک عدد لاک خیلی خوشرنگ متفاوت مات!!! پام رسید به بالا و هی رژ ها رو برانداز کردم ، دیدم یکی کمه ! دو تا می خوام :| ریمل می خوام ، عه ! من مداد چشم قهوه ای خییییلی دوس داشتم چند وقته ندارم! عه سایه شاین دوس دارم خیلی ! ولی اون مدل ماتش شیک تره ! اینجوری شد که در نهایت بنده همممممه چیز ، همه چیز خریدم ! جز لاک خیلی خوشرنگ مات متفاوت :| میشه یکی برام کلی شال تک رنگ و لاک مات کادو بخره بیاره :| ¿ این یه خواهشه ... دستور نیست .

هیچی دیگه ، برگشتیم سمت خونه و هرجا خرید داشتیم یه ایست کردیم ، دیگه خواهرم رفت ماشینو از پارک دراره من گفتم وااای امشب تولد مامانیه :| !!! و رفتم یه کیک گرفتم و رسیدیم خونه ، زنگ زدیم شام سفارش دادیم و بدو بدو رفتیم خونه ی مامانی خانم و عکس هم گرفتیم !

حیف که محجبه نیستم در عکس ها و همش خانوادگی هستن :| وگرنه اینجا به شو میذاشتم عکس ها رو ...

اینجوری شد که امشب ما تموم شد !

خدایا ... خودت جیب همه رو پر پول کن ، جیب خالی من رو نیز ...

× آقای جوجه ، به دلیل شباهت زیادشون به جوجه ها ! اسمشون این شده . از بچه های خیلی خیلی با محبت دوران کارشناسی بودن .

× بهم گفت خانوم ر! من موندم ،چطووور شد که منو دیدی و سلام کردی :)))؟! گفتم قطعاً دلیلش این بود که فک کردم شاید سودی برام داشته باشی وگرنه سوت زنان از کنارت رد می شدم یک چشم غره مگهانانه هم تحویلت می دادم حتی ... کبود شده بود از شدت خنده !!!!!



نظرات 2 + ارسال نظر
بابا شاه 1394/01/06 ساعت 14:04 http://babashah.blog.ir

سلام مهندس
+
کلا خوشم نمیاد از همچین همکلاسی هایی که فقط به خاطر این که کارشون گیره ، ادم رو آدم حساب میکنند

+
واقعا خیلی واسه اراذل دانشگاه تلاش کردم و حتی برا سال تحویل یه پیامک 4 کلمه ای هم ندادن

سلام باباشاه !
اول یه نکته ی جالب اینه که اسمتون منو برد به بچگی هام که وقتایی که بابامو خیلییی می خواستم تحویل بگیرم بهش میگفتم باباشاه !!!
دوم بگم من از معدود ایرانی های تحصیل کرده هستم که مهندس نیست :))!!! با افتخار میگم مهندس نیستم .
سوم اینکه من خیلی خوشم میاد که آقایون رو تحویل نگیرم !
چهارم اینکه منم به هیچ کی تبریک عید نگفتم از بس که آدم خسته ای هستم :|

امین 1393/12/29 ساعت 04:19

سلام
آقای جوجه میفهمم چطوریا بوده اون موقع بعد از دانشگاه
دیگه مثل موقع دانشگاه دخملا خودشون رو نمیگیرن و فکر نمیکنن که این پسره نیگام کرد یا بهم سلام کرد , یه نقشه شومی توی سرش داره این

اسم وبم که سفارش داده بودم اماده شد مگ

سلام : )
ای باباااا ... چی میگی پسر خوب ؟!
اینجوری باشه که من روزی با 200 نفر باید دوست شم !!! از بس هم کلاس و دوست و آشنا دارم . اتفاقاً بچه های کلاس ما بسیار زیاد اوپن مایند بودن !
اصلاً هم به چشمی غیر چشم برادری نمیشد بهشون نگاه کرد:))) هییییچ جذابیتی از نظر من نداشتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد