-
69
1398/08/23 03:55
دیروز با یه حساب و کتاب ذهنی به این نتیجه رسیدم که از وقتی با پسر در ارتباطم هیچ روزی بدون سلام، صبحت بخیر مگی نگذشته! واقعا میتونم بگم هیچروزی... اون وقت امروز صبح که سر حال چشم باز کردم دیدم پسر پیداش نیست و صبح بخیرم بهم نگفته!!! :دی + نتیجه اخلاقیش اینه که حتی در خلوت خویش هم لب به تحسین هیچ شخص و هیچ اتفاقی باز...
-
برای خواهر عزیزم
1398/08/16 02:44
آخرین باری که اینجوری از هم خداحافظی کرده بودیم تو دانشجو بودی و من هم... باورم نمیشد چهار سال کارشناسیت تموم شده و خیلی زود بر میگردی، مثل حالا که باورم نمیشه سهشنبه سفرت تموم میشه و بر میگردی... +وقتی درسش تموم شد و خواست برگرده با تمام پولای تو جیبیم رفتم خرید و از لوازم آرایشی خوب شهرمون یه رژ گرون به خیال خودم...
-
از تو نوشتن
1398/08/15 15:55
اولین عروسک عمرشو برای من خرید و بعد برای توتفرنگی، یادم نمیاد اما خودش میگه وقتی بهت گفتم چند وقته عمو شدم و تو زمانشو فهمیدی گفتی پس الان احتمالا اندازهی یه توتفرنگیه عروسک من یه جوجهی کوچولوئه که اسمشو گذاشتم نینی، میدونم خیلی خلاقم تو انتخاب اسم ولی واقعا همینه که هست، وقتی نینی رو انتخاب کردیم دیدیم یه کم...
-
دیگه دیگه...
1398/08/09 11:43
ای ملتی که وبلاگ دارید، چرا و واقعا چرا دیگه رو مخفف میکنید دگ مینویسید؟ اصلا چطور فکر میکنید این دو حرف دگ در کنار هم دیگه خونده میشن؟ + از پیجهای اینستاگرام انتظار خاصی ندارم ولی دیگه خدایی اینجا نباید اینجوری میشد.
-
حال خوب زندگی معمولی ما
1398/08/09 10:41
امروز صبح با سلام سلام، مگی کجایی بیدار شدم. وی از سر کارش یهو بیخبر رفته بود صبحونه بخوره و دلش نیومده بود بی من... + مثلا میتونم این کاراشو از سر علاقهش ببینم ولی بازم برام جالبه که ابراز علاقهی کلامی در رابطهمون جایی نداره ^_^
-
از تو نوشتن
1398/08/09 02:51
چند روز پیش خیلی جدی در مورد اینکه اصلا تصمیمی برای ازدواج داریم یا نه صحبت کردیم. من دلایلم برای تمایل به تجرد مشخص بود اما اون نخواست دلایلم رو بشنوه و منم نگفتم، اونم بر عکس قبلا که احساس میکنم دوست داشت زودتر تکلیف زندگیش مشخص شه و تمایلی به ادامه تجرد نداشت، حالا دیگه همچین رغبتی هم برای ازدواج نداره... من فکر...
-
مسخره باز
1398/08/01 23:40
امروز وسط کارش ۲ ساعتی وقت آزاد داشت و گفت اگر موافقم زود حاضر شم و خودمو به سینما برسونم، یه دوش عجلهای گرفتم و بدو بدو رفتم سینما... تصمیم داشتیم مسخرهباز رو ببینیم و ۲۰ ثانیه زودتر از اون رسیدم، تا بلیت خریدم رسید. انقد ساعت بدی بود کلا ۷ ۸ نفر بودیم تو سالن:دی + در کمال تعجب بندهی حقیر مسخرهباز رو دوس نداشتم،...
-
وقتی پروندهی کارای نیمهتمومت رو میبندی
1398/07/30 13:44
من از فروردین دیگه رسما سر کار نرفتم و به همین دلیل حقوقی هم از شرکت دریافت نکردم، از اونجایی که رئیس سابق یه دینی به ما داشت کسی راهنماییمون کرد که ازش بخوایم ما رو نیز در گروه تعدیلی ها بذاره و گذاشت. در واقع اینجوری بود که اگرم میخواستیم ادامه کار بدیم احتمالا چند ماه بیشتر نگه نمیداشتمون با وضعیت ورشکستی و ... که...
-
برای خودم
1398/07/29 12:42
-
نیمهتموم
1398/07/29 02:35
وضعیت زندگیمو از کارای ناتمومم میتونید بفهمید، شاید باور نکنید ولی من ۴تا ساعت بدون باطری داشتم و اصلا هم دلیلی برای تعویض باطریاشون نمیدیدم و جدیدا فقط یکی ازساعتامو استفاده میکردم که خواب نبود. + امروز ساعتامو برام آورد، احساس کردم برام ۴تا ساعت نو خریده... + باید به خودم قول بدم کارای نیمهکارهم رو به سمت جلو...
-
[ بدون عنوان ]
1398/07/22 03:29
+ بدون اینکه بهم گفته باشه دنبال کار جدید بوده، چون به نظرش این کار کفاف زندگی دو نفره رو نمیداده + امشب بهم گفته میخواد برای مصاحبهی کاری بره اون شهر دور و ازم خواسته همراهیش کنم، اصلا نمیدونم رفتنش خیره یا نه ولی میدونم ته دلم خالی شد وقتی در مورد کار جدید احتمالیش بهم گفت. فکر میکنم یه دور رفته مصاحبه و این...
-
من دلم چای میخواست اما دلم نیومد سورپرایز کوچولوشو به هم بزنم.
1398/07/20 20:53
بعد از این جریانهای پیش آمده پسر بیش از پیش بهم توجه میکنه و حس میکنم داره تلاش میکنه از دلم در بیاره... البته خودش میگه اینجوری نیست و مثل همیشهست کار پسر نزدیکیهای خونهی ماست، امروز نیم ساعت بین کارش وقت آزاد داشت دقیقا نیم ساعت و تو اون نیم ساعت اومد دنبالم و برام آب اخته خرید چون معتقده اولین آب توت و آب...
-
وقتی از تفاوتهامون مینویسم.
1398/07/20 20:07
(کامنتهاتون هست ولی نمیدونم مشکل چیه که جوابم ثبت نمیشه و برای همین مجبورم یا بیجواب بذارمشون... یا دیرتر به شکل بیات جواب بدم:دی) ۱. دیشب دوباره رفتیم بیرون و با هم صحبت کردیم، دیدین میگن یه اتفاق بد میفته و دیگه ورق برمیگرده، شده ماجرای ما... سوتفاهم پشت سوتفاهم و اصلا نمیدونم از کجا شروع شد ولی میدونم خیلی...
-
پایان رابطه
1398/07/19 10:36
همهچیز خوب بود تا اینکه بحث یکی از تفاوتها پیش اومد، یهو انگار خاک مرده پاشیدن تو روزام... فکر میکنم این رابطه که این همه مدت برام حسهای خوب داشت، چرا باید اینجوری تموم شه؟ + حالم خوب نیست، البته عادیام... بچه که نیستم بشینم غصه بخورم برای چیزی که نمیدونم اصلا مال من بوده یا نه؟ ولی خب ترجیحم این بود رابطهمون...
-
دوس دارم که هیچوقت بهم حس بدبختی نمیده و همیشه حس میکنم دستش برای خرج کردن بازه
1398/07/16 21:31
نمیدونم قبلا نوشتم یا نه، امیدوارم تکراری نباشه... یه روز وقتی حرف از کار و در آمد بود بهش گفتم من که ترجیح میدم ندونم پارتنرم چقدر درآمد داره و اینجوری آرامش بیشتری دارم. چون میدونم خودش میرسونه یجوری و گشنه نمیمونیم که... ولی اگر بهم بگه ممکنه دچار استرس بشم از عددی که میشنوم(در واقع از کم بودنش بترسم) این بود که...
-
[ بدون عنوان ]
1398/07/16 12:07
برای اولین به طور کاملا واضح دربارهی مسائل مالی صحبت کردیم... + نمیدونم درسته دربارهشون نوشتن یا نه
-
سبک سنگین کردن ماجراها و تعیین تکلیف رابطه
1398/07/16 00:58
برای اینکه یادم باشه ۱۵ مهر چی شد، چقدر حرف زدیم، چقدر دلم سنگین شد و چقدر نیاز داشتم گریه کنم... اما نکردم، ادامه دادیم مکالمهرو صبح کافه رشت و عصر کافه هتل... وقت خداحافظی گفت مگه چی میخوایم از زندگی جز همین آرامش؟ + بحث اینه که ما واقعا در کنار هم میتونیم به آرامش برسیم؟ تا همیشه؟ شاید بشه و شاید نه...
-
از تو نوشتن
1398/07/05 01:22
چند ساعت بعد از آخرین دیدارمون: برام نوشت سلسلهی موی دوست... براش نوشتم حلقهی دام بلاست؟
-
کافهای توی دل شهر
1398/07/04 23:24
امروز برای بار دوم سر جریانی ازم دلخور شد و اول که با خنده و شوخی سعی کردم جریان رو جمع کنم، اما بعد یه مدت فهمیدم به معنای واقعی دلخوریش عمیقه... اشتباه از من بوده و اون فکر میکنه مسخرهش کردم:( + یه روز خوب با پایان بد در کافه فوتون + تمام مدتی که با هم بودیم به تماس کاریش جواب داد و سرچ کرد که چجوری دستگاهشو...
-
یه دوست مجازی، به اسم فرحا
1398/07/04 17:43
ازم پرسید فکر میکنی کجا هستم، حدسم این بود که باید کوپنهاگ باشه و درست بود، فرداییش که امروز بود پیام داد فک میکنی الان کجام؟ حدس زدم تو مغازهی خاصی باشه که یادم افتاده که غلط بود گفت نه نه، اومدم یه کشور دیگه و در کمال ناباوری پرسیدم رفتی سوئد؟ نوشت بخدا دارم ازت میترسم:))))))) + ازم بترسید، من حس ششمم جدیدا خیلی...
-
سینماهای رشت
1398/07/03 02:12
ماهی یک بار ساعت ۱۰ شب هوس میکنه بره سینما و پیشنهاد میده که بریم؟ و ماهی یکبار براش توضیح میدم که آخرین سانسهای سینمای رشت ۹ شبه و هر سری یه آه میکشه میگه آخه چرا؟
-
وقتی پسر خیلی راحت با شما، دوستای وبلاگیم کنار میاد و از شنیدن دربارهتون استقبال میکنه
1398/07/03 02:04
رفتم محل کارش، وقتی داشت کار میکرد من با چیز میزای موجود در محل کارش مشغول بودم و صدام در نمیاومد، صدام کرد که خانومچه؟ چرا خودتو گم و گور کردی بیا دور و برم باش دیگه... براش تعریف کردم که یکی از دوستای مجازی آقام ازم درخواستی داشته و منتظر شدم ببینم واکنشش چیه، دیدم ساکته حرفی نمیزنه و منتظره ادامهش رو بشنوه، بهش...
-
[ بدون عنوان ]
1398/07/01 02:01
امروز اتفاقی چشمم به گوشیش خورد و دیدم تو دیجیکالا داشته قابلمه انتخاب میکرده:)))))) اونقدر خندهم گرفته بود که خدا میدونه وقتی چای میخوردیم یهو گفت امروز داشتم ستهای قابلمه رو نگاه میکردم دیدم فلان برند چقدر قابلمه و تابهش قشنگه:دی یعنی مونده بودم چه واکنشی نشون بدم:))) فقط تونستم بگم اصلا خبر از برندا و...
-
مردی بدون سایه
1398/07/01 01:50
بعد مدتها تونستیم همو ببینیم، بهش میگم آخرین روز تابستون و اولین روز پاییزو با هم بودیما... + چای آلبالو خرید برام و چون قرار نبود چای بخوریم و دعوتش غیر منتظره بود خییییلی بهم چسبید. + چهارمین فیلم سینمایی عمرمونو با هم دیدیم. تصمیم داریم ۵می رو همین روزا که اونم رشته و منم هستم بریم ببینیم. + من تجربههای جدید رو...
-
نگرانیهای الکی من
1398/06/30 19:22
احساس میکنم برام هدیه خریده و دوباره دچار حال بد شدم:/ نمیدونم وسواس زیاده یا نه، اما من با هر هدیهای که میگیرم حس میکنم رابطهم داره جدیتر میشه:(((
-
صدای مهربونش از راه دور...
1398/06/30 16:54
دیگه صدای واقعیشو یادم رفته از بس صدای پشت تلفنیشو شنیدم... + وی از آخر هفته برگشته و هنوز نتونستیم همو ببینیم.
-
روزمره
1398/06/27 14:42
خیلی روزه ندیدیم همو، هر دو سخت درگیر کار بودیم و هستیم. اون چندین روزه که رفته وطن دومش(ایرانه) و باعث شده بیشترتر شه فاصلهمون... + اصلا نمیدونم اسم این رابطه چیه، فقط میدونم در حال حاضر آسیبی بهم نزده و البته وابستهم نکرده... باید همین روزا سرمو خلوت کنم و وقت مشاوره بگیرم + پسر همچنان ماشین نداره و من همچنان...
-
روابط عاشقانه؟ اصلا
1398/06/22 03:26
چند وقته بیشتر از قبل رابطهم رو با پسر مورد بررسی قرار میدم، محاسن و معایب حضورش در زندگیم رو مینویسم. تفاوتهامونو، رفتارهای بد و خوبمونو... تنها نتیجهای که گرفتم اینه که پسر تا اینجا خیلی آدم محترمیه و میشه در کنارش با هر اعتقاد و شخصیتی آرامش رو تجربه کرد، این کمی خطرناکه چون یه انتخاب منطقی برای عموم آدمهاست...
-
هوای خنک و رنگ نارنجی
1398/06/20 19:35
براش نوشتم وقتی برگردی رشت، هوا اونقدری خنک شده که بتونیم بریم کدو بخوریم... + من که میگم انتظار شیرینه♥️
-
به نام فرح
1398/06/13 15:50
هوا همینجوری بود، اولین خاطرهی پر رنگم از پیامی که بهم داده بود بر میگرده به روزای آخر شهریور... خواسته بود بدونم یه دوست خوب تو تهران دارم. فرح اسمی که هیچوقت فراموشش نمیکنم، تصویر ذهنیم از فرح بسیار متفاوت از خودش بود. حالا بعد ۴سال من و فرح تو موزه جواهرات کنار هم وایساده بودیم و به تاج و جواهرات خانوادهی پهلوی...