-
برای خودم !
1394/06/08 03:04
-
خدایا بازم خبرای خوش لطفااا... :)
1394/06/07 19:09
من دلم شنیدن خبرهای خوب و خیر می خواست ، تو وبلاگ چند تا از دوستان نوشته بودم ، خب خبرهای خیر بسیار شنیدم دیروز و امروز از دوستام ... خبرهای خوش وقتی برای دیگرانه لذتش بیشتره ، چرا که این اتفاق های مهم برای زندگی خودمون استرس زیادی به همراه داره . + وسط این خبرهای خیر و خوش ، حق ندارم از دنیام گله کنم . فقط باید بگم...
-
سواله خب عیب که نیست ؟
1394/06/07 10:21
سوالی که برام پیش اومده اینه که دقیقا پشت سر چی من حرف می زنن :))؟! پشت سر نویسنده ی همین چار کلوم نوشته ؟! و اینکه من میدونم دقیقا کیا هستن که پشت سرم حرف میزنن ... یادمه بهمن به چوپان گفته بودم درباره ی اینایی که با من مشکل دارن! ما اینطور باهوشیم بله ؛)
-
بابام همیشه میگه وقتی دشمن نداری باید از خودت بترسی... نه وقتی دشمن داری!
1394/06/07 05:10
وقتی پیامبرم ، وقتی 12 امامم و حتی از اون بالاتر ! وقتی خدای بزرگم دشمن داره ... من که عددی نیستم ، بایدم دشمن داشته باشم من حقیر ... شنیده شده پشت سرم حرف می زنن دوستان ، اهمیتی نداره ... چون دوستانم رو می شناسم و یکی دو موجود کوچیک رو هم ایضا... فقط خواستم اینجا بگم ... " هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره به غم...
-
اینجا سینماست. جایی برای دیدن فیلم محمد رسول خدا:)
1394/06/06 21:09
من باغچه ام ؟! یا نه شاید آخرین جمعه ست و انزلی هستیم !!! و در حال خوش گذرونی ؟ یا نه موندیم خونه و باز درمون باز بود و مهمون بود که می رفت و می اومد؟! هیچ کدوم ... ما پنج نفری ! خودمون ، پنج تایی تو سینما نشستیم ، که فیلم محمد رسول لله رو ببینیم . + با خونواده هاتون وقت بگذرونید ، باهاشون زیاد وقت بگذرونید . لطفا...
-
مگهان شناسی ...
1394/06/06 14:48
مگی شناسی درس سختی بوده که کم کم داره پاس میشه ... خیلی پیشتر از اینها باید خودم رو میشناختم ، ولی شاید باید مواجه شی با مسایلی تا بتونی خودت رو به چالش بکشی و در واقع بشناسی ... خیلی سخته که خودتو بشناسی و بفهمی اصلا داستان این نیست که آقایون دور و برت اونی که می خواستی نبودن ، خب به همین دلیلم تو عاشق نشدی ... نه ،...
-
هرچی که خوبه موندگار نیست ، حتی راحت نوشتن تو این وبلاگ هم موندگار نبود.
1394/06/06 14:15
مثلا الان دوس دارم از مسایل خیلی خصوصیم حرف بزنم و یکی بشینه گوش کنه بگه که من باید چه کار کنم دقیقا ؟! ولی خب کسی نیست، تقریبا می تونم بگم همه ی آدما همشون قضاوت می کنن ، خب منم مجبورم تنها بشینم و تنهای تنها فکر کنم . در نتیجه باز دوباره ساکتم امروز ... ! و من وقتی تنها فکر می کنم ، فکر درد می گیرم . دلم گرفته /...
-
حبیب خدان خب !!! آدم چی بگه ؟
1394/06/06 02:51
مهمونا رفتن ، من واقعا خسته ام و واقعااا خسته ام ... همه چیز خیلی خوبه ها ، خیلی ... ولی اینکه به مهمون بگی ما مهمون داریم و شبم بلیت کنسرت داریم و بعدشم مهمون خواهر شوهرم هستم (خواهر شوهر مامانم! عمه ی من) ... بعد خانومه بگه ایراد داره یه روز دیگه برین کنسرت !!! یه کم عجیب نیست ؟ سوژه هایی داریم این روزا که باید...
-
پنجم ما عالی بود :دی
1394/06/05 23:52
فقط اومدم که بگم کنسرت عالی بود ، میشه بهتون فخر بفروشم که فامیل نزدیک خوش صدا ندارید ؟ این بچه ی ما خیلی دوس داشتنیه ! خیلی هنرمنده ! صداش خیلییی مردونه ست و کنسرتی که آوازش کار اوشون باشه مگه میشه بد باشه ؟ و اینکه اومدم بگم خونمون سری به سری مهمون رفت و آمد می کنه ، شکایتی نیست که! برکتن ، رحمتن اصلا ... اما سوالی...
-
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد.
1394/06/05 15:06
وقتی به اینجاش رسیدم ، رفتم تو فکر ... هرگز دلم نخواست پسر می بودم ، دختر بودنم رو عمیقا دوس دارم و البته دختر داشتن رو ... اما اینم بی راهم نمی گه ها ... چهار صبح چهارم سال نو و چهار ...
-
من دلم فامیل می خواد !
1394/06/05 02:27
خودمونیم روزانه نویسی از خزترین و باحال ترین کارهای دنیاست :دی خب بگم امروز از عصر مهمون داشتیم ، دختر عمه و پسر عمه که عشق های من هستن رسما ! انقدر بازی کردیم که تا وقتی شام رو برامون آوردن هلاک بودیم . ما 4 تا تنها بودیم خونه و دور و بر ده بود که بابا و مامان و خواهرم رسیدن ... شام رو زدیم و عمه هامم اومدن برای...
-
خب صدام گرفته ، عین دلم!
1394/06/04 18:59
امروز هرکی به ما زنگ زد گفت خواب بودی ها ... ما گفتیم نع بابو بیداریم و خیلی هم هشیار و ایناییم !!! یعنی هیچ کس درک نکرد این حالت مرده جواب دادنه می تونه دلیلی جز بیدار شدگی از خواب داشته باشه :| با سپاس از همه ی دوستان :دی
-
هوای بارونی چشمام...
1394/06/04 17:27
با مامان رفتیم خرید ، تو فروشگاه جلوی استند لوازم آرایشی ، همینطور که فین فینم به راه بود ... واسه مامان تعریف کردم چیا نوشتم و خونده و جواب نداده ... گوش می کرد ... یه سری خرت و پرت آرایشی برداشت و در حالیکه سعی می کرد بی تفاوت نشون بده خودش رو ، پرسید مگی کدوموشونو می خوای ؟! این یا اون یا اصلا ترجیح میدی از فلان جا...
-
هنر دل شکستن !
1394/06/04 12:48
یادم می مونه ، گفتم واسه تولد امام رضا غرورم رو زیر پا بذارم و دوستم رو ببخشم . زنگ بزنم و ازش حلالیتی بطلبم و دعوتش کنم خونمون ... اون باعث آزار و رنجش من شد ، اما من فکر کردم ارزش دوستیمون بیش از اینها بوده ... من که تو روزای سختش بودم بازم باید باشم. گرچه اون هرگز هیچ کدوم از مشکلات زندگی منو ندونست ... یه اس ام اس...
-
خندوانه! خنداننده!
1394/06/04 00:13
الان بزرگترین چالش ذهنی من اینه بین امیر مهدی ژوله ی جان ک هومن حاج عبدالهی کدومو باید انتخاب کنم ؟! :دی + اون علی مسعودی ! پرونده ش از همه ی دیگران جداست . کچل ترین دوست داشتنی دنیاست اصلا :دی یا شایدم دوست داشتنی ترین کچل دنیا :دی + خوووش شانسی بود این علی جانم ! حتما تو گروه خودش پیروزه :)))
-
گرچه مشهد نیستم ، اما دلم اونجاست و حالم خوش!
1394/06/03 23:06
گوشیم زنگ می زنه ، شماره نا شناسه ، جواب میدم ... میگه مگهان ؟ شناختیم ؟! منم فلانی ... من حرم امام رضام دعات کردم. خواستم بگم خیلی دعات کردم ... فقط همین . دوست دیگه م اس ام اس میده ، من امامزاده ام ،پیش برادر امام رضا... خواستم بگم حسابی یادت کردم . + من دیگه چی می خوام از زندگی ؟ وقتی دوستام یادم می کنن ، وقتی...
-
مگی در آرایشگاه
1394/06/03 15:53
یکی از هیجان انگیز ترین کارای دنیا همراه بودن با مامانه ... اینکه به زور وقت بگیری و در آستانه ی 46 سالگیش به موهاش یه حال اساسی از تقویت گرفته تا رنگ بدی ... خلاصه امروز همش درگیری های خوب خوب دارم و این آرایشگاه نقطه قوتش تراسشه که میشه توش نشست و بارون رو تماشا کرد و زنده شد . البته میشه نشست و ژورنال مدل های آرایش...
-
انگشترای خیلی ظریف مگهانانه !
1394/06/03 01:21
میگه مگهان تو باید یه دختر کوچولو داشته باشی ! گرچه پسر دار بودن بیشتر بهت میاد ... اما حیف این انگشترات نیست ؟باید دختری باشه که اینا رو دستش کنی و ذوقشو کنی ! حس می کنم این انگشترا مال یه دختر کوچولوعه که مگی یک سالی هست از قالبش خارج شده ... به دستام نگاه می کنم و حس می کنم بی راهم نمیگه ها ...
-
حس رخوت حتی !
1394/06/02 16:31
این روزا که وبلاگم خیلی خیلی خلوت تر از پیش شده ، دارم فکر می کنم اسباب و اثاثیه م رو جمع کنم و برم جای دیگه ... حالا که کمتر شده رفت و آمد به اینجا راحت تر می تونم از وبلاگم دل بکنم ، یه وبلاگ با رفت و آمد زیادشه که ارزش پیدا می کنه :) شاید برم جایی که کسی نشناستم و راحت تر بنویسم ... تصمیم سختیه ، اما خیلی جدی دارم...
-
من مثه مامانم نیستم :/
1394/06/02 15:10
اینکه مامانم اصلا خاله زنک نیست گاهی حالمو بد می کنه ! میاین بشینیم سبزی پاک کنیم و چار کلوم غیبت فامیل شوهرای مامانمو بکنیم ؟! :دی آقا ما با 2 تا از عمه هام که هم سن و سال مامانم هستن رابطه ی خوبی داشتیم ، سالها آخر هفته هامون ، عیدامون و حتی تحویل سال با هم بودیم . عمه بزرگتره طی یه ماجراهایی رابطه ش با ما کم شد ،...
-
دارکوب زبله !
1394/06/02 02:47
گرچه هیچ کس از تحسین شدن بدش نمیاد ، منم از این قاعده مستثنی نیستم ! اما باور کنید گاهی واژه هایی هست که از صدها هزار قربونت برم ها و چقدر تو نازی و ... بیشتر بهت می چسبه... وقتی عکسمو میبینه و بهم میگه اوتیستیک و کل روزمو می سازه... !!! اصلا رفیق یعنی همین! که بدونه حالت بده ، اینجوری حالتو خوب کنه ! وقتی می خندی بهت...
-
مرداد سرد من
1394/05/31 19:23
هوا خنکه ، خونه تاریک... آسمون پر از ابرای تیره ... ابرهای بغض کرده پر شدن تو آسمون ... باید ببینیشون و بغض نکنی ... نماز عصر رو می خونی و به بی حوصلگیت پوزخند می زدی و با تمام وجود قصد می کنی آشپزخونه رو به بهترین حالت در بیاری ... آب روی گاز جوش میاد و از چای ایرانی خوشمزه ت تو قوری می ریزی و میذاری دم بیاد ... تا...
-
به شلوغی ذهنم!
1394/05/31 12:47
به طرز خنده داری ترافیکم تو این دو سه روزه خورده شد ، خب از اونجایی که ما بی نت نمی تونیم تاب بیاریم رفتم یک گیگ شارژ کردم در عرض 8 ساعت تموم شد!!! و دوباره فرداش به همین منوال !!! خونه هم نبودیم اومدیم دیدیم شارژمون خورده شده ! القصه دو مورد کار داشتم که گفتم بیان از پارس آنلاین و انجام بدن برام ... این یارویی که...
-
عاشق بودم ای کاش !
1394/05/30 12:29
چند مورد آهنگ هست که با شنیدنشون دلم می خواد عاشق باشم حتی ... انقدر که حالمو خوب می کنن ... نگارای محشر یکی از اونهاست ... ؛) بارون باشه و سالار هم سالارانه بخونه و پرده ت تو هوا برقصه و قطره های بارون از آسمون ببارن تو اتاقت ... + و دوباره کجا ماندی ای لیلی قصه هااا ... + گوش کنیم ، ای کاش شما هم بارون این چنینی...
-
همه چیز مهیاست جز یه کم هیچ کی ...
1394/05/29 11:14
انقدر همه چی دارم ، حالم داره از همه چی های دنیا به هم می خوره . انقدر هرچی خواستم بگم رفقا گفتن تو چی می فهمی از مشکلات؟ بیاین همه چی های دنیای من مال شما ... یه کم از هیچی هاتون بهم بدین لطفا...ببینیم چه طعمی داره آخه... + کجا ماندی ای لیلی قصه ها ... که مجنون شده کوهی از غصه ها...
-
شیرموزی که چیز کوچکی کم دارد . به نام موز!
1394/05/29 01:01
زندگی من مثل یه شیرموز خوشمزه ، با دیزاین عالیه ! فقط شیرموز من یه چیزی کم داره ... یه چیز کوچیکی به نام موز ... + ...
-
اعتماد به نفسم کو ؟!
1394/05/27 21:42
تا دیروز فکر می کردم قدم 161 باشه !یا حتی 2 !!! از وقتی فهمیدم قدم 159.5 ه، دچار یاس فلسفی شدم . + احساس کوتوله بودن دارم از سه ساعت پیش تا الان :((
-
واژه ه ای که مسخم می کند انگار ...
1394/05/27 16:08
3 سال پیش یه نفری ! بهت بگه خانومه و تو عاشق این مدل خطاب شدن بشی... در حالیکه از عزیزم ، عشقم و گلم ها بیزاری ... بعد از 3سال و اندی !کسی بهت بگه خانومه و تو رو یه بار دیگه به هم بریزه این واژه ... خانومه بودن رو دوست دارم . دست خودمم نیست ... + اما چقدر برخورد اون روز و امروزم فرق داشت با هم ...
-
در تکاپوی انجام کارهای این چنینی !
1394/05/27 15:40
اوایل شهریور مامان بابای جانم ما رو به خدا می سپرن و ما هم اونا رو ... تا اون روز هزاران کار انجام نشده داریم که باید انجام شه و هزار تا برنامه که باید پیگیرش شیم . تو سفرم به مشهد یکی از کارایی که باید انجام می دادم خرید سوغاتی بود، یه روز با هم فکری دختر روسه تصمیم گرفتیم به مامان بابا پیشنهاد بدیم سوغاتی هاتون رو...
-
17 آگوست!
1394/05/27 12:34
از اونجا که عدد 17رو دوست می دارم تاریخ رو اینطوری نوشتم. دیروز نشستم برای چند لحظه گذشته م رو شخم زدم ، دلم نمی خواست البته !ولی با دوستی همزاد پنداری کردم و یه سری ماجراها رو که اصلا نباید باز یادآوری کردم برای خودم ... بعدش ؟ ناراحت بودم ؟غمگین بودم ؟ اصلا ... فقط حس لال شدگی داشتم و دلم می خواست بشینم و کتاب بخونم...