-
پینک !!!
1394/05/26 18:37
یه چیزی هست که همیشه باعث میشه حین رانندگی از جام بپرم ... پوست تیره ، چهره ی جنوبی با لباس رنگی شاد و عینک ری بن ! + و عطر گوچی هنگام پیاده روی ... عطری که حکم اسپری کسی رو داشت . + و همه ی عطرهای تلخ ... + و همه ی آدم های خندون ، درشت و خوشحال ...
-
احسان خواجه امیری - مجلل!!!
1394/05/26 17:27
زورکی جشن رفتن ، کنسرت رفتن و اصلا سفر رفتن رو حتی دوست ندارم . + برام بلیت خریدن ... بدون خواستن نظرم!!! + از سالن مجلل متنفرم!!! متنفررر ...
-
من آب گریز!
1394/05/26 13:27
این روزا هی میگفتم دلم آب بازی می خواد ، ولی شنا نه... من شنا بلد نیستم با اینکه یکی از نزدیکانم سمت اول هییت شنای گیلان رو داره! خیلی هم تلاش کرد منو با آب آشتی بده موفق بود اما با شنا ... اصلا نه ... + امروز دو تا کارت بهم دادن که به مدت یه سال هز وقت خواستم رایگان برم و آب بازی کنم ! ولی آخه من که شنا بلد نیستم :((...
-
یواشکی بگم؟!
1394/05/26 11:15
یواشکی بگم که اوضاع مالیم به شدت به هم ریخته ست. دو تا سفر پشت هم برای من پر خرج !!! کم چیزی نیست. امید که بتونم کمر راست کنم به زودی ... امروز پاشدم برم یوگا و ببینم چه روزایی کلاس دایره و ثبت نام کنم . دیدم واقعا بودجه ی دو تا باشگاه مختلف رفتن رو ندارم !!! احمقانه ست ... بیکاری و بی پولی چرند ترین دردای دنیان ... +...
-
خب آخه چرا :( ؟
1394/05/26 10:41
تو حق داری از آدما انتظار داشته باشی یا انتظار کاری رو نداشته باشی ... وقتی چیزی می شنوی که از انتظارت دور بوده حق داری آروم آروم به عقب برگردی و دور یک دوستی خوب رو حتی خط بکشی ... حق داری ؟ یا شایدم نداری ؟ بگید بهم حق دارم یا نه ؟ حالا اینکه چرا تاب شنیدنش رو ندارم به خودم مربوطه:| ! بز دلم ، بی اعتمادم ، بد بین...
-
هق هق خوبه!
1394/05/26 02:08
کولر و روشن کردم ، در اتاق و بستم و پریدم تو تختم ، رفتم زیر پتوم ... آروم گوشیم رو از زیر بالش کشیدم بیرون ... پست های ثبت شده قدیمیم رو خوندم ... خاطره هایی که بودن و بودن و نخواهند بود . گوشیم پره از عکسای من و پسرکش... نامرد گذاشت و رفت . از شوهرش جدا شده و از شهرمون رفته ... بی خداحافظی از من ... یادش رفت همه ی...
-
گفتی و باور نکردم ...
1394/05/26 01:05
من از بازی خوردن بدم میاد ، از اینکه یهو نفهمم و ببینم وسط یه ماجرام که اصلا خودم توش دستی نداشتم ، می ترسم ... + امروز قبل از قرارم با چوپان عزیز ، ایستادم به نماز اول ماه ، 70 بار استغفار دلم رو آروم کرد . از خدا خواستم آگاهم کنه به مسایل دور و برم ... نوید استجابت دعا رو داده بودن بعد این نماز ، ولی انقدر زود ؟! من...
-
حس خوب یعنی ...
1394/05/25 15:32
تو روز دختر از مامانت هدیه دستور آشپزی لوبیا پلوی خوشمزه ش رو بگیری ... + دو هفته ی پر کااار داریم ما ! باید یاد بگیرم و از دو هفته بعد امتحان پس بدم ... + دخترونگی ها رو دوست دارم ...
-
شکاک!
1394/05/25 14:41
همیشه فکر می کردم از این مدل زنا میشم که سال به سال به گوشی شوهرشون دست نمی زنن و اصلا براشون مهم نیست توش چی هست و نیست ... یه کم که بزرگ تر شدم و به قولی پا به سن گذاشتم دیدم نه ، برام مهمه اتفاقا خیلی هم مهمه!!! حتی می تونم اینجا اعلام کنم با وجود اینکه دوست پسری ندارم ولی به عالم و آدم شک دارم . هر پیشنهادی از هر...
-
روزانه
1394/05/25 10:52
صبح با شادی خاصی بیدار شدم ، شاین بانو خونه رو تمیز می کنه چمدون با حجم زیادی از لباس های شسته و نو با در باز جلوی چشممه ، این یعنی باید دخترونگی به خرج بدم و به جون اتاقکم بیفتم ... من لباس های نو رو وارد کمدم می کنم ، کشو پره از لباس های تا شده ، یکی یکی در میارم تا ببینم میشه از خیر هیچ کدومشون گذشت ؟ نه... جواب...
-
حس خوب یعنی ...
1394/05/24 23:46
بگه الان ایتالیاست و برای روز دختر برات هدیه خریده ... + اصلا دوست یعنی این ... در حالیکه تو مشهد و تبریز کلی چیز دیدی و یادتم نبود براش چیزی بخری ... روزش مبارک!
-
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد ؟!
1394/05/24 15:24
اومد دیدنم ، بهش گفتم می دونی چمه ؟ اصلا می خوای بدونی چمه ؟ گفت نه ... فقط می دونم دو هفته ست داری دور از خونه می گردی و خرج می کنی ... فقط می دونم که رهای رها از مشکلات زندگی داری عشق می کنی ... ولی می خوام بگی بهم چته بهش گفتم ... سرشو به نشانه ی تاسف دو سه باری از چپ به راست و از راست به چپ تکون داد ... گفت برام...
-
اگه آرامشی دارم ، واسه اینه که همرامی ...
1394/05/24 15:05
فردا روز دختره ... چکه چکه های اشک من میگه که خوشحالم از دختر بابا و مامانم بودن ، اما راضی نیستم از چیزی که هستم ... + دلم گرفته ، اونقدر که ... هیچی :( هیچییییی... + من خوبم ، فقط گیجم و گریه داره دلم... میشه نگم چمه ؟! + کجا آرزو می فروشن ؟سراغ دارین جایی رو... ؟! + به یک آغوش امن نیازمندم . فقط برای چند روز...
-
خدای دونه های انگور ...
1394/05/24 13:21
خدای من ، خدای همین دونه دونه های انگوره ... قطعا صدامو می شنوه ... قطعا به زندگیم نظم میده ، اگه بخوام ... اگه بخواد ... + ارومیه ، انگور های بهشتی ... شیرین ترین انگورهای عمرم بود.
-
خوابم یا بیدار ؟
1394/05/24 01:51
من از سفر برگشتم حدود نیم ساعت پیش ، انرژی پاسخ دادن به کامنت ها رو نداشتم . گیج میزنم این روزا ... بیشتر از قبل فکر کردم تو هفته ی گذشته و هرچه بیشتر فکر کردم کمتر به نتیجه رسیدم . یه ماجراهایی کاملا شوکه م کرده و از طرفی سعی دارم برای تک تک ماجراها بهونه پیدا کنم و یه جوری برای خودم توجیهشون کنم . + یواشکی اشک ریختن...
-
هتل پارک ارومیه
1394/05/23 10:05
یه روز کسل کننده با همراهی یه خانم کاملا سنتی از عهد بوق! ... نکبت بود دیروز... کاش همون تبریز مونده بودیما ... + اینجا ، هتل پارکه :) رسما پارک !بی قانون احمقانه و فوق العاده بی کلاس... نگاه به 4تا ستاره ی بالای اسمش نکنید.
-
آسمان هم زمین می خورد ...
1394/05/22 09:12
دقیقا دیشب خواب دیدم یکی از دوستام که مدتیه با بی اف جانش به هم زده ، تو خواب بهم میگه مگهان ببین آریا چی نوشته! این اس ام اس رو اشتباه برای من فرستاده ... ولی مال من نیست. و تو خوابم پریشونه... منم پریشونم خیلی ... خیلی ... و هی تو ذهنم بالا پایین می کنم که آخه مگه امکان داره ؟! مگه این رابطه تموم نشده بوده ؟ بعدشم...
-
من گول خوردم! بارسا گل!!!
1394/05/21 01:31
از سر لاله پارک گفتم یه تی شرت از دفاکتو و یکی از کوتون می خرم و خریدام تمومه ! خب از دفاکتو دو تا خریدم ، دیگه دست نگه داشتم ! یهو ، کاملا یهو رفتم تو یه عطر فروشی برای بابا جان یه عطر انتخاب کنم . کاملا یهو خودمو پشت صندوق دیدم که یه Coco noir دستشه... تو روحم ! من باز گول خوردم ... + 8 تااا گل آخه ؟! تو یه بازی...
-
وای! مگی یه ساله شد!
1394/05/20 18:29
18 مرداد پارسال روز خوبی نبود ، پر بودم از استرس از صبح مطب دکتر ... و در نهایت که فهمیدم طوریم نیست. ساعت 2 ظهر پرواز داشتیم به سمت مشهد اینا رو خوب یادمه ... و یه هفته ی عالی داشتیم اونجا و هر روزم گوشت!!! خوردیم . این تنها نکته ی بد سفر بود . + اون روز این وبلاگ رو ساختم و تند تند آپ کردمش . اولین واژه ای که توش آپ...
-
مشهد / خیابان دستغیب
1394/05/20 17:53
اینجا درست جلوی خونه ای که هستیم یه ایستگاه سلامتی هست که توش دوچرخه گذاشته شده ! دلم داره در میاد که برم و باهاش دور بزنم ... راستی این هم عکسی از آرمان شهر من!!! جایی که بشه با دوچرخه ایمن تردد کرد . اینجا مشهده !همون جا که هی طفلی مشدی ها از اعلم الهدی می نالن ، یه چیز خوبی هم داره شهرشون لطفا بهش بنازن:دی (لغو...
-
تبریز
1394/05/20 11:03
اینکه تبریز حکم شهر دومم یا به اصطلاح وطنم رو داره انکار کردنی نیست ... تو هواش نفس می کشم . پاساژهاش رو بهتر از هرجای دیگه ای می شناسم . تو رستوران های مختلفش زیاد غذا خوردم ... راستشو بگم ؟ هواش رو دوست تر دارم از وطن خودم ... همه چیزش رو عمیقا دوست دارم ، جز آقایونش رو ... به کسی برنخوره :) من مردای رشتی رو هم می...
-
من آشپزی رو دوست دارم ، با تو!
1394/05/19 13:52
صبح پاشدم مامانم یه صبحونه ی خیلی مشتی آماده کرده بودم. یه جور پنکیک که توش مغز داشت ، گردو ، شکر قهوه ای و دارچین! اصلا نمی تونم بگم این چه معجوووونی شده بود . شیره ی زعفرونی همبراش درست کرده بود. یادم باشه یه روزی ازدواج کردم از اینا درست کنم :))) دیگه صبحونه رو زدم و گفت برا راهمون کیک درست کن مگی! بدو بدو رفتم یه...
-
در این سال سی...
1394/05/19 09:43
چهارده پونزده سالته ، هنوز مرگ پدرتو بعد از چند سال باور نکردی ، می خوان به زور تو رو مجاب کنن به عقد پسر عموت در بیای ... تو از اون خونواده خوشت نمیاد ، اونا فقط پولدارن ، تو از مردای انزلی ،هرچند که متدین باشن خوشت نمیاد ... تو می جنگی برای تجردت ، تو یه دانش آموز باهوشی و نمی خوای ازدواج کنی ، تو می خوای برای خودت...
-
هنوز در سفرم ...
1394/05/18 09:02
روز آخری که می اومدم رشت فهمیدم باید بریم سفر ... بابا جان ماموریت ارومیه و تبریز داشتن و دوستشونم اصرار داشت ما بریم ، که دیگه پیش از اینکه من برسم برنامه رو اوکی کردن و دوشنبه رو روز حرکت تعیین کردن ! حالا منم و یه عالم لباس نشسته از سفر مشهد و یه هوای نم دار بارونی ، که انگار یادش رفته تابستونه و مهر نیست !!! چند...
-
مشهدنامه !
1394/05/17 14:14
شاید بشه گفت پر هیجان ترین سفر عمرم بود این سفر ! غروب رسیدیم پسر دایی کوچولوی دوستم تماس گرفت که من نزدیک فرودگاهم و الانا بهتون می رسم!!! گفتم ای بابا ما کسی میاد دنبالمون از طرف شرکت و این حرفا... خب ما اصلا هتل نرفتیم .دیگه کلی شرمنده شدم و گفتم برگرده به کاراش برسه و من برم خونه ببینم برنامه م چیه. اومدیم...
-
Home home sweet home
1394/05/17 02:02
هر رفتنی را برگشتنی ست ... من برگشتم .
-
این دست تهی ، لبریز دعاست ...
1394/05/16 16:54
آهنگ ماه و ماهی ... آهنگ سبزه ی محمد اصفهانی بهترین گزینه ها برای زار زدن تو حرم امام رضا بودن ... حتی اگه اون پست تمام لعنتی ویرگول و رفتن مادر جان بهارش رو نخونده باشی ... می تونی راحت هق هق کنی ... + آغوش شما لبریز خداست ... خلوتگه امن شکفتن غنچه ی گریه هاست ...
-
حس خوب یعنی ...
1394/05/16 16:04
وسط ناهار یاد واژه ی بچه ی ناخواسته بیفتی و تمام حرفا و صحنه های اون شب بیاد جلو چشمتو ریز ریز بخندی :)) ! + اسم اون رستوران تاریک چی بود ؟ کلبه ؟!
-
حس خوب یعنی ...
1394/05/16 15:53
برگردی و ببینی اتاق بی نظمت از تمیزی برق می زنه ! کم کم سعی می کنم سفرنامه م رو بنویسم... + من اومدم خونه :) نارنجیم منتظرم بود . + یه ساعت دیگه باید بریم باغچه :)
-
وقتی یه 69ی مامان میشه!
1394/05/15 18:29
یکی از روزهایی که واقعا احساس مامان بودن بهم دست داد اون روزی بود که با بچه هام رفتیم سینما ، وسطشون نشستم و اومدم دستمو بذارم رو دسته ی سمت راست که دیدم دوست رشتیم بهش تکیه داده ، خودمو کشیدم سمت چپم دیدم دوست مشهدیم روش لم داده ... اونجا بود که فهمیدم مامان بودن خیلی سخته ، بچه ها هیچ وقت از حقشون نمی گذرن و فقط...