مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دل من سر به راه نمیشه...

همیشه وقتی می خوایم بیایم سفر ازم می پرسن 4روز کافیه و من میگم بله! 

اون وقت وقتی به مقصد می رسم هی می خوام بگم لطفا زمانشو بیشتر کنید 

+ نمیشد آدم هرجا میره 8روز بمونه مثلا؟ 4روز خیلی کوتاهه خب

+ آقا یه آهنگی هست مخصوص روزای برگشتم از سفره، از تهرونم که بر می گشتیم با صدای خیلی بلند تو اون بارون سیل گوش کردیم و باهاش خوندیم. مرتضی پاشایی می خونه "هرجااایی که می رم می مونه دلم!!!دیوونه دلم، بی خونه دلم حتی!" وصف حال منه اصلا هنگام برگشتن از سفر 

+ این آهنگه رو از ریمیکس باحال مرداد بیپ تیونز شنیدم، بعدشم امید جهان می خونه" نگیرم دلبری، که یااار داره دلبر " در کل باید بهش گفت خسسسه نباشی شما، ممنونیم ازت که دنبال دلبر متاهل نمیری :| :))

+ خدایا مرسی، اه

+ خدایا قلب، خدایا می دونی که، خدایا خدایا خدایا... بازم مرسی اه 

فکر می کنی خدا نمی شنوه؟ :)

نمی دونم چرا ولی از تمام عیدهای دنیا برام هیجان انگیز تره، حس بچه ای رو دارم که سعی کرده حرفهای بزرگترش رو گوش کنه و اطاعت کنه در حد توانش و حالا می خواد بره و جایزه ی تلاش برای بهتر شدنش رو بگیره، حتی اگه موفق نبوده باشه و بهتر نشده باشه، حتم داره که خداش بزرگوارتر از اونه که به اعمالش نگاه کنه و حتم داره که دست پر بر میگرده. مثل هر سال که سلامتی خواسته و دست پر برگشته

حالا که امسال جای بهتری هستم، می خوام چیزای بیشتر ازش بخوام، دیگه هم نمی خوام بگم خدای من هرچی خودش دوس داره بهم میده، می خوام اونی که خودم مایلم رو ازش بخوام و مطمین باشم که بهم میده... همیشه فکر می کردم خدا مثل مامانمه، وقتی من دلم واسه شلوار کشی ساده ای داره پر میکشه بگه این نه و بهترش رو برام بخره، چون فکر می کنه لیاقت من بهتره و چون فکر می کنه من سلیقه م بده، ولی حالا میدونم خدا به خواسته هام نگاه می کنه... مطمینم و می خوام ازش بخوام.

امسال رشت نیستم، تبریز هم نیستم، من مشهدم و آرزوی قشنگم محقق شده و حالا پر رو تر و جسور تر از همیشه می خوام ازش بخوام، با امید ازش بخوام... با اطمینان ازش بخوام:)


+ سر نماز عید دعام کنید، حتی اگر نماز یومیه تون قضا میشه باز هم نا امید نشید و نماز عید بخونید و از خدای مومنین و مومنات طلب بخشش و نعمت فراوان کنید. 

+ نماز حاجت خوندم براتون، اسم خیلی هاتونو لیست کردم، باز جامونده ها رو یاد میارم. امید که تو دعاهاتون فراموشم نکنین، من پر آرزو تر از همیشه م هستم امسال... 

والا با این نوناتون *_*

مشدیا نوناتون چرا انقد خوشمزه س؟


+ مگی روزه خور! مگی معترف به روزه خواری! روزه خواری هنر است:دی 

از این آرزو خوبا *_*

آقا من برام مهم نیست شماها چی می خواین، می خوام براتون آرزوی بودن در همچو جایی رو بکنم(!) 

زورکی باید دلتون بخواد، من از وقتی این عکس رو دیدم انگیزه گرفتم رفتم مشهد دعا کنم :))))) =))))) 

لطفا آرزوهای خوب خوب کنید برای هم، برای سلامتی همدیگه و برای خوشبختی و شادمانی و خنده های با دلیل و بی دلیل دعا کنیم. مطمین باشید اثر دعا اول به خودتون بر میگرده... الانم چشاتونو ببندین و خودتونو اینجا متصور شید و غش و ضعف برید.

مگی مسافر است.

1. بسیار گیج و گنگم، هیچی بر نداشتم و سه ساعت دیگه پروازه

2.گفتم؟ نگفتم؟ نگفتم مقصدم کجاست؟خب راهی مشهد دوست داشتنی هستم، لطفا این روزای آخری منو از دعاهای خیرتون محروم نکنید. من نیز به یادتونم

3. از قدیم گفتن سفره و هزار خطر، لطفا حلالم کنید.

4. اون شبی که نشسته بودم کارتامو ریخته بودم بیرون داشتم بلیت سینما می خریدم(!) سر خوش خودتونید، من فقط کمی شیرین عقلم :| =)))

آخرین افطار رشتمون رو خوردیم. امید که رمضون دیگه زنده و سرزنده تر باشیم کنار هم... 


+ نمی دونم همه عین منن؟ یا فقط من عین منم که فردا راهی سفرم و حتی نکردم چمدون رو از کمد بالا درارم! 

اعتراف می کنم.

هر کسی یه نقطه ضعفی داره، لازمه اعتراف کنم که منم نقطه ضعف پررنگی دارم. درسته که هیچ وقت پول هیچ آقایی نتونسته تحت تاثیر قرارم بداده، اما خب لازمه بگم مقاومت در برابر مردهای باهوش واقعا برام سخته... 


+ دکتر کاف. بی اندازه برام دوست داشتنیه و خیلی راحت تحت تاثیر قرارم میده، عجیب اینجاست که همسرش هم خیلی شبیه به منه و من هم خیلی دوسش دارم اما همیشه فکر می کنم یعنی عاشق چی خانومش شد؟! بعد فکر می کنم که خانومه هم عین من بنده ی آدمهای باهوش می شد؟واسه همینم کاف رو انتخاب کرد؟ درهرحال خوشحالم برای انتخاب هوشمندانه ش... 

+ نیاین بگین پول مهمه، آدما میفهمن چی براشون مهمه و چی نه... منم اینجوریم دیگه و دست خودمم نیست.

+ امروز ازم پرسید متاهل نیستی که تو نه؟ گفتم نه و خندید. گفت تو آدمو بیچاره می کنی، اینو از طرف من یه روزی بهش بگو

ازش سوال آخرمو پرسیدم گفت خانوم تو برو کتاب فلانت رو بخون، چرا سوالات مدیریتی ازم می پرسی؟! تو همون کتابا دنبال جواب سوالت باش، برو به همون درس فلان برس و من دهنم باز مونده بود که این چجوری یادشه من چه کتابی می خوندم؟ و چقدر خوب علایقم تو ذهنش مونده. درباره ی همه ی دانشجوهاش می تونه صحبت کنه و تو چند جمله معرفیشون کنه، این آدم رو میشه دوست نداشت؟ 

+ استاد کاف. یکی از زشت ترین اساتید دانشگاهمونه و ثروتمند هم نیست و اهل یکی از شهرهای اطراف رشته، اما عجیب باهوشه. ضمن اینکه شبیه کسیه... خیلی شبیه کسیه. نخطه:( 

+ من یه کتابایی می خونم اخیرا که شما نمی دونید، ولی استادم می دونه و به سخره هم می گیره علایقمو:دی 

ازدواج دوم

یکی از دوستام از شوهرش جدا شده، بعد یک سال با شخص دیگه ای ازدواج کرده، این آقای دومی رو دوست داشته و با هم ارتباط یواشکی داشتن حالا من هربار میرم تو پیج اینستاگرامش با تمام وجود دلم برای بودنش با شوهر اول تنگ میشه(!) خل می زنم از بس... 

بعدم اینکه گرچه خیلی سعی می کنه زندگی فعلی رو رنگی پنگی نشون بده، هی کپشن ما خوشحالیم و اینا میذاره اما من حس می کنم خودش هم دلتنگ زندگی اولیشه، اینکه چرا اینجوری حس می کنم دلیل داره ها فقط توضیحش خیلی سخته...امیدوارم اینجوری نباشه و هیچ وقت دلش نخواد به زندگی قبلیش برگرده

 :(


+ بچه هم داشته دختر طفلی و حالا نی نی دست شوهرشه... همش با خودم فکر می کنم من نه جرات ازدواج دارم و نه طلاق

+ ضمنا هیچ وقت به من نمیگفت کسی رو دوست داره وقتی با هم دوست بودیم، اما من می فهمیدم و گاهی برای بچه ش گریه می کردم و هیچ وقت هم دوست نداشتم با شوهرش رو به رو شم. واقعا تو همچو شرایطی تصمیم درست چیه؟ آدم به روی خودش نیاره؟ به روی دوستشم نیاره که می دونه؟ کمک کنه که زودتر جدا شه؟ سعی کنه تشویقش کنه به ادامه ی زندگیش؟! 


فشار کارای دانشگاه کمر شکنه ولی ما همچنان مقاومت می کنیم و برنامه های مفرح می ریزیم برای تحمل وضع موجود:دی

از اونجایی که تهرانیهای وبلاگم خیلی زیادن(بگید هزار ماشالا) و خیلی زیاد هم با محبتن، مجبورم اعلام کنم که سفر پیش رو تهران و نیست. اه:دی 

بعد من خیلیا رو دوس دارم ببینم، آخرشم میام تهران و هیییچ کی رو نمیبینم احتمالا، ایش :دی

و اینقدر شماها خوب و باحالید که دلم خواسته خیلی زود برنامه ی سفر به تهران حتی چند ساعته بچینم، نیاز به خرید چند تا کتاب دارم که خب باید بیام ولی کی؟ نمی دونم... از یه وری بابا یک ماه مرخصی گرفته و تهران نمیره. وگرنه می دادم اوشون بخرن، خلاصه اینجوری دیگه

آقا من تا پیش از اومدنهای متعدد به تهرانم در سال 94 و 5(خدایی 5 6بار تهران رفتما)همیشه ذهنیتم این بود که ترجیح میدم با شهرستانیها دوست باشم و فیلان، حالا دلایل خاصی برای خودم داشتم. بعد الان نگاه می کنم می بینم این دوستای خیلی خوبم توشون اصیل های تهرانی هم هست و تهران نشینها هم هستن و به نظرم دلیلم بلیهانه بوده و واسه خودم متاسفم، شمام واسم متاسف باشید حتی


+ خب شماها چه خبر؟ زندگی گشنگه؟! سینما رفتین ماه رمضونی؟ اگه بله چی دیدین؟ پسندیدین؟ عبادت کردین؟ من نکردم هیچی و خیلی غمگین و نادمم:دی 


مگی شناسی

شاید شما ندونید، ولی من هرگز در حضور کسی نرقصیدم. 

هیچم بهم نمیاد همچو آدمی باشم، ولی خواستم بگم که بدونید دیگه... 



+ حس می کنم باید خل شم که برقصم و ملت بهم نگاه کنن. توهین به شماها که می رخصین نشه، نخطه

+ از همه بدتر اینه که اکثر آدما فکر می کنن من خعلی گشنگ می رقصم درحالیکه اینطور نیست.

+ مرسی، اه:دی

تصمیم های آنی مگهانانه

از تصمیم های آنی نصفه شبانه ای که می گیریم! 

من عاشق اون کارتهای تهرانمم، هر سری جا میذارم و یکی دیگه می خرم، البته یکیشو دوست تهرانیم برام خریده(اونی که ده تومن توش شارژه)یکیشون ده تومن و یکیشون پنج تومن شارژ داره، نه که هر هفته اونجام، دو تا کارت دارم.

+ دارم برنامه ی سفر می چینم، یعنی دارم برنامه می ریزم که در سفر پیش رو چی کار کنم و کجا برم، یکی از کارهایی که باید بکنم الان اوکی شد... ایشالا که بشه! خیلی ذوق دارم براش *_* خیییلی ذوق دارم براش

+ من همیشه عید فطر رشت بودم، میرم که ببینم عید اونجا چه شکلیه

To my daddy-long-legs

"You are hard nut to crack"