مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

بسته های پستی که تو راهن... ^-^


+ دیشب تو عالم خواب و بیداری بودم که دیدم یکی از دوستام اس ام اس داده، مضمونش این بود که مگی یه بسته پستی داری! و من ابدا باورم نمیشد که به یادم باشه، یعنی اصلا انتظارشو نداشتم و هنوز در شگفتم :)

+ اولین سالی هست که هدیه ی پستی می گیرم، باید ببینم چه حس و حالی داره!


در جستجوی یک فکر خوب...

یک روزهایی هم باید باشه که الکی دلت بگیره و از 7صبح که بیداری بخزی زیر پتو و تنهایی فکر کنی که چرا حوصله ی هیچ کاری رو نداری... 

حتی رفتن به بانک، حتی انتخاب واحد، حتی ثبت نام اون دوره ای که سه ماه منتظر شروعش بودی... وقتی حوصله ی اینا رو نداری خب پرواضحه که حس و حال دکتر رفتنم نداری دیگه، واضحه که برات اهمیتی نداره سال 94 کلا هیچ آزمایشی ندادی!!! و ممکنه وضعیت هورمونات به هم ریخته باشه:| (قطعا هست)

حالم خوبه ها، فقط حوصله م سر رفته:دی دلم یه کم فکرای خوب می خواد. چیزی تو چنته(؟!) ندارین؟


+ برای دوست عزیزم دعا کنید، خیلی دعاش کنید عزیزکمو...

+ هیجانات خوبم ته کشیده باز و من قاطی کردم:| 

برا ولنتاین سکه ربع خوبه:|

آقای عزیزی که سرچ کردی ربع سکه خوبه؟ من میگم بله خوبه! ولی اگه میشه نیمش کن:||| :دی


+ حالا از کجا معلوم متسرچ(فرد سرچ کننده!)آقا باشه؟ خب پر واضحه که یه خانوم به نظر من اصلا نباید!! نباید به آقا کادو بده و ولنتاین مخصوص خانوماست ^-^ بله

+ آقا میگم حالا که راهنماییتون کردم لطف کنید یک عدد ربع هم به خودم بدید، راه دوری نمیره :|

+ عاشق اون عزیزی هستم که اسم عمو جان رو، با اسم ویرگولشنم قاطی کرده و شده عمو ویرگولی!!! و با سرچ این دو واژه ی شیک به وبلاگ بنده رسیده:))

+ کامنت آزاد درباره ی همه ی موارد سرچ شده! قسمت های بی حیاییش نیست تو این قسمت خدا رو شکر :)))

احتمالا اینم راهیه برای گرم شدن!*

از بس گفتن و گفتن که ابر و ماه و خورشید و لامپ حتی! دست به دست هم دادن که من نتونم بخوابم و لذا ساعت کلی از 12 گذشته و بنده بیدارم. دلیلش رو هم نمی تونم شرح بدم، اسلام دست و پام رو بسته و البته من هم موجود چشم و گوش بسته ای هستم و از این قبیل حرفها...پیشتر هم عمو سیبیلو، هم افروز درباره ش نوشته بودن، افروز که وبلاگشو ترکوند، خدا عمو رو نگه داره برامون، آمین...

* ما تو خونه داریم سگ لرز می زنیم، اون وخ این موجودات نازنین در حال فعالیتن، سر جدتون بگیرید بخوابید بذارید مام بخوابیم:((! چه اعصاب راحتی دارن این گربه های خل وضع! تو این هوای سرد برفی... خودشون به جهنم نذاشتن ما عاقلا -مخالف خل وضع- هم بخوابیم:| 

+ لینک پست عمو جانhttp://mrmustache.blogsky.com/1393/10/08/post-823/گربه


ساعت خواب و بیداری

همه ی عمر درگیر بودن باهام سر دیر خوابیدنم، حالا که به سختی برنامه زندگیم رو تغییر دادم و پیش از 12 می خوابم و 5.5 6 صبح خروس خون بیدارم و سرحال، هرشب انواع غر رو باید بشنوم که چطور خوابت می گیره، چقدررر زیاد می خوابی، همه ی عمرت خوابی و از این قبیل حرفها...


+ بابام ولی عشق می کنه، صبحا دوتایی کلی حرفای خصوصی می زنیم و دو تایی صبحونه مفصل به بدن می زنیم ^-^

+ ما سالهاست عادت به نوشیدن چای شبونه داریم، حالا خونواده احساس می کنم من رفیق نیمه راه شدم!

+ برخلاف خانواده که میگن من زیادی می خوابم، بابالنگ دراز معتقده من کلا نمی خوابم و اینو مستند بر ساعت ایمیل های ارسالیم میگه! من با هردو مخالفم و فکر می کنم خوابم به اندازه ست.

صبحی که با وفای به عهد شروع شه...

صبحی که با وفای به عهدت شروع شه، ظهری که اینا رو + چند کتاب کادو بگیرم، بعد از ظهری که بریم کنسرت، اونم کنسرتی که پسرخاله بابات و پسردایی مامانت نوازنده هاشن مگه می تونه بد باشه؟

+ یک وقتهایی احساس می کنم اگر هر لحظه ی عمرم مشغول به شکرگزاری باشم بازم کمه... الان یکی از اون وقتهاست. ^-^ 

+ فقط 4روز دیگه... 

تو اگه با من قهری من که آشتیم*

اومدن و این شعر وزین و پر محتوا رو تقدیممون کردن و رفتن...


+ دوستان اگر گوش کردینش، بهم بگین معنی اون گله گله هر شهری چیه:|؟


+http://s.dornamusic.com/mp3/15/2/19/Hasan.Shamaei.Zade-Berke320-DornaMusic.Com.mp3

آرزوهای کوچیک

دیدن یه دختر و پسر شاد و خوشحال که با هم زیر برف خدا قدم می زنن.


+ من که خونه ام، میشه یکی اینجوری از جلوی خونمون رد شه؟

دلم یک مصاحبت با برد کوتاه می خواهد.

انگار تشعشعات بدی و دلخوری نمیتونن این همه مسافت بین ما رو طی کنن! ما سراپا خوبی هستیم برای هم وقتی از هم دوریم...

+ باز دوباره داره برف میباره، باز چه ساکت، چه کم حرف میباره...

+ عنوان پست از اوست.


این سیب هم برای تو...

دو روز پیش رفتم سینما، این سیب هم برای تو، اخیرا فهمیدم سلیقه ی فیلمی من و فاطمه تفاوتش خیلی زیاده... اما هردو با سلیقه ی هم کنار اومدیم. دوست نداشتم این فیلم رو متاسفانه،

حتی نفهمیدم ربط اسمش به خود فیلم چی بود؟! فقط خوشحالم که اسمش این پرتقال هم برای تو نبوده!!! 

---

هنوز موندم که برای جشنواره بیام تهران یا نه؟ انرژی دیدن کلی فیلم پشت هم رو ندارم، پارسال داشتم. 

تو سینما که بودیم بهش می گفتم اخیرا فهمیدم ذوق خاصی دارم از دیدن یارهای جوان با هم به سینما آمده:| از این مدل دوستهای خیابونی منظورم نیست البته، چندین خانم و آقا بودن که هم تیپ خودمون بودن و کلی حس خوب می داد بهم دیدنشون کنار هم!!!

همیشه بدم می اومد از این صحنه ها...

---

امروزم می خواستیم بریم سینما که یادم افتاد نیم بهاست، پس شلوغه و از اون طرف هم باید خونه باشم:(آخه می ترسم که بیاد و نباشم... واقعا مسخره ست، ای کاش ممکن بود از یه طریقی از اومدنش با خبر شم و شاسکولانه منتظر اومدنش نشینم که حالا شاید بیاد و شاید هم نه...


+ این روزا احساس می کنم خیلی آروم تر شدم...


+ اضافه شد: برام اس ام اس اومده لباس زیرهای فانتزی مارک فقط 300هزار تومان. اون فقط رو باور کنم؟ اون 300 رو باور کنم؟ دلم برای خودم بسوزه که نمیتونم فقط و اون 300 رو با هم تطبیق بدم؟ :| درهرحال این فقط رو باور نموده و دلم خواسته الان اونجا بودم. خیلی وقته دیگه حس و حال خرید کردنم نمیاد، چرا؟


از حجت اشرف زاده تا سالار عقیلی و وقایع اخیر

از بین کنسرتهای مختلفی که در طول عمرم رفتم، شخصیت جناب حجت اشرف زاده برام خیلی دوست داشتنی تر و واقعی تر از دیگر خوانندگان بود. یکجور ناب مثل فیروزه ی خالص و بی هیچ رگه و ناخالصی... میدونید که من چقدر فیروزه رو عاشقم...

شخصیت علیرضا بدیع جان هم همونقدر آروم و دوست داشتنی بود، من ایشون رو عجیب دوست دارم و دلیلش هم همون فیروزه بودن و ناب بودنشونه... وقتی از کنسرت بیرون می اومدم بیشتر از همیشه دوس داشتم هردوی این عزیزان رو...

خب حالا برسیم به خاطره ی دیگرم، نمی خوام جناب سالار عقیلی رو زیر سوال ببرم، یاد حتی بگم کارشون بچگانه! بوده که وارد شبکه ای شدن که بی شک مطلعن مورد تایید کشورمون نیست، فقط می خوام از حسم به صداشون و خودشون بگم، واضحه که صداشون رو دوست دارم عمیقا، خصوصا اشعاری که در وصف ایران خوندن رو!! بیشتر از باقی آهنگهاشون می پسندم.

حالا از حسم بگم که صرفا نظر شخصی منه، یادمه بعد از کنسرتشون گفتم حس خوبی ندارم بهشون و ای کاش اصلا کنسرتشون رو نرفته بودیم-با وجود اینکه صداشون خیلی گوشنواز بود از نزدیک-و هم میدونستم و هم نمی دونستم چرا، حالا مطمین تر شدم از حسم، اون زمان دلیلم مشخص بود، بهم برخورده بود چراکه ایشون هیچ هزینه ای برای اجرای کنسرتشون نکردن درحالیکه ما پول خوبی بابت خرید بلیت پرداخته بودیم، همراه همسرشون تشریف آورده بودن و خبری از تیم ارکستر نبود. در واقع ما هزینه رو فقط برای صداشون تو یک فضای بد و بی هیچ دکوری پرداخت کرده بودیم، فقط برای صداشون...!

تصورو انتظار من از کنسرت تنها یه خواننده نیست که بنشینه و آواز بخونه، من توقع دارم نوازنده ها حضور داشته باشن، توقع دارم تو ذوقم نخوره وقتی به بک گراندشون نگاه می کنم...دکوری در کار باشه که خب نبود، و به جرات می تونم بگم بدترین و ضعیف ترین کنسرتی که تو طول عمرم رفتم کنسرت ایشون بود، صداشون رو دوست دارم هنوز، ولی...


+ تو کنسرت حجت اشرف زاده ی عزیز، یه آقایی درست جلوی چشم ما از حال رفتن و تیم ایشون خیلی درست عمل کردن و همه تلاش کردن برای به هوش آوردنشون و سرم و ... رو زود بهشون رسوندن. به خواننده گفتن ادامه بده که ازدحام نشه، ایشون در شرایط استیصال ادامه دادن به خوندن در حالیکه سعی می کردن نگاهشون به فرد بدحال نیفته و حواسشون پرت نشه خلاصه به سختی یک شعر دیگه خوندن و بعد تقاضا کردن مردم جلو رو خالی نگه دارن هنگام خروج، امروز خبردار شدم این خواننده ارزشی! حتی برای عیادت رفتن خونه ی فرد بیمار، حال دلم خوش شد، چقدر یه سری اتفاقات باعث میشه آدمهای دور و برمون رو بهتر بشناسیم! لذت بردم از این حرکت شهرستانی جناب حجت اشرف زاده، تو کشوری که واژه ی شهرستانی! فحش محسوب میشه، من دوست دارم سادگی و عشق ناب و پاکی بی ریا رو به شهرستانی بودن نسبت بدم.


+ به نظرم آقای عقیلی هم احتمالا صرفا" برای تبلیغات کنسرتشون در شبکه من و تو حضور پیدا کردن...همونطور که سعی کردن هیچ هزینه ای برای کنسرت اینجاشون نکنن و خب طبیعیه که پول اینجوری بین تیم نوازندگان تقسیم نمیشه و خودشون تنها سودش رو میبرن، باید انتظار داشت که فقط برای تبلیغ و فروختن بلیتشون پا تو شبکه ای بذارن که حتی ممکنه براشون مشکل ساز شه...

:(

خواب طولانی بعد از ظهر حالمو بد می کنه و از 7که پاشدم غم دارم، دلم می خواد جیغ بزنم و نمیشه.

حالم بده گریه دارم...:((


+ تماس هاش که باز بی پاسخ موند.