مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

درد لحظه رو کسی میدونه که منتظر می مونه*

گفتم جای آهنگای پلی لیستم رادیومو روشن کنم، رادیو پیام...

قراره گوش بسپریم به آهنگی که هنوز نمی دونم چیه، دوس دارم این غیر قابل پیش بینی بودن رادیو رو... رو تختم ولو میشم و چشامو میبندم.

آهنگ ثانیه ها... از رادیو و نه ازپلی  لیست من شروع به خوندن می کنه، مبهوت می مونم... همین یک ساعت پیش که گذاشتم رو شافل گوشیم این آهنگو برای شنیدن پیشنهاد داده بود و منم نه نگفته بودم... جای یک بار دو بار گوش کرده بودمش حتی...


* آهنگ ثانیه هاhttp://dl.pop-music.ir/music/1394/Khordad/Amin%20Bani%20-%20Sanieha%20%28128%29.mp3

دوست ندارم آرشیومو رمزی کنم.

کی اینجا داره وبلاگمو شخم میزنه؟:) دستاتو می بوسم رفیق جان هر کی که هستی...


+ شخم زدن بار مثبت داره، زحمته...دستایی که شخم می زنن رو باید بوسید، اینو بابام یادم داده

+ حضور افراد جدید، حس خوبی بهم میده... اما ته تهش میگم نکنه آشنایی باشه... نکنه اون باشه...نکنه این باشه...هعی

ای کاش می خوابیدم...

برادرم از وقتی اومدم در حال نواختن تاره... 

می زنه و من از اتاقم آروم آروم می خونم، ای کاش می خوابیدم، تو* رو خواب می دیدم.


* تو : هیچ کسی نیست. اصلا مشکل همینجاست که دلتنگی من برای کسیه که نیست. مشکل درست همینجاست.

آدما رو دوس ندارم، عاشق شمام کلاغا...

فکر کنم زمستون امسال سردترین و تنها ترین زمستون تمام عمرم باشه... 

در عین حال که احساس غربت و تنهایی دارم، راضیم از شرایط پیش اومده...


+ خواب عمیق زمستونی می طلبه بدنم، میرم که به اغما برم، روحم خسته ست. خیلی خسته...

+ دلم برای کلاغایی که پشت پنجره م می نشستن تنگ شده، خیلی وقته نمیان پیشم، با نبودنشون برکت از اتاقم رفته انگار...


وایبر اینقدر خوب و خلوته! صدام توش پخش میشه

ساعت 9 زنگ زد گفتم سر این مبحث گیر کردم، ساعت 10 رو ببینید. همچنان گیر کردم:| حالا اینا مهم نیست، الان ساعت 3شده و من هنوووز سر همون گیرم:))))))))

حلش کردم همون ساعت 10، از ذوقم دیگه نتونستم ادامه بدم!!!

الانم چای دم کردم که بشینم تیمار ها رو بخونم و یه گلی به سرم بگیرم! چند ساعت به امتحان نمونده، لازم به ذکره امتحانمون 4ساعت وقت داره و کلا این استاد شریفیمون نمی دونم از زندگی ما و از زندگی خودش چی می خواد:((( خدا حفظش کنه، ما که امروز اصصصلااا فحشش ندادیم.

می دونم، می دونم همه خوابین و من واسه خودم حرف میزنم:( تو روح هرچی امتحانه!پوووف

ای که نگاااه می کنی بر من و آآآه می کشم...

سجاده و چادرم تمام طول روز و شب تو اتاق تمیزم پهنه... 

فقط و فقط طلب بخشش می کنم، از دلم آگاهه و می دونه جز بخشیده شدنم چیزی ازش نمی خوام، نه دنبال ثروت دنیاشم، و نه عشق دنیاش...

تا وقتی نبخشیده و تا وقتی به عهدم وفا نکردم، از این دنیاش چیزی نمی خوام، روزی که ببخشدم خودش دلمو می بینه، و می دونه چی حقمه... احساس گناه می کنم و خودم رو مستحق رسیدن به خوبهای دنیاش نمی دونم، ازش هیچی نمی خوام تا وقتی مطمین نشدم که چند قدم بهش نزدیک تر از پیشم شدم...

خدایا به قلبم وسعت و به عقلم قدرت درک بده و بعد خوبهای دنیات رو نصیبم کن، تا وقتی لیاقت نگهداری از خوبی ها رو ندارم نسپرشون بهم... من نمی خوام یه بنده ی بی لیاقت باشم... ریاضت می کشم، دلبستگیهای دنیام رو کمتر می کنم. در عوض تو هم حقم رو نصیبم کن، نه بیشتر از حقم...


+ مست به خواب می روم، مست به خواب این ره پر خم و تاب می روم


دلتنگی من بیشتر از پیش شده ست...*

غم کهنه ی پرواز همای و غروب جمعه...


* از متن آهنگ

+ زان روز که دیدمت غمم بیش شده ست.

+ پست های آهنگین زین پس دسته بندی شده و قابل دسترسی از طریق تگ آهنگین خواهند بود.


پرواز همای

وقتی دلت اونجاست و خودت اینجا...
خانواده اونجان و دلشون اینجا...

+ انرژی حضور در کنسرت رو نداشتم حقیقتا...

موقت...

+ عکس از بابای جانم گذاشتم تو پست قبل، فقط به دوستان شناخته شده می تونم رمز بدم:( ببخشید من رو... 

+ اصلا قصد نداشتم عکس بذارم، اما یهو دیدم که یکی از عکساشو کارمندش براش فرستاده، که تو دستش یک عدد پرتقاله و اصلا از خود بی خود شدم، دلم براش ضعف رفت حتی... همینجوری بی دلیل میلم کشید ببینیدش به مناسبت تولدش؛)


همانا پدرهای پرتقالی را باید دید و باید بوسید و باید...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.