مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

در فراق املت

بعد مدتها که من کمی بهتر بودم نشستیم هونصد ساعت با چوپان حرف زدیم و چرت و پرت گفتیم. از بد روزگار اون پیش از من خواب رفته و من حالا نشستم به انتظار که بیدار شه، وقتی هم اون پاشه من خوابم و احتمالا املت دو نفره ی فردامونم کنسله!

تف به این زندگی، من املتمووو می خوااام:دی

ضد حال!

فکر می کردم عمر پی ام asl پلیز، یا بهتره بگم اصل!!! پلیز تموم شده تا اینکه چند دقیقه پیش چراغ بنفش گوشیم بعد یکی دو ماه روشن شد و باعث شد من بپرم سمتش و با ذوق بازش کنم، و با پی امی از جانت شخصی به نام میلاد مواجه شدم که نوشته بود : asl پلیز...

حالا که دو ماه مسنجرم بسته بود، کاش بازم بسته بود و این نور بنفش اینقدر هیجان زده م نمی کرد.


فال گردو *_*

یکی هم نیست دسمونو بگیره ببرتمون فشم فال گردو بده بهمون... 

دلم داره در میاد واسه ش خب آخه

خونه، جهیزیه و دوستان گل و بلبل

واقعا لازمه این همه هزینه اول زندگی برای خونه و جهیزیه؟

همیشه نظرم این بود که این هزینه ها مسخره ست و حالا بعد دیدن زندگی دوستم مطمین تر شدم.

عجیب اینجاست که با قرض و سختی هم همه چیز رو خریدن و سخت تحت فشارن! 


+ از معدود ویژگی های خوب خانوادگی ما اینه که دیدن جهیزیه ی کسی نمیریم. اصلا همچین رسم مسخره ای نداریم! الحمدلله... یعنی فک نکنید کلا خوبیم، چون خیییلی بدیم ولی این خوبی رو داریم:-" 

+ یه عروسی در پیش داریم که ایشونم ازدواج دومشونه، هرچه من و خواهرم تنبل بودیم در امور عاشقانه و ازدواجی، هم سن و سالامون تو فامیل زرنگ بودن و همه شون بدون هیچ گونه استثنایی دو بار دو بار ازدواج کردن :دی 

  ادامه مطلب ...

خواب های تکرار شونده...

از شبهای غم آلودی که خواب به چشممان نیامد اگر بگذریم، من هر شب خوابی برای دیدن داشتم. خواب هایی از نوع کابوس و رویا... یک خواب مشخصی را مدتهاست که می بینم و عجیب آنکه دنبال تعبیرش هم نبوده م هرگز، چند شب اخیر با تکرارش فکر کردم شاید تعبیر خاصی دارد و چرا پیگیرش نبوده ام تا به امروز؟

آمدم تعبیرش را ببینم... ساعت سه و سی دقیقه تعبیرش را خواهم دید، امید که اگر خیر نیست، دست کم شر هم نباشد. 

تابستان بی تو، بی من، بی ما...

دلم از نبودنم مچاله بود، با خودم فکر کردم وقتی هجده ساله بودی من کجا بودم؟ تولد 25سالگیت را کنارت بودم مگر؟ 29 سالگیت را چطور؟ با این همه نبودن سالها گذشت و تو بزرگ و بزرگ تر شدی... امسال هم نباشم، طوری نمی شود.



اتفاق خوب بیفت دیگه، مرسی، اه!

امشب یه اتفاق نسبتا(!) بامزه افتاد که فعلا تا یک هفته نمی تونم ازش حرف بزنم، تا ببینیم چی میشه دیگه

عبادت!!!

وای همش عبادت، همش عبادت خسته شدم از این همه عبادت خب آخه...


+ خودشون گفتن خواب روزه دار عبادته:دی به من چه..

+ همینقدر بگم که از صبح هی پامیشم یکی دو خط می خونم و می نویسم باز به خوابم ادامه میدم، قیافه مم شبیه این خماره شده

هوس می کنیم...

امروزم مثل روزای ماه رمضونی که هی و هی هوس می کردم، باز هوس کردم. تنها تفاوتش اینه که هوس امروزم فقط خوردنی نیست... یه هوس غیر خوردنی هم دارم.


+ هوس یه غذای مرغی خوشمزه هم کردم، مرغ سرخ شده و برشته شده، چیپس مرغ و ... (من اصلا مرغ توی غذا نمی خورم و دوستم ندارم، شاید چند ماه یک بار کمی از مرغ رو به اجبار بچشم) 

+ غذا خوردنمون خیلی نا میزونه، کم می خورم اما بخاطر فشارای عصبی یک کیلو اضافه شده به وزنم! شاید تو این یک ماه کلا 15 روز ناهار خورده باشم اونم نه ناهار به معنای واقعی... یه ناهار سبک و الکی، شام هم که اکثرا نمی خورم. خلاصه که وقتی میگم جانی بهم نمونده الکی نمیگم، نمونده راس راسی

برای آنکه نمی داند.

من خجالت می کشم ازت، اونقدری که از پشت این دیوار هم نتونستم خواهشمو بهت درست و درمون بگم. من ازت خجالت می کشم و نمی فهمم دلیل خجالتم چیه...


حقش بود تو همچو روز زیبایی روزه باشم و دعاهای خوب بکنم و برای اون هم حتی دعا کنم... فعلا فقط روزه ام و دعا کردنم نمیاد، به قول اون مثل آدمی هستم که درس نخونده و در هر حال هر چی که از خداش بخواد اشتباهه، این همه ی عمر خواسته هام شدنی نبود، اینم روش... 


اون اولین کسیه که من اینقدر ازش خجالت کشیدم تو تمام طول عمرم، اولی اونه و دومی بابام... هیچ وقتم دلیلش رو نفهمیدم، فقط می دونم ربطی به نوع رفتار اونا نداره و مساله خود منم


+ می خوام دعا کنم، خدایا میشه دو دقه بشینی؟ و چون من روزه ام دیگه بهت اسمارتیزم نمیدم و اصرار هم نمی کنم تو هم مثل من اسمارتیز دوس داشته باشی.... خب نداری دیگه، هرچند که بی رحمانه ست. ولی ما با هم حتی خوشمزه های مشترکم نداریم:(

در باب ختم صلوات

یه عددی توی ذهنم بود برای ختم صلوات که دیدم دوستان زیادن و ماشالا ذکر گو؛) تغییرش دادم و گفتم وقتی میشه بیشتر باشه چرا نباشه؟ و یه عدد بزرگ تری رو انتخاب کردم و حالا خیلی مونده که به اون عدد برسیم


+ مگی طماع