مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

برای آنکه نمی داند.

من خجالت می کشم ازت، اونقدری که از پشت این دیوار هم نتونستم خواهشمو بهت درست و درمون بگم. من ازت خجالت می کشم و نمی فهمم دلیل خجالتم چیه...


حقش بود تو همچو روز زیبایی روزه باشم و دعاهای خوب بکنم و برای اون هم حتی دعا کنم... فعلا فقط روزه ام و دعا کردنم نمیاد، به قول اون مثل آدمی هستم که درس نخونده و در هر حال هر چی که از خداش بخواد اشتباهه، این همه ی عمر خواسته هام شدنی نبود، اینم روش... 


اون اولین کسیه که من اینقدر ازش خجالت کشیدم تو تمام طول عمرم، اولی اونه و دومی بابام... هیچ وقتم دلیلش رو نفهمیدم، فقط می دونم ربطی به نوع رفتار اونا نداره و مساله خود منم


+ می خوام دعا کنم، خدایا میشه دو دقه بشینی؟ و چون من روزه ام دیگه بهت اسمارتیزم نمیدم و اصرار هم نمی کنم تو هم مثل من اسمارتیز دوس داشته باشی.... خب نداری دیگه، هرچند که بی رحمانه ست. ولی ما با هم حتی خوشمزه های مشترکم نداریم:(

نظرات 1 + ارسال نظر
نگار 1395/06/13 ساعت 17:04 http://beach2016.blogsky.com

اوا فهمیدم الان شما روزه گرفتی
قبول باشه وامیدوارم به حاجت دلت حتما حتما برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد