مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کاش جواب سوالمو خیلی زود پیدا کنم.

دیشب سر یه قضیه ای با چوپان شرط کردیم یعنی برای مثال من می گفتم این کفش رنگش بنفشه، چوپان می گفت نه این طلاییه...

اولش فکر کردم مسخره می کنه، چون من کاملا مطمین بودم حرف من درسته... پرسیدم شوخی می کنی؟ گفت نه!!! طلاییه دیگه... واضحه که اینش


هیچی دیگه به خواهرم نشون دادم که تو نظرت چیه؟ اونم هم نظر با چوپان بود و من واقعا مونده بودم هاج و واج که یعنی اشتباه می کنم من؟! خیلی عجیبه... ولی هیچ کس دیگه ای نبود که نشونش بدم و سوالم رو بپرسم. اینه که این قضیه الان روی اعصابمه و هر کسی هم نمی تونه نظر بده مگر فردی متخصص... 


اگر متخصص امر پیدا شد و حرف من درست در اومد از چوپان دو عدد کتاب دوس داشتنی طلب می کنم! بعله... و اگر حرف اون درست در اومد دو عدد کتاب بهش هدیه می کنم. فقط باید به انتظار بشینیم که متخصص امر پیدا شه و جواب ما رو بده...


+ دوستان توجه داشته باشید مساله رنگ کفش نیستا، من اینجوری مثال زدم چون امکان عمومی گفتنش نبود. 

نام محبوبم!

من خیلی بچه تر که بودم همه اسمای مورد علاقه شون تو مایه های آرتاپیکا، شانتانتا و در کل مجموعه اسم های آ دار در انتها بود. منتها اسم مورد علاقه ی من حنیف بود و نمی دونم این علاقه از کجا اومده بود، اسم دیگری هم هست که دوستش دارم هنوز و گفتم اگر روزی پسر دار شدم احتمالا این نام رو براش انتخاب می کنم. احتمالا چون بی شک پدرش هم در انتخاب نامش سهم داره و ممکنه با اسامی عربی مخالف باشه... و باز گفتم احتمالا چون در صورت متاهل شدن ممکنه خدا به دلم نگاه کنه و دختر دارم کنه!

(پیشتر از علاقه م به دختر بچه ها مطمین بودم، حالا نیستم دیگه و گاها فکر می کنم پسرا شیرین ترن حتی) 


+ شمام اسامی مورد علاقه تون رو بگید تو این پست مام فیض ببریم و سلیقه تون رو بهتر بشناسیم؛)



مخاطب خاص

اصلا معنی نداره این حرکتش، همیشه اینجوری بوده که من هر کار احمقانه ای می خواستم بکنم پایه م بوده و حالا که میگه نوچ این کارو نمی کنم برات حالمو اساسی گرفته!


+ مخاطب خاصم اسمش چوپانه، از این طریق شکایتم را از ایشان به سمع و بصر خودش و دوستدارانش می رسانم. مرسی، اه

+ خیلی دلم می خواست آرزوم برآورده شه... بازم نمیشه؟

+ ضمنا کارای احمقانه ی ما در حد کارهای عاقلانه ی خیلیهاست و ذهنتون به خطاهای بزرگ و مسخره نره

حالا دیگه قبرت سنگ هم داره... 


سنگ از خاکم سرد تره، باور کنید.

هری پاتر هد

ما اینجا هری پاتر لاور نداریم؟ 


+ دستا بالا!

خیابان خاطره انگیز

خیابان های محله ی کودکی و نوجوانیم با شماره تقسیم بندی شده بودند، مثلا خیابان 100، خیابان 102، 104 و الخ... بعد از سر اتفاق ما در خیابانی زندگی می کردیم که عدد مورد علاقه م سرش نصب شده بود. امروز که دست بر قضا گذرم به محله ی قدیمی و حتی کوچه ی مدرسه ی ابتداییم افتاد متوجه این داستان شدم و خنده م گرفت از این اتفاق... ما در خیابان عدد مورد علاقه م زندگی می کردیم. با خودم فکر کردم یک عدد دوست داشتنی دیگر هم داشتم، آن یکی کجای این محله واقع شده؟ و همان لحظه چشمم خورد به عدد تابلویی که یک عکس هم از همانجا و همان محل دارم. شب تولدم، تولد 25سالگیم که مهمان من بودند اطرافیان، برف می بارید و ماشینم درست زیر همین عدد پارک شده بود و من آن روز کمترین توجهی به عدد نوشته شده روی تابلو نداشتم. امروز بسیار خوشحال و خشنود گشتم از این واقعه و لبم به خنده وا شد. چرا اینقدر اعداد را دوست دارم؟ چرا واقعا چرا؟ 

نون حلال

صبح 6 خوابیدم و 8 پاشدم. 9خوابیدم باز حدود 10 بود که بیدارم کردن و زدم بیرون از خونه... و تا همین همین حالا پشت فرمون بودم، بنزین تموم کردم. بدون کولر از اون سر شهر اومدم این سر شهر و رفتم تو صف بنزین و شاید 40 دقیقه توی صف بودم... وقتی رشت اینقدر ترافیکش غیر قابل تحمل شده تهران چی می خواد بشه؟ 

خلاصه تا همین لحظه دنبال نون حلال بودم و در حال حاضر یک مصدوم گرمازده و متهوع هستم. دلم می خواد وقتم پر باشه با همین کارا و فقط و فقط فکرم به دانشگاه نیفته حتی... هرکاری شیرینی های خودشو داره و تنها دانشگاهه که محیطش از قبرستون هم دلگیرتره... قال یک عدد مگی کله پوک درس نخون!


+ به یک عدد آقا که چیچینی خطابمان کند به شدت نیازمندیم. وای نازمم خریدار نداره به کی بگم چقدر هوا گرمه و من چقدر گرما زده م و تازه تازه تابستون خواستنیمم داره تموم میشه و من می مونم مهر کپکی بد یمن:دی

+ دلم شدیدا سفر می خواد، شما بگو دو روزه حتی... ولی دلم می خواد دیگه! مکانشم فرقی نداره فقط از خونه ی عمه و خونه ی خودمون و عزاخونه ها دور باشه

تنها ده روز دیگر...

خدایی حقش بود پرتقال از میوه های تابستونی باشه و من هیچ رقمه تو کله م نمیره که تابستون همچو بهشتی رو در خودش نداشته باشه.


+ و آرزوی بر باد رفته...... 


عشق آن روزها...

براش هری پاتر خریدم و امروز دادم، خیلی چسبید دیدن صورت خندونش بعد روزها نخندیدن و سیاه پوش بودن...

فدای آستین چین چینی حریرت بشم آخه من... و فدای تعداد لایکهات هم حتی