مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کوردن بلویی که رنگ رخسارم را به ناگه بلو کرد.

زنگ زده بودم غذا سفارش بدم، گفت یه لحظه گوشی دستت باشه، سفارش اون یکی خط رو میگرفت، گفت بله عزیزم پس یه کاربونارا و یه کوردن بلو؟! 

آخه لعنتی مجبوری سفارش اونا رو بلند بگی که من بشنوم؟!:/

این سفارش منو یاد کسی میندازه آخه... اصلا غذام نخورده هضم شد و ضعف کردم یهو


+ عاشقانه نیست همچنان:| 

لیز خوردن در کشور ایران حرام است.*

خب آخه کی فکرشو می کرد که من یه روز بشینم بخش های مختلف نهادهای مالی رو بخونم و جز به جز به ذهنم بسپارم، هی میام بگم خب اینکه لیزینگ چیه و شرایط عقد قرار دادش چیه و عملیاتیش بهتره یا سرمایه ایش به من چه؟! بعد میبینم خدایی چیزای مهمین اینا اصلا قصد کردم به خانه و خانواده هم این علم رو انتقال بدم، خیلی هم خوب و عالی از 12 مبحث 1یشو خوندم و اون یکی رو هم نگاهی انداختم خدا قبول کنه دوشنبه امتحان دارم:دی 

با این روند ایشالا 16 بهمن درس خوندنم تموم میشه:)) 


+ رتبه بندی شیرین تر از لیزینگ بود:دی 

* میگم تو ایران لیز نخورید، فکر نکنم لیز خوردن در کشورهای دیگر به دردناکی لیز خوردن در کشور عزیزمان ایران باشد:دی 


خواهرم به شدت از این رفتارم بیزار است، دست خودم نیست خب، فراموشم می شود.

من یک موجود لعنتی حواس پرت هستم، از آن موجودات واقعا لعنتی هستم یعنی!

مثلا همینقدر بگویمتان که بلند می شوم می روم برای طرف می نویسم فلانی من دلم باهات صاف نیست و کمی قهرم در واقع!

حالا تا وقتی طرف پیامم را می خواند و می نویسد چرا و ابراز نگرانی می کند و علتش را جویا میشود، من دلیل قهرم را فراموش می کنم، هرچه می گردم دلیلش را یادم نمی آید و بعدتر مجبورم بگویم شوخی کردم، در صورتیکه واقعا قهر بوده دلم، فقط خجالت می کشم بگویم از دو ساعت پیش یادم رفته که سر چه دلم ازت گرفته بود. 


+ رفتم برایش نوشتم که ازت دلگیرم آن هم نه از آن دلگیری های ساده ها، نه خیلی هم جدیست. حالا هرچه فکر می کنم یادم نمی آید سر چه بود که دلم گرفته بود و قهر بود دلم! یکی بیاید یادآوری کند، آبرویم در خطر است.

زیدان؟!

آقا من از امروز اعلام میدارم که دیگه فن واقعی بارسا نیستم، دلم جای دیگه ست، کجا برم لباس و خرت و پرت رآل بخرم:دی؟ 


+ بگذریم که فعلا پولشم ندارم...

+ یادش بخیر دومین باری که با ددی لانگ! صحبت کرده بودم، ازم خواسته بود بهش بگم دقیقا چقدر نیاز دارم تا برام بریزه؟ 

+ امروز فکر کردم کاش قبول می کردم اینجوری اسمشو می تونستم بفهمم، نه؟:/

و این تراژدی رفتن و رفتن و رفتن

همیشه وقت رفتن، بغلم می کرد و فشارم میداد و یک اوم غلیظ می گفت، این سری وقتی میرفت خیلی عجله داشت، اینه که نه بغلم کرد ، نه تو آغوشش سفت فشارم داد، نه سفارش کرد خیلی مواظب خودم باشم... اینه که الان خیلی دلتنگم، اینه که الان خیلی دلم محبت دیدن می خواد.


+ من احساس می کنم یک ماهه که ندیدمش، همدیگرو بغل کنید، موقع رفتن سخت همدیگرو ببوسید، اینجوری کمتر دلتنگ میشید، شاید بیتاب برگشتنش شین، اما شاید این همه دلتنگ نشین، دلتنگ محبت دیدن از طرفش نمی شین اقلا...

+ سری قبل تر که می رفت گفت خداحافظت باشه عزیزکم، در حالیکه اینبار فقط گفت مواظب خودت باش-نه خیلی-، جای من هم شاد و خندون باش و رفت... 

عشق تو دریا زده م کرد.

آخر شهریور یادتونه؟ من تهران بودم.

آخر مهر چطور یادتونه؟ من تهران بودم.

خب اومدم بگم آخر دی ماه، تهرانم. 


+ همین

+ بابالنگ دراز میگه که تو قبل تر ها گفته بودی از تهران متنفری... جدی گفته بودم؟ اصلا هر حرفی رو باید گفت مگه؟!

+ خیلی روزه از بابالنگ دراز بی خبرم! 

+ عنوان از همسایه ی محسن چاووشی

متاسفم... اما کاریه که شده

می دونید؟ یه وقتایی باید با خودمون رو راست باشیم، امروز هرچی فکر کردم دیدم هیچ کار خاصی تو عمر 24سال و یازده ماهم نکردم که خونواده م بهم افتخار کنن، هیچ وقت دنبالش نبودم حتی... 

حالا پشیمونم و برای خودم متاسف، قرار نیست شرح بدم تک تک لحظه های زندگیم رو، همینقدر بگم که هیچ وقت کاری نکردم که با شنیدن نتیجه ش قند تو دلشون آب کرده باشم. 

جز همکاریهایی که با خیریه کردم، هیچ وقت ابدا هیچ وقت کار خاصی نکردم...


+ فقط از خدا می خوام کمکم کنه تو تصمیم های جدی زندگی درست عمل کنم و کسی تو زندگیم پا بذاره که باعث افتخار مامان و بابام شه، در واقع من با انتخابش سر بلند شم و باعث افتخارشون...


دلتنگی های دم ظهری

مثلا دلم می خواست الان باهاش حرف می زدم...

هوم؟

دوستان یه سوالی برام پیش اومده، لطفا بهم بگید شما هیچ کدومتون با سرچ واژه مگهان، یا مگلاگ به اینجا می رسین ؟!(میدونم که این یکی از راه هاست:دی )

یعنی می خوام بدونم کسی هست که از این طریق بیاد منو بخونه؟!

وضعیت نارنجی...یه کم نا سالم

دوستان اشاره می کنن اصولا من از خود تهرانی ها زودتر از بارش بارون تو شهرشون با خبر میشم!!!

امروز رفتم برای جرم گیری دندون، خیلی راضیم از کار دکترم*، در کنار محجوب بودنش به نظر پزشک حاذقی هم میاد. 

قبلش هم از 8 تا 10.5 داشتم تمرین حل می کردم، خلاصه له و لورده در خدمتتونم ساعت 6 هم باز وقت دکتر دارم، می خوام فعلا استراحت کنم تا ساعت 4 و بعدش یه ساعت بخونم و برم مطب دکتر... یه جور خاصیه این روزا، نمی دونم چرا ولی روزایی که به سختی وقت حموم روزانه م رو پیدا می کنم خوشحال ترم، بیکاری حس خوبی بهم نمیده و اینکه این روزا حسابی حالم خوبه!الانم باید یه دوش بگیرم و استراحتمو اینگونه شروع کنم؛)


+ دکتر سیامک علیجانی هستن دندونپزشکم، بعد از دکتر ذاکر و طارمسری و سیگارودی رسیدم به اینجا که خیلی دوس داشتنی تر از سه تای پیشینه و جوون و حسابی کار درست، منصف هم هست ایضا!

+ اعلام کنم از کار درمان ریشه م شگفت زده شد و کلی تعریف کارشونو کرد، به عمرم ندیدم کسی دکتر پیشین رو تقدیر و تحسین کنه این همه...:-"

اینگونه میگذرد روز و روزگار من

باز همه چیز رفته رو دور تند، ر به ر وقت دکتر دارم، لیزر، دندون پزشکی، از اون ور امتحانات داره شروع می شه و من شدیدا تحت فشارم، ولی یکی از درسامو به نصف رسوندم. صلوات ختم کنید:دی

---

از این ورم از رمان خونی دل نمی کنم، شبا نیم ساعتی می خونمش، از اون طرفم برادرکم نیاز داره باهاش همکاری کنم واسه درس خوندنش، نمی دونم طبیعیه یا نه؟ ولی واقعا کمکاری می کنه و هیچ زوری هم بالای سرش نیست واسه درس خوندن، نمراتش کاملا راضی کننده ست، ولی خب دیگه... من انتظار دارم ببینم تلاش میکنه. 

خوشحالی امروزمو مدیونشم که رفت و نمره کامل زبان رو گرفت و تقدیمش کرد بهم. البته بگذریم که من شب فهمیدم و هی منتظر بودم خودش بگه چند شده که نپرسم و دیدم خبری نیست، ازش پرسیدم و مطمین بودم کم شده، که فهمیدم نمره کامل رو گرفته!!! اصلا ذوق نداره حتی وقتی چیزی رو بی غلط حل می کنه:(

---

فکر می کنم دو سالی هست که کلاس تار میره و پیشرفتش بدک نیست، حالا اومده بهم میگه میشه به بابا بگی امسال معدلم 19!!!!! شد واسم تمبک بخره؟ میگم 19 جایزه هم داره مگه؟ میگه آره بابا می خره تو ناراحت میشی بابا میگه 18 و 19م نمره ن! 

خلاصه این بچه دست ما اسیره یه سری میگن درس اهمیتی نداره، یه سری میگن سفت بچسب به درس و مشقت... 4تا بزرگتر داشتنم بد دردیه ها:/

---

برم بخوابم که فردا از 8دوست میاد با هم کارای سمینارو پیش ببریم و بریم نشون استاد بدیم، ساعت 11هم وقت دندونپزشکی دارم! خمیازه... 

دوستان تو این شبای بلند اگر دانشجو! نیستید جای من کتاب بخونید و چای و قهوه و نسکافه زیاد بنوشید.ترجیحا چای البته...