مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

و این تراژدی رفتن و رفتن و رفتن

همیشه وقت رفتن، بغلم می کرد و فشارم میداد و یک اوم غلیظ می گفت، این سری وقتی میرفت خیلی عجله داشت، اینه که نه بغلم کرد ، نه تو آغوشش سفت فشارم داد، نه سفارش کرد خیلی مواظب خودم باشم... اینه که الان خیلی دلتنگم، اینه که الان خیلی دلم محبت دیدن می خواد.


+ من احساس می کنم یک ماهه که ندیدمش، همدیگرو بغل کنید، موقع رفتن سخت همدیگرو ببوسید، اینجوری کمتر دلتنگ میشید، شاید بیتاب برگشتنش شین، اما شاید این همه دلتنگ نشین، دلتنگ محبت دیدن از طرفش نمی شین اقلا...

+ سری قبل تر که می رفت گفت خداحافظت باشه عزیزکم، در حالیکه اینبار فقط گفت مواظب خودت باش-نه خیلی-، جای من هم شاد و خندون باش و رفت... 

نظرات 9 + ارسال نظر

من وقتی از این صحنه ها می شنوم یاد اون روزی می افتم که باباکونوسچه بغلم کرد وبوسیدتم و گفت: نترسی! من همین جا منتظرتم!
و من رفتم تا پسرشو به دنیا بیارم! این تصویر خیلی پر رنگه همیشه برام!

وااای چه صحنه ی باشکوووهی خدا برای هم حفظتون کنه حق داری که این برات پررنگه چون واقعا فکر کنم پر استرس ترین لحظه های عمر آدمه و چقدر یه بغل آروم و عمیق می چسبه تو اون شرایط

همیشه قبل سفر شهر سوت و کورتر است
مسیر رفتن تا... ترمـیـــنــــــال دور تر اســــــت
حامد عباسی
+...

اوم ...
یه دردایی شیرینن ولی... مثل همین درد خداحافظی و رفتن و رفتن و رفتن

rejection 1394/10/15 ساعت 22:07 http://rejection.blog.ir

اصن همینجوری هم یهویی همدیگه رو بغل کنین حتی

بیا بغلت کنم دلت از تنگی دربیاد تا خودش بیاد (بوس با این لبای پروتزی اصن )

همینجوری یهویی... اوم، آره خیلی خوبه...
ممنونم ریجکشن:)! بوس به خودت؛)

مگی عصر به شکل عجیبی این در اغوش گرفتنا روی مخم بود،اومدم وبلاگت دیدم درموردش نوشتی حس خوبی بهم دست داد،محکم بغل کردن خوبه،محکم بغل کردن خیلی خوبه خیلی:)

بغل شدن خوبه خیلی خوبه، عاشقانه که باشه دیگه خیلی خیییلی خوبه
چه جالب؛)

ساده خان 1394/10/15 ساعت 18:04

بغل اختصاصی
یاد این شعر افتادم:
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد *به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان‌بخت که می‌زد رقم خیر و قبول *بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خونآب بشویم که فلک*رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد*ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر *آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار*زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کلک مشاطه صُنعش نکشد نقش مراد*هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
مطربا! پرده بگردان و بزن راه عِراق *که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیات عراقیست سرود حافظ *که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد؟

مچکرم شعررر:)

وگرچند، تماشاگری نیست تنهایی‌ات را، تُرا غم مبادا ، که تنهایی عشق زیباست ، خدا نیز تنهاست.

:) ممنونم...

مترسک 1394/10/15 ساعت 16:31 http://1matarsak.com/

آخی... خدا پشت و پناهشون...

ممنونم متر

Ali 1394/10/15 ساعت 14:26

بیایم بغلت کنیم خانم مگی؟ بغلمون بدم نیستا

شما که آقایی... خانومم بودی فرقی نمی کرد. من صرفا همون آغوش رو می خوام.

آویشن 1394/10/15 ساعت 14:04

حیف آنفولانزا دارم وگرنه حتما حتما محکم بغلت میکردم

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد