حس می کردی ازت دوره ،همیشه دلخوش بودی که دست تقدیر این بوده ... تو ازش دوری و دستت بهش نمیرسه... اینجوری خودتو راضی می کردی...
حالا که بهش نزدیکی... بازم دست تقدیره و ........
+ اینجا تهرانه ، پاییز 94...
یعنی بالا برم پایین بیام ، شخصیت مهران غفوریان برام یه جوریه:دی
+ آخه چرا من هر کی رو دوست میدارم طفلی رای کم میاره :| ¿
+ فگطططططططط سجاد افشاریان! به هزار دلیل :دی
تو اخبار حاج آقا علیرضای ما رو دیدن . بمیرم براش الهی ...
و برای خانومش ... برای حاجی های عزیزم که فردا عیدشون واقعا عیده ...
+ خدایا ، مامان و بابای عزیزم رو در پناهت حفظ کن . اونا رو به آرزوهای قشنگشون برسون ...
+ 11 روز ...همش 11 روز مونده تا روشن شدن دوباره ی خونمون ...
گفته بودم ؟
از افتخارات مامان جانم اینه که حروف اول اسم ما سه تا میوه هاشو که کنار هم می ذاره واژه ی مهر ساخته میشه ...
م حرف اول اسم من ... و ه حرف اول اسم برادرک نازنینم ... ر اولین حرف اسم خواهر جانم ...
ما سه تا باعث بیشتر شدن مهر بین مامان و بابامیم ... خودشون که اینطور میگن :)
+ مهر مبارک ...