مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

حس می کردی ازت دوره ،همیشه دلخوش بودی که دست تقدیر این بوده ... تو ازش دوری و دستت بهش نمیرسه... اینجوری خودتو راضی می کردی... 


حالا که بهش نزدیکی... بازم دست تقدیره و ........ 


+ اینجا تهرانه ، پاییز 94...