مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی


پنج شنبه شام مهمون بابا بودیم !

با دست پختش شرمندمون کرد اصلا ! پنیر برشته درست کرد و کلی منت کرد تو هم باید بخوری ! از اوشون اصرار و از من انکار !

بالاخره راضی شدم ! واااای محشر بود ! من نیمرو و املت دوست ندارم ! ولی پنیر برشته عااالی بود ! بهش اعتراف کردم که خیلی دوس داشتم و فک می‌کنم جدا بابام آشپز خوبیه ! گرچه شغل مورد علاقه ش کارگری و رفتگریبوده ! ولی به نظرم اگه می خواست شغل دیگه ای جز این شغل فعلی داشته باشه باید آشپز می شد !

قبلا یادمه برامون ترش شامی (غذای گیلکی ) و کتلت و ماکارونی درست می کرد دست پختش اصلا حرف نداشت حیف که کارش خیلی زیاده و از لذت محرومه

دیشب میگه قول میدم هفته ای یه شب شام مهمون دستپختم باشید نه مهمون جیبم چون هفته ای یکی دو بار که مهمونشیم از بیرون غذا می گیره ! حالا قرار شده تغییر رویه بده 

صبح جمعه م !



صبح جمعه م بخیر باشه ایشالا : | سر صبح با صدای پای سوسک پاشدم و دیدم یه سوسک هم هیکل خودم وسط لباس های بیرون ریخته شده از کشوهام داره جولان میده !

احساس بیچارگی دارم با این همه لباس سوسکی + اتاق سوسکی ...

سوسک کش آوردم هرچی اسپری کردم نمی مرد لعنتی ! دیگه نزدیک بود جان به جان آفرین تسلیم کنم که الحمدلله ایشون راضی شدن جون بدن !

حس بدیه خوب ! دیشبم خیلی کم خوابیدم الانم ، کلی کار دارم که نمی دونم از کجا شروع کنم : ( ! متاسفانه واسه ظهر برنامه داریم بریم خارج از شهر و من یک ذره حوصله ندارم ! یک ذره حتی !

بابا و مامان هنوز خوابن ! خیلی هم خوب خوش به حالشون : ) دلم می خواست اتاقم اینقدر سوسکی نمی شد : (((((((












انتظار : (






تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی ...

سهــم من



یک عالم سکوت ، اشک همراه با حس خوب ِ آرامش ... یعنی این آهنگ ، این صدا و این شعر ... 



تیتراژ دیشب رادیو هفت 



یادم رفت بگم از حالت سکون در آوردم زندگی رو ! امروز می رم دوباره ثبت نام می کنم واسه کلاس آلمانی ... چه معنی داره هزار تا کار نصفه و نیمه داشته باشی ؟!

باید تک تک خط بزنم نیمه کاره هامو

اولیش همین کلاس آلمانیه ! دومیشم واسه امروز اینه که یه کار ترجمه ای که دستم هست رو انجام بدم و تحویل بدم بره پی کارش !

کار بعدی هم مرتب سازی کمد و کشوهامه



خوشی های کوچولو



یکی از خوشی های کوچولوی من خرید کردنه ! حالا چه بهتر تر اگه خرید لباس زیر باشه ! جوراب باشه و اینا ...

امروز از 7 بیدار شدم ! با صدای بابا و داداش کوچولو ! پا شدم که دیدم حرف پول می زنن ! بابام اومد تو اتاقم گفت واست پول گذاشتم !!! جلوی آینه ی میز آرایشت که دو برابر شه ! بعدشم رفت سر کار صبح روز تعطیلمون زود شروع شد . صبحونه خوردیم آهنگ گوش کردیم ! بعدشم اومد پست صبح بخیر گذاشتم و با مامان رفتیم بانک که پول ماهانه م و بذارم تو حسابم ! بعدشم قدم زنان برگشتیم تا خونه و کلی به خودم با خرید لباس زیر حال دادم !

الانم خیلی سرحال و خوشحالم ! می خوام خونه رو تمیز کنم امروز عصر مهمون دارم




لاهیجان



همینجوری یهویی دلم خواسته برم لاهیجان ! دورترین راهی که با ماشین منطقه آزادمون رفتیم لاهیجان بود ... تازه 4 تار خریده بودیم !

خلاصه لاهیجان واسه من مساویه با حس خوب بعد از خرید یه ماشین نو ! آهنگ های بی نظیر 4 تار و حال خوش من و خونواده م که همه ی راه بهمون خوش گذشت !

اصلا مهم نبود که چقدررر تو خیابون شیشه گران ؟ و ترافیک موندیم ! اصلا مهم نبود که 2 تا رستورانم رفتیم که غذاشون تموم شده بود ! مهم اینه که اون روز حالمون خیلییی خوب بود !

مهم نیست که آخرشم رفتیم رستوران سندباد که از بدی هیچی کم نداشت ! ولی بازم مهم نبود آخه ما حالمون خوب بود!

مهم اینه که اون روز تو یه خیابون کوچولوی دوست داشتنی قدم زدیم ! از مارال چرمش خرید کردیم ! کوکی خریدیم و برگشتیم خونه و با چای خوردیم و کیففف کردیم ...

دلم از این روزای خوب می خواد ... دوست دارم 5نفره هامون رو...

خدایا ... شکرت : ) من می بینم همه ی چیزهایی رو که بهم بخشیدی ... حتی اگه مستحق نبودم 






پایان شب سیه سپید است !



امشب کلی خوب بود ! ما بودیم . دایی ! دختر دایی ! مامانی ( مامان مامان) ! عمه ی مامان ! و یار غار خواهر ! دوست صمیمی چندین و چند ساله ش !

همینجوری یهو شد که عمه ی مامان اومد مهمونی و دید اینجا تولده ! اونم نه یکی !!! 2 تا ! تولد خواهر و دایی تو یک روزه ! دایی 15 سال از خواهرم بزرگتره! خلاصه امشب خیلی ساده بود همه چیز و خیلی خوب !

من فردا صبح تا شب!!! کلاس دارم ! دانشگاااه ... ساعت 3 صبحه ! امروز کلی کار کردم ! خسته م ! اون وخ ظلم نیست که 3 ساعت بخوابم همش ؟! ساعت 6 باید پاشم یه نگاهی به یکی از کتابام بندازم !

بهتره برم بخوابم ! ایشالا 3 شنبه چند تا عکس از امشب می ذارم !

عنوان پستم ! با دقت انتخاب شده:| شب نزدیک بود سیه شه که نذاشتیم ! تهش سپید شد الحمدلله !







4 آبان ما : )



امروز صبح خواهر جانم ! دو ساعتی دیر رفت سر کار . با صدای زنگ در پریدم از جام ! فکر کردم حتماً کادوی خواهری رسیده که دیدم نوچچچ !

خانومیه که هفته ای دو بار میاد دم در و طلب پول می کنه ! جوابشو ندادم ! به مدت یه ربع دستش رو زنگ بود ! نمی رفت که لعنتی ! هیچی دیگه خواهر از جا پرید و گفت پست چی بود ؟! بسته م رسید ؟!

 گفتم نوچ ! هیچی خواهر رفت حموم منم چای گذاشتم گرم شه، دیدم باز زنگ می زنن یه آقای خوشتیپ ! کپ سرش بود ! هاها ... گفت خانوم ر ؟!یه بسته پستی دارین ! رفتم تحویل گرفتم ! خواهر از حموم اومد گفتم زود بیا کادوت رسید، خلاصه اومد و رفتیم کادوشو باز کردیم ! خیلی دوسش دارم، خواهرمم که ذوق مرگ شده بود یعنی !

بعدش صبحونه خوردیم و عکس با خواهرم انتخاب کردم گذاشتم عکس وایبرم به افتخار تولدش ! دیگه خواهر رفت... منم آهنگ گوش کردم خونه رو مرتب کردم تا ساعت 12 ! بعدشم رفتم پست و اونا رو پست کردم ! امیدوارم بسته ی تهرونیم فردا برسه ایشالا !

الانم که در خدمتتونم قراره شام یه چیزایی درست کنیم و یه جشن خودمونی داشته باشیم ! فردا عکس می ذارم از امشب ایشالا : )من برم دیگه ! کلی دیر شده !ث

آهان یادم رفت بگم ! واسه خواهرم یه رو تختی خریدم خیلی دوسش دارم !!! پولام رسما تموم شد  ... ولی حالم خیلی خوووووبه






خواهرم



روزی که تو به دنیا اومدی ... با اینکه معلوم نبود اصلا منی به وجود بیاد یا نه ؟

اما مطمئنم خدا از اون روز حواسش بهم بود ! خیلی دوسم داشت که تو رو قبل از اومدنم ، بهم داد ...

آبان دوست داشتنی من ... بهم یه دختر مهربون چشم سبز رو هدیه داد ... قبل از اومدنم : )

دختر چشم سبزم ... بختت به سپیدی صورتت باشه انشالله ... !

27 سالگیت مبارک !

حال من بی تو


2امشب ، آهنگ حال من بی تو ... صدای محشر عصار ...

تو یه شب بارونی ، تو یه حال عجیبی مثل حال امشب من ! چیزی بیشتر از این آهنگ !؟ می تونست حالمو خوب کنه ؟!

مهم نیست که چقدر دلم گرفته ... !  مهم اینه هنوزم چیزایی تو دنیا هست که حالمو خوب کنه




بابا



اگه هر روز و هر لحظه م خدا رو بابت داشتنش شکر کنم کمه ... گرچه خیلی وقتا همدیگرو نمی فهمیم ... گرچه تو فکر می کنی من تا ابد باید مال خودت و کنارت باشم ..

گرچه گاهی مهربونیتم با زوره ... گرچه گاهی دلم خیلی می گیره از وابستگیت به خونواده ت ... خونواده ای که چیزی جز عذاب برات نداشتن ...

ولی با تمام اینا باید بگم ... بابای دی ماهی من ... تو بهترین بابای دنیایی برام ...

بابا امروز رسید خونه ... با کلی شکلات های جور وا جور ...

امیدوارم که بتونه تو کارش موفق باشه و این بازدید کمکش کنه بتونه کارآفرینی کنه ! همه ی رویای بابام همینه : )