مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

پایان شب سیه سپید است !



امشب کلی خوب بود ! ما بودیم . دایی ! دختر دایی ! مامانی ( مامان مامان) ! عمه ی مامان ! و یار غار خواهر ! دوست صمیمی چندین و چند ساله ش !

همینجوری یهو شد که عمه ی مامان اومد مهمونی و دید اینجا تولده ! اونم نه یکی !!! 2 تا ! تولد خواهر و دایی تو یک روزه ! دایی 15 سال از خواهرم بزرگتره! خلاصه امشب خیلی ساده بود همه چیز و خیلی خوب !

من فردا صبح تا شب!!! کلاس دارم ! دانشگاااه ... ساعت 3 صبحه ! امروز کلی کار کردم ! خسته م ! اون وخ ظلم نیست که 3 ساعت بخوابم همش ؟! ساعت 6 باید پاشم یه نگاهی به یکی از کتابام بندازم !

بهتره برم بخوابم ! ایشالا 3 شنبه چند تا عکس از امشب می ذارم !

عنوان پستم ! با دقت انتخاب شده:| شب نزدیک بود سیه شه که نذاشتیم ! تهش سپید شد الحمدلله !