امروز از صبح خونه نبودیم ... بابا که هنوز نیست ... با خونواده و خونواده ی عمه کوچیکه رفتیم گردش ... : )عااالی بود !
بعدش رفتیم یه کباب عالی زدیم تو رگ : )
* : اگه یه سری حرفا به گوشام نمی رسید خیلی خیلی خوشی امروزم تکمیل بود ! حیف ... باید قبول کنم شرایط زندگیم همینه .......
باید بگم : بعد از مدت ها کلی عکس گرفتیم ! عکسامم دوس داشتم