مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

My Pic

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مردهای دهه چهلی...

با تمام عشقی که بهت دارم بابا ... باید بگم تو یک مرد دهه چهلی به تمام عیاری ! 

می دونم که تمام رفتارهای من برات غیر قابل درکه ، اما اونقدر با منطقی که به خودت اجازه نمیدی جلوم رو بگیری ... 

کاش منم مثل تو با منطق بودم ... مثل مامانم آرام ... 

اینکه برادرک دهه هشتادی ، بخواد مثل تو رفتار کنه ، نگرانم می کنه بابا ... 

بابا چشام تر شد امروز که حس کردم حرفام دلتو لرزونده ... 


+ مردهای زندگی من از دهه چهل تا دهه هشتاد 

Forget Me Not

هرگز نفهمیدم چطور میشه گلی به این کوچیکی ... نامی به این بزرگی داشته باشه ... 

در هرحال ... من عاشق خودش و اسم زیباشم ... جالبیش اینه که اسمش در زبان فارسی هم گل هرگز فراموشم نکن هست و درست ترجمه ی فورگت می نات!!!

+ ممنون از شادی بهارنارنج که با این پست موجب شد بگردم تو آرشیو عکسهام و این عکس رو براتون بذارم . از نام گل عجیبی نوشته بود که منم براش از این گل خواستنی گفتم ... و حالا تقدیمش می کنم به تک تک دوستانم و بیشتر از همه به شادی عزیز :)

+ این گل آبی بلاگ اسکای نسخه ی زشت شده ی همین گل هرگز فراموشم نکنه ! پس بیاید دوسش بداریم ، خب ؟!

کافه پاییز رشت

کافه پاییز برای همه انقدر دوست داشتنیه ؟

من و رفیقم که بی اندازه دوسش داریم ... پاییز 5 عصر ...

جای نفر سوم خالی ... :)

به تمیزی گل های کاغذی

هیچییی به اندازه ی یه خونه ی تمیز براق و آروم منو به وجد نمیاره ... 

تو تراس خونه پرنده ها نشستن و یه ریز می خونن . خونه به همت من از تمیزی برق می زنه ... هیچ اثری از خاک و نامرتبی تو خونه دیده نمیشه.  حیف که عمر گلای کاغذی کوتاه بود . این عکس اوایل تابستون بعد از یه بارون جانانه گرفته شده :) چه حیاط تمیزی!!! به به ؛)


و حال من خیلییی خوبه : ) گرچه کمی خسته ام ...اما روحم آرومه:)

هم چنان بارانم آرزوست ...

عکس گرفته شده بعد از نماز عید ... آسمون رشت : ) 

چرا اسمش شد سانروف ؟ چرا  نشد رینروف ؟! 

پری دریایی در انزلی 18+ رمز : 1

خب می خوام ازتون خواهش کنم اگه دوس دارید نصیحتم کنید که هی وای و داد و بیداد ، شرم کن این عکس چیه و از این قبیل حرفا اصلا نیاین ادامه :) 

ولی اگه دوس دارین ببینین پری دریایی خفته ی ما رو لطفا بیاین اون ور در ؛) 

 

+ دست خالق هنرمندش درد نکنه ...


و این هم از نمای دیگه


نماز بارون باید ...

هفته ی پیش بود که لم داده بودم روی تخت باهات صحبت می کردم ، تو گفتی مگی بارون دلت کم شده  ؟ 

گفتم انگار راسی راسی نماز بارون باید و انگار خدا چشم به لب های ما دوخته بود ... 


بارون دو روز بی وقفه باریده و هنوزم بند نیومده ! 


+ روستاهای گیلان و یکی دوتا از مساجد نماز بارون خوندن دو روز پیش از عید :) الهی شکر برای قطره قطره ی رحمتت ...

+ پارک شهر رشت ... ساعتی پیش ... من و دوستم :)



به قدرِ خوردن یک چای با من باش!


دلم ساعت ها رهایی می خواد از دغدغه های این دنیا ، که بشینم و چای بزنم و یک کتاب لایت بزنم تو رگ ... 



+ برای سپیده ها ، که مدام طلب پست عکس دار می کنن . دست بالا قطعاً دست همراه عزیزمه :) 

یک برش آرامش !



و امشب که اجازه دارم 2 ساعت تمام ، کتاب بخونم ! میوه های بهاره و تابستانه ... زیبا ترین زیبنده ی فصل هاشون هستن ...

زمستون عزیزم ، بیا قبول کنیم که میوه های فصلت به گرد پای تابستون داغ نه چندان دوس داشتنی نمیرسه ! بیا باور کنیم ... هوم ؟



عصر بهاری



این پرنده های نازنین انقدر دم پنجره ی اتاقم جیک جیک می کنن و آواز می خونن که واقعاً من بی حال رو به وجد میارن ...

چای و نون عصرونه خونگی تو این فصل و این ساعت عجیب می چسبه ...

خدایا شکرت : ) هوس نون روغنی کرده بودم که خواهر عزیزم برام پخت !



کافه رشت!



و بیراه نگفته دوست عزیزمون که بهترین افراد زندگیمان، کسانی هستند که چای هایمان کنارشان بارها یخ می زند...

به نگارش های مختلف شنیدم این جمله رو و هربار بیشتر دوسش داشتم ...

ما دو لیوان پر چای نوشیدیم :) ! هر دو بار هم چای هامون سرد شد از بس که حرف بود و حرف و حرف ...

کتابم رو برده بودم که شاید فرصتی شه برای تموم کردن ده صفحه ی آخرش که نشد :)