مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

این مردهای دهه چهلی...

با تمام عشقی که بهت دارم بابا ... باید بگم تو یک مرد دهه چهلی به تمام عیاری ! 

می دونم که تمام رفتارهای من برات غیر قابل درکه ، اما اونقدر با منطقی که به خودت اجازه نمیدی جلوم رو بگیری ... 

کاش منم مثل تو با منطق بودم ... مثل مامانم آرام ... 

اینکه برادرک دهه هشتادی ، بخواد مثل تو رفتار کنه ، نگرانم می کنه بابا ... 

بابا چشام تر شد امروز که حس کردم حرفام دلتو لرزونده ... 


+ مردهای زندگی من از دهه چهل تا دهه هشتاد 

نظرات 23 + ارسال نظر

بله من خصوصی گذاشته بودم بله خریدیم و به ونمون بسیار چسبید و پشیمون شدیم که چرا بیشتر نخریدیم یه مدل کولوچه هم بود که با کدو درست شده بود و سرخش میکردن بی نظیر بود اصلا من عاشق خودتون و طبیعتتون و تنوع غذاتونم خصوصا مخلفات کنارش اوووووووم هوس افتادم

واااای اون عشق منه شمیم جاااان...
خییییلی عجیب دوس دارم اون مدل پیراشکیش رو واقعا واقعا خوشمزه ست.
تشریف بیارید دوباره خانووووم ...
چه کنیم دیگه ما گیلکا رسما شکم پرستیم!

اسپند رو آتیش واسه هر دوشون:***

ممنونم زیتون جونم

مریم 1394/05/03 ساعت 21:05

خدا حفظشون کنه

شما رو نیز ... :)

باران ( نبض احساس ) 1394/05/03 ساعت 20:43

سلام عزیز
خدا حفظشون کنه :))
بابای من دهه ی 40یی نیست ولی واقعا خودش رو با این دنیای ما وفق داده
و من گاهی وقتا دوس دارم نه همیشه :))
بابای تو احتمالا حدودای همسن دوماد بزرگ ماست:))

سلام دختر خوب :)
خیلی عالیه... خدا سلامت دارتشون انشاالله ...
چه جالب ... بابا جانم و مامان جانم هردو دهه چهلی هستن یکی از اواخرش و اون یکی از اوایلش ... :)

باباها قهرمان زندگی بچه هان!
هرچند سن و سالی ازشون گذشته باشه یا اونطور که بچه ها انتظار دارن نباشن. اما همیشه مثل کوه پشت آدمن.
یه متنی یه جا خونده بودم که تقریبا تو این مایه ها بود : میگف مادرها مثل مداد هستن و آدم پیر شدنشونو و خم شدن قدشونو می تونه راحت لمس کنه اما پدران مثل خودکار هستن ؛ تا هستن کسی فکر نمی کنه یه روزی ممکنه تموم شه چون سرپا و محکمن.
خدا ان شا الله به همه پدران عزیز سلامتی بده و اون پدرهای عزیزی هم که از بین بچه هاشون رفتن آمرزش.
ان شا الله که شما و خانواده محترمتون همیشه سلامت و شاد باشید دوست خوبم.

من همیشه فکر می کردم باباها قهرمان زندگی دخترهاشونن ... بعدها فهمیدم اینطور نیست و باباهای آینده هم دلشون به باباشون گرمه:) نمونه ش شما ...
خدا حفظتون کنه آقا ...
آمین و هم چنین برای شما سلامتی و خیر و آرامش از خدا می خوام:)

مریم 1394/05/03 ساعت 18:00 http://marmaraneh.blog sky.com

عزیزم نه، هیچی ازت نداشتم، خیلی وقته، فقط سراغت را همینجا میگیرم.

اسکرین شات گرفتم فک کنم از کامنتی که برات نوشته بودم:( لطف داری که میای همچنان ...
امشب با لپ تاپ میام و دق دلیمو خالی می کنم:دی
خوشحالم که شالم از سفر پر ریسک برگشتین مریم جانم؛)

مهران 1394/05/03 ساعت 16:45 http://mehran.blogsky.com/

اینجا کجاست؟ پارک مفاخر؟
پ.ن: خداوند مردهای زندگی شما را حفظ کند :)

اینجا موزه میراث روستایی ... سراوان ... ؛)
ممنونم خیلییی!

مهناز مامان رایان 1394/05/03 ساعت 14:01

سلام مگی جونیییی
الهی که همیشه سالم و تندرست باشن
الهی آمین

سلام عزیزم
خدا شما رو برای رایان جانکم نگه داره

مریم 1394/05/03 ساعت 13:20 http://marmaraneh.blog sky.com

من عاشق این عکست شدم، الهی که زنده باشن و سالم و سرحال.

یعنی کامنتای من بازم ثبت نشدن نه؟
هی میام وبلاگت مرمرک میبینم هیچچچ کامنتی ازم نیست:(
+ ممنونممم مرمر از دعای نابت براشون :-*

عارفه 1394/05/03 ساعت 11:43

خدا نگه اشون داره برات
من همش فکر می کنم اگه بابام بود چی می شد.
در مقابل رفتار هایم کارهایم شکست و پیروزی هایم چه واکنشی داشت.
می دونی من خیلی نمی شناشمت ولی از روی پست هایت فکر می کنم تا حدودی یک سری خصوصیاتت من و یاد خودم می اندازه.
نمی دونم یکی بهم می گفت افسار گسیخته ام ولی من فقط به نسبت دیگر دخترهای هم سن و سالم از آزادی های بیشتری برخودارم چون نمی تونم محدود شدن رو تحمل کنم مامانمم دیگه زورش بهم نمی رسه. من واقعا همه تلاشم و می کنم که دختر خوبی برای مامانم باشم اما این طبیعیه که من نمی تونم همون چیزی بشوم که اون ها می خواهند چون روحیات و اخلاقیات متفاوتی داریم.

ممنونم عارفه ی عزیز خاموش روشن شده :)
والا چی بگم من همیشه سعی کردم مطابق میل پدر و مادرم رفتار کنم. ولی فقط سعی کردم و آنچنان موفق نبودم. منم آزادی هام خدا رو شکر بیشتر از خیلی از دوستای هم سطح خودمه(از نظر خانوادگی!) که ممنون و مدیون خانواده م هستم . پیشتر نبودم البته ولی الان اعتماد دارن بهم و اجازه ی خیلی کارا رو دارم . من اصلا اصراری برای داشتن آزادی نکردم هیچ وقت...از یه سنی دیدم راها برام باز شد خدا رو شکر ناخوداگاه!
متاسفانه باهات موافقم عارفه ی عزیز ما هرگز اونی نمیشیم که خانواده ها می خوان .
+ پدرتون شاد باشن انشاالله ... آمین

سیمای 1394/05/03 ساعت 10:03

خدا برات نگهشون داره
داداشت ماشالله قدش بلنده هااااا

ممنونممم سیما :)
اوهوممم و البته هیکلی

به به خدا حفظشون کنه
تفاوت نسل و طرز تفکر هم خیلی طبیعیه عزیزم

ممنونم ...
بله طبیعیه ولی من حس می کنم باید بیشتر خودمو بهشون نزدیک کنم راستش ...

بهامین 1394/05/03 ساعت 01:34

خدا حفظشون کنه

ممنونم دختر . آمین :)

سجاد 1394/05/03 ساعت 00:00 http://vergessen.blogsky.com

سلامت باشن

ممنونم آقا... ساعت ثبت کامنتتون 00:00 چه قشنگه :)

سپیده 1394/05/02 ساعت 21:39

چش سفیدی دیگه دخدر باید خودشو با همه چی تطبیق بده

من یکبار اینجا اومدم نمیتونستم ازش دل بکنم از سر ذوق کارم به جیغ و واجیغ کشیده بود پدر و برادر هم الهی صدساله شن و در کنار هم خوش و خوشبخت و برقرار باشید

جدی شمام دوس داشتین :دی ؟ نون خوشمزه هم خریدین و خوردین ؟ من عااااشق نون هاشم ...اوممم
ممنونم شمیم جان. شما خصوصی گذاشته بودی برام عزیزم :) ؟

آویشن 1394/05/02 ساعت 19:56

چوپان: از الان بگم یکی از اون 3 تا لایک واسه منه چون دقیقا چیزی که تو ذهنم بودو نوشتی کلک
مگی: اولا امیدوارم جفتشون همیشه در کنارت سلامت باشن.دوما هر دونسل واسه رسیدن به یه آرامش نسبی نسبی دارن تلاش میکنن،هم بابات واسه تو و هم تو واسه بابات.این کامل از جمع خونوادگیتون مشخصه.من مطمءنم بابات ازت راضیه حتی اگه به زبونم نیاره

باز شونصد باااار کامنتو جواب دادم پرید !
میگم برام خییییلی جالبه بعضی کامنت ها دیس لایک می گیره :))) لایک که خوبه!!! عجیبه :دی

امیدوااااارم اینطور باشه که میگی .واقعا اینجوری فک می کنی ؟! البته بابا همیشه غیر مستقیم تو حرفاش گفته ها !!! که خیلی از زندگیش راضیه ...
ولی من خودم از خودم راضی نیستم!

مرد حافظه 1394/05/02 ساعت 17:27

زیباست. دلم خواست
خدا خانواده تون رو براتون نگه داره

ایشالا تشریف بیارید شما که نزدیکی :)
ممنوووونم آقا ؛)

omid 1394/05/02 ساعت 14:51

کفشاو لباسش هم رنگ د چ شلواری
خوشتیپ
چ جای خوشکلی

بابا رو

هرکسی واسه خودش با اخلاق رفتارش خاصه و دوس داشتنی
طوری ک ی جور دیگه اگه بود اینقدر خوب نبود

:دی داداشم نفسمهههه :*
جای خوشگلیه واقعااا ....برای من رشتی هست چه برسه به شماهای کرمونی کم سبزی دیده:دی

هوم ... اخلاقاشون که خوبه . فقط تفاوت دهه ها یه کم زیادی نمایانه.

asmani 1394/05/02 ساعت 14:20 http://asmani1111.blogsky.com/

سلام
اگه بخوای تمام و کمال اون چیزی بشی که دیگران میخوان اولا که امکان نداره دوما پس تکلیف خودمون چی میشه این وسط من میخوام خودم باشم کمی از منطق پدر میخوام کمی از آرامش مادر همین مرا بس است

سلام آقا ...
والا ما اونجوری که می خوایم نشدیم اصلا حس می کنم تلاشی نکردیم اونی بشیم که بابام می خواد.
ولی طفلی بابا و مامانم همیشه سعی کردن به روز باشن و خیلیییی از ایده های ما رو درک کنن...
چقد خوبه اگه مامان بابام تو دلشون از ما راضی باشن به زبون که بارها و بارها گفتن هستن:)

سپیده 1394/05/02 ساعت 14:15

به به چشممون به جمال پدر روشن شد ..مگهان اینجا کجاس چقد خوشگلهههه
باز چیکار کردی که دل باباتو لرزوندی ؟چش سفید

:) بابا عشق منه... گرچه اندازه ی مامانم خونسرد و لا کلاس نیست:دی
اینجا موزه میراث روستایی گیلانه... مثه یه پارک با خونه های قدیمی و خیلی خوشگل:)
کاری نکردم ... توضیحش سخته و اون من منظورم من نوعی بوده ... من خواهرم .
+ بابام خیلی خوبه . به شدت خودشو تطبیق داده با دنیای امروز ما ...ولی ما نمی تونیم خودمونو تطبیق بدیم با ایده های دهه چهلیش. همین:)

چوپان 1394/05/02 ساعت 13:46

موزه؟
میراث؟
روستایی؟
بام؟
شیب؟
:D

:دی
اوهوووم ... :دی

چه میکنن این دهه 80یا داداشیه منم 80یه

:دی الهییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد