مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

دختر پرتقالی

از کتاب دختر پرتقالی ... وقتی از پدیده ی ما شدن اینطور می نویسد : 


در خیلی از زبان ها وقتی صحبت از "دو نفر" باشد ، ضمیر خاصی به کار می رود که ضمیر دوتایی نام دارد ، یعنی چیزی بین دو نفر تقسیم می شود و این خیلی پر معناست . زیرا گاهی نه یک نفریم و نه بیشتر از دو نفر . فقط "ما دو تا" هستیم و این "ما دو تا" تقسیم شدنی نیست. وقتی فقط از این ضمیر استفاده کنیم اصول بی نظیر و افسون کننده ای حاکم می شود که درست مثل جادوست. 

گذشته از تعداد کلماتی که به کار می بریم، می توانیم برای حرف زدن انرژی کمتری مصرف کنیم. "دوش می گیریم ، غذا می خوریم ، می خوابیم " اگر ما به این صورت حرف بزنیم در وسایل هم صرفه جویی می کنیم و فقط به یک دوش ، یک آشپزخانه و یک تخت نیاز خواهیم داشت. 


× یوستاین گاردر 

× کتاب بی نظیری نیست ، اما دست کم پرتقالی که هست . 

× سال 88 خواندمش و سال 94 هم نگاهی اجمالی به کتاب داشتم . 

حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه

از دوست داشتنی های این کتاب ... 


دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفته ای ، در کلمه ای انگار ، در عین ، در شین ، در قاف ، در نقطه ها . 

--- 

اوایل کوچک بود. یعنی من اینطور فکر می کردم . اما بعد بزرگ و بزرگتر شد . حجمش بزرگ تر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجمشان بزرگ تر از دل می شود ، می ترسم . از چیزهایی که برای نگاه کردنشان -بس که بزرگ اند- باید فاصله بگیرم ، می ترسم . از وقتی فهمیدم ابعاد بزرگی اش را نمی توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در "دوستت دارم" خلاصه اش کنم ، به شدت ترسیده ام ... 


× مصطفی مستور 

× بخریدش ، بخوانیدش... با چهار هزار و دویست تومن ، این کتاب مهمان کتابخانه تان می شود برای همیشه . ارزش خواندن دارد واقعا

من او را دوست داشتم .

بخشی از کتاب من او را دوست داشتم آنا گاوالدا هست که من را دقیقا یاد حرف های دوست مکاتبه ایم می اندازد. او درباره ی من این چنین فکر می کند ... دوست ندارم حرف های خودش را اینجا بی اجازه بنویسم . پس به جملات مشابه این کتاب در وصف کلوءه بسنده می کنم . شاید او زیبا تر نوشته باشد ولی دلم می خواهد آنها فقط برای خودم باشند ... فقط برای قلب خودم ...


تو بسیار شبیه زندگی هستی . زندگی را به تمامی در آغوش می کشی . پر جنب و جوشی ،مالامال از سرزندگی ،می دانی چگونه فضای یک خانه را شادمان کنی . این استعداد شگفت آور را داری که آدم های دوروبرت را خوشحال کنی . خیلی راحتی ، خیلی بی عقده ، راحت بر این سیاره ی کوچک ...

من او را دوست داشتم.


آدمی همیشه از غم و اندوه کسانی می گوید که می مانند، اما تا به حال درباره ی آنان که می روند فکر کرده ای ؟ 


+ هیچ وقت کتاب هایی را که از تنها شدن زن ها نوشته ، دوست نداشتم و نخواهم داشت . فمینیسم ؟! من هم ؟! واقعا من هم ؟! 

+ امروز تولد دختری ست که رفت ، بی خداحافظی ... می دانم که دردش بیشتر از من است.خدایا مواظبش باش .خب ؟! مواظب پسرکش که روزی قلب من بود...خب؟

+ هفت ماه از آن روز گذشته ، دلم می خواهد کنارش بنشینم و در حالیکه چای می نوشم بپرسم رفتن چقدر درد داشت ؟ من که ماندم له شدم ، درد رفتن بدتر بود ؟!


ناتـور دشت !

"اگر از من می شنوید ، هیچ وقت چیزی به کسی نگویید . اگر بگویید، یواش یواش دلتان برای همه تنگ می شود. "


امروز که برای میم از معجزه ی حروف ، واژه ها و جمله ها و در واقع حرف زدن می گفتم ، فکر نمی کردم آخر کتابی که می خونم اینجوری و با جمله ی بالا بخواد تموم شه ! 

و من سخت دل تنگم ... 


+ فقط یه h جای یک f قرار گرفت و باعث اون همه ماجرا شد ... به همین قشنگی 

+ ناطور ، بدطور به دلم نشست . لطفاً ، بخونیدش ... حتی اگه یک بار تو 18سالگی خوندینش !


Gut gegen Nordwind

همیشه ی خدا ، برام جای سوال بوده و هست که چطور این کلمات معجزه آسا از زبانی به زبان دیگه که میان معنی و آهنگشون رو از دست می دن ...

فکر کن ... به جای گفتن گوت گگن نوردویند ! مجبور باشی بگی مفید در برابر باد شمالی !!!

× با تشکر از ویرگول! بابت معرفی این کتاب خیلی خوب (خوب از نظر من!)

× الان معلومه وسط انبوهی از کارهای انجام نشده و حجم زیادی از استرس (مگهان و استرس؟!) ، روی تختم ولو شدم و گوت گگن نوردویند رو می بلعم ؟

× رکورد زدم ، کتاب برگ اضافی منصور ضابطیان رو به نیم رسوندم! و مفید در برابر باد شمالی رو نیز!!! و کتاب دیگه ی ضابطیان رو که خیلی ماه پیش هدیه گرفته بودم.

× کافیه فقط دو تا پروژه ی دیگه بهم بدن! بی شک 12 تا کتاب دیگه هم شروع و تموم می کنم .

× این مفید در برابر باد شمالی ترجمه ی خوبیه ! فقط اسم کتابش لعنتی زیادی سنگینه برای هم چین محتوای نرم و به روزی ...