مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

تو تو ! کیندر !


یکی از دوستانم پارتنرش رو ، در واقع همسر آینده ش رو تو اینترنت و اتفاقا از طریق وبلاگ ! پیدا کرده بود ... و حرف جالبی می زد و میگفت می دونی مگی ؟! 

فلانی برای من مثل تخم مرغ شانسی بود همه چیز اتفاق افتاد و بعد فهمیدم که شانسکی همه چیز خوب پیش اومده ! میشد همه چیزش بد باشه ! 

حالا شده حکایت من که اصلا قصد نداشتم دوست مکاتبه ای داشته باشم که خیلی از چیزامو براش بگم و خیییلی از مسایلش رو برام بگه ... و هیچ چیز رو انتخاب نکردم عجیب اینکه شانسم خوب بوده و قلم خوبی داره پس با کمال میل حرف هاش رو می خونم ! و عجیب تر اینکه بسیار معتقده و پایبند به اصول اخلاقی و اصلا لازم نیست نگران باشم حرفی خارج از محدوده بزنه ! 

دوست مکاتبه ای من با وجود وقت کمش ، یا بهتر بگم وقت خیلی خیلی کمش هر روز برام می نویسه ! زیاد هم می نویسه ... قطعا اگر وبلاگ نویس میشد وبلاگ نویس خوبی میشد ... من این شانس رو داشتم که حرف هاش رو که میشد تبدیل به پست در وبلاگ شه به صورت خصوصی تو ایمیلم دریافت کنم ! 

و هنوز علامت سوال بزرگی تو ذهنمه که این موجود از کجا سر و کله ش پیدا شد؟

هیجانات مگهان و زندگی کسالت بارش


اصلا درگیر ظاهر هم نبودیم ، تا جایی که نمی دونم چی شد و من گفتم قدم رو و وزنم رو ! 

+ حدس بزن تا بهت بگم قدم چقدره ... 

- اوم ... 178 شاید ! خب حالا بگین درست بود ؟! 

بعد از یک ثانیه ...

- نه نه ! نگین لطفا از هیجانش کم میشه ... نمی خوام هیچی ازتون بدونم . 

بلافاصله جواب میده...

+ 186 

- اه گفتم نگید !!! دلخورم

+ آخیش ! اصلا دلم می خواد زندگی تو هم مثل زندگی من کسالت بار باشه !!!


× سر هر ماجرایی تو این رابطه ترجیح میدم تو حاله ای از ابهام باشم و جاده مه آلود باشه و پرهیجان ... دریغ که به سخره میگیره هیجان های زندگی من رو گاهی


× راستی اینکه بدونی دوست مکاتبه ایت قد بلنده چیزی از هیجانات زندگیت کم نمی کنه !

جالب !


+ آدم جالبی هستی ... 

 (سکوت من و پاسخ ندادن) 

+ آدم جالبی هستید ... 

 - جالب ... ! اگر بار مثبت داره ممنون و اگر نه که هیچی ... 

+ باری نداره . جالب خنثی ست .


× مکالمات من و دوست مکاتبه ایم با این دیالوگ شروع شد . 

دوست مکاتبه ای !

من همیشه آرزو داشتم یک دوست مکاتبه ای داشته باشم ، اما بنا به دلایلی هرگز این امر محقق نشد . 

دوست مکاتبه ای که اصلا قرار به دیدن هم نباشد و هیچ شماره ای از هم نداشته باشیم و تنها راه ارتباطیمان همین مکاتبه باشد و بس . 

یک جایی که اصلا منتظر این اتفاق نبودم و آرزویم رو به فراموشی بود ، پیدا شد ! 

دوست مکاتبه ای من خودش با پای خودش وارد زندگی من شد بدون اینکه بخواهم بدانم چطور و از کجا و ... . 

همه چیز را درباره ش می دانم در حالیکه هیچ چیز نمی دانم . 

و او نیز همه چیز و هیچ چیز من را می داند . 



دیالوگ !


+ آرزو می کنم که الان بیدار بودی ! حدود ساعت 3شب

- ای کاش آرزوی دیگه ای می کردی وقتی قرار بود اجابت شه . 


× خب آرزوی محالی به نظر می اومد چون شبا زود می خوابه. و دارم فکر می کنم چه آرزوی دیگه ای واقعا میشد بکنم ؟! پس آرزوهای من کو ... ؟