مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی
مگلاگ

مگلاگ

مگهانِ :دی

کلافگی در تابستان ۱۴۰۳…

روزهای اول تابستون با ناراحتی و دلگیریم شروع شد، یه اتفاق باعث شد کلی به هم بریزم و غصه بخورم، پسر همراه خوبی بود تو این مورد… با هم تهران بودیم چند روزی و سعی کردم اون مشکل رو برای خودم کمرنگ کنم، نیاز داشتم خواهرم کنارم باشه اون روزا اما نبود، به طرز عجیبی چند تا اتفاق باعث شد که نتونه کنارم باشه…


دو ماه بیشتر به جشن نمونده… کارام مونده، خرید وسایل خونه مونده، حتی تصمیم اینکه برای موزیک چه فکری کنیم هم نهایی نشده… احساس خستگی دارم هنوز هیچ کاری نکرده…


وسط کلی خرج و البته کلی کار تصمیم گرفتیم کارگاه رو تعمیر کنیم، در واقع چاره‌ای نداشتیم و یه چیزایی بود باید مشکلش حل میشد و اگه بازسازی رو میذاشتیم برای بعد، رسما دوباره کاری بود. 


از اینا که بگذریم باید بگم چیزی که خیلی حالم رو بد کرده اینه که یکی از نزدیکام دچار یه مشکل/بیماری شده… خیلی محتاج دعام، امیدوارم مساله جدی نباشه، اینجا ننوشته بودم چون حتی دوست ندارم از حال بد، نگرانی و مشکلات بنویسم و بعد در موردشون ازم سوال بشه(تو این شرایط ترجیح میدم سوالی رو جواب ندم تا بفهمم قضیه دقیقا چیه)…و  احساس می‌کردم نیاز دارم واسه مدتی اینجا فقط از اتفاق‌های خوبم بنویسم، که نشد. تحملم تموم شد و لازم بود چند خطی اینجا بنویسم. 


در مورد پست قبل و بحث پوشش خیلی عجیب بد برداشت شده بود، از اون ماجرای لگ که بگذریم، نظر شما محترمه که مشکلی ندارید باهاش… 

حتما اینو میدونید که خونواده پسر از نظر اعتقادی با من متفاوتن و خدا رو شکر مشکلی هم نداشتیم هیچ‌کدوم با این موضوع… در مورد لگ هم تو جمعشون صحبت شده بود و یه نفر اون پوشش رو داشت و از دید خودشون نامناسب بود تو اون مهمونی رسمی و من اومدم اینجا در موردش نوشتم، شاید چون کوتاه نوشتم خواننده رو دچار کژفهمی  می‌کرد:) کامنتهای تندی که گذاشته بودین هر سری باعث میشد فکر کنم اگه با کسی اتفاق نظر نداشته باشیم باید چنین رفتاری از خودمون نشون بدیم؟ نمیدونم والا:)


کسایی که تو زندگی واقعی منو میشناسن میدونن که هیچ اهمیتی نداره برام کی چی میپوشه و از حجاب اجباری بیزارم… چه خونواده باعثش باشن، چه کشور… 

نقطه.

نظرات 1 + ارسال نظر

کلافگی های قبل عروسی گریز ناپذیره
پس سعی کن زیاد به خودت سخت نگیری
در مورد اون ماجرای لگ خوندم و چیزی ننوشتم ولی نظرات تند برام اصلا قابل درک نبود و دقیقا درک کردم چی نوشتی و بانظرت کاملا موافق بودم
اینکه با حجاب یا بی حجاب باشیم تاثیری روی اینکه بدون کجا چی بپوشیم نداره... مثلا نمیشه با لباس شنا رفت سرکار... یا برعکس کسی با کت و شلوار نمیره ورزش کنه...
میدونی زندگی همش پر از بالا و پایینه، اما امیدوارم مشکلی که نمیخوای ازش زیاد حرف بزنی خیلی زود و آسون برطرف بشه و با آسودگی بیشتری پیش بری
و امیدوارم اون تعمیرات کارگاه به بهترین شکل پیش بره- دقت کردی گاهی همه ی کارها با هم یهویی پیش میان؟

تیلو جانم چقدر پیامت حس خوبی داشت برام
درست میگی و مساله همین بود.
وای وای یادمه که شمام چه وقتی یخچالمون خراب شده بود و …
همینه همیشه

ممنون میشم تو دعاهات یاد من و مشکلم باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد