دوازده ساعت پیش همین موقع،
کمتر از دو ساعت مونده به اذان و ما رسیدیم لاهیجان…
با خودم دفتر بردم، دفتر قدیمی(قدمت دفتر بر میگرده به وقتی که من نبودم یا یک ساله بودم) دلم خواسته حرف بزنیم و در مورد برنامههامون توش بنویسیم.
به خودم قول دادم بعد مدتها بهم خوش بگذره، سر چیزای الکی اخم و تخم(!)نکنم. قدم میزنیم، تو شهر کتاب اسم کتابای مختلف رو میخونیم، خیلی برام جالبه که این کار رو هر دومون دوست داریم… عجیبه که اونم از این کار خوشش میاد، حتی شاید بیشتر از من، الان نه ولی شاید یه روزی نوشتم چرا انقدر برام عجیبه
اذان گفتن و حواسش نیست، وقتی میایم بیرون با حال بد و استرس میگه اذان شده و نگفتی؟ با عجله و گامهای بلند میریم اونجایی که یه بار چای خوردیم و چاییش خیلی خوب بوده… البته از لاهیجان انتظارم بالاست، واقعا چای بد که نمیدن به آدم، میدن؟ یادم میاد سری قبل رفتیم چای باغ و بدترین چای عمرمونو اونجا خوردیم اصلا
به کافه میرسیم خیلی شلوغه، پیشنهاد میدم بریم کوکیتو و میریم، چای میخورم و کوکی… میشه اولین افطار خارج از رشت امسالم
اعتراف میکنم دیگه مثل قبل برام مهم نیست که پسر روزه نیست، شاید یه روزی دوباره مهم شه که احتمالا میشه ولی فعلا بدون دخالت تو کار هم خوشحالیم، خودمونیم من یکی از دلایلی که دوست داشتم تو روزه گرفتن همراهیم کنه احساس خوبی بود که خودم دم افطار تجربه میکنم و دوست داشتم اونم تجربهش کنه:دی (اینم بگم که هیچوقت ازش نخواستم که روزه بگیره)
بعد چای میریم دور استخر و پیاده روی، اتفاقی کیفم رو باز میکنم و میبینم برام کلی خوراکی خریده از کوکیتو و وقتی رفتم دستشویی گذاشته تو کیفم… شما براتون جالب نیست اما واسه من جالبه چون به پسر نمیاد از این کارا، اصلا نمیاد از این کارا
آدامس لاویزامون رو باز میکنیم، متن مال من اینه: “خوشبختی یعنی به چشمش خوشگلترین زن دنیا باشی”
مال اون اینه: “ یه مرد آشپز!” همین
سر میز شام دفترم رو در میارم با خودکاری که از ماشینش برداشتم، چه خوب مینویسه… میگم بگو! میگه عین بازجوها نباش تو رو خدا مگی… اینجوری میکنی که دلم میریزه
میخندم میگم خب خودم میگم، اول بگو چه کارایی باید برای خونه انجام بدی و بعد لیست رو کامل میکنیم. رنگ کردن سقف آشپزخونه، خرید پریز رو کابینتی برای وسایل برقیمون، روشنایی برای بالای گاز و فکر کنم فعلا همین
حرفها به جایی میرسه که حس میکنم برای امروز کافیه، همه چیز رو تو دفتر نوشتیم فقط ایرادش اینه ددلاین نداره که یادم باشه همین یکی دو روزه یه تاریخ نهایی بذارم براش، اگرم انجام شدن باز بیام و اینجا بگم نوشتن نتیجه داد و ما داریم طبق چیزی که نوشتیم پیش میریم!
راستی… ادامس لاویز از کجا … من مدتهاس ندیدم
فکر میکنم از کوکیتو خریده بود آدامسا رو، به نظر تازه هم نمیاومد
ولی ارزش خریدن داره به نظرم
خدا افعال جمع شما رو بیشتر کناد :))
اگر خیره الهی آمین
@پویا
اینکه یه ازدواج معایبش از مزایاش بیشتر باشه بستگی به انتخابمون داره
بله بله، مرسی از نظرت دختر جانم
همشهری جان ی چیز دیگم بگم. اگه با تنهایی اوکیی ازدواج نکن.درسته مزایایی داره ولی معایبش بیشتره.ی درد ب دردای آدم اضافه میشه
آقا شما رو میشناسم؟ خوانندهی اینجا بودی یا جدیدی؟
درهرحال مرسی از توصیهت
افعال جمع داره کم کم و نرم نرم میاد.چه قشنگ
قربون دوست قشنگم
نمیرم برات؟
نوچ بمون و سلامتم بمون لطفا
آقا من غش و ضعف
! خودش به تنهایی کلی انرژی داشت
برا وسایل برقیمون
چی بگم آخه بهتون ای دوستای قشنگ که از خودم بیشتر ذوق دارید
؟
سلام برات خوشالم مگی
چقدر روابطت با امروزیا ک فقط پی تیغ زدن و هرزگین فرق داره.آخ لاهیجان وطن قشنگم دور استخر زیبام
خوشبحالتون.امیدوارم خوش گذشته باشه
چ خوبه ک درک میکنی هر کی ی اعتقادی داره و ب روزه نگرفتن پسر گیر نمیدی
پسر چ جنتلمنیه.چقد هواتو داره ک کیفتو پر خوردنی کرد
دم هر دوتون گرم همشهری
سلام
بابا کی میگه همه اینجوری هستن؟ دخترای بهتر از من خیلی هستن و همینطور احتمالا پسرهای بهتر از پسر ما
همه یک طرف… تو اومدی لاهیجان یک طرف
بعد اون جمع بستن “ وسایل برقیمون” هم یک طرف
اصلا نمیتونی تصور کنی چقدر از دیدن پیامت ذوق زده شدم، امروز بهش میگفتم میدونی من یه دوست دارم اینجا که ندیدمش هیچوقت

لاهیجانتون خیلی شلوغ بود و مثل همیشه باصفا