خوابم نمیبره...
انگار اصلا خسته نیستم، خواستم سر و سامونی به ایمیلهام بدم... رفتم تو میل باکس و اتفاقی آخرین ایمیلهایی که برای بابالنگ دراز فرستاده بودم رو دیدم... باعث شد یک ساعت تو میل باکسم بچرخم و بخونم و بخونم.
نمیدونم الان کجاست، حالش خوبه یا نه، همسر داره یا نه و یا شاید حتی بچه هم داره... ولی میدونم دلم میخواست هنوز بود و اتفاقا میتونست برام بمونه، فکر میکنم اون روزا خودم بودم که نخواستم بودنش رو...
* کاش یه روزی برام ایمیل بذاره و خبر از حالش بهم بده...
من جای تو بودم همه ایمیلهاشو پاک می کردم .... اونی که رفته ، رفته ....اگه با تفکر اون موقع نخواستی بمونه قطعا با تفکر الان اصلا نمی خواستی بمونه .... بعضی وقتا دلتتگی ها باعث می شه آدم چشمش روی خیلی نواقص ببنده و خوبی های طرف براش پررنگ تر بشه ... تو حال زندگی کن و الان آدمهای دور و برت رو بهتر ببین ... دختر جان
چی بگم:)
رابطهمون خیلی بامزه و جالب بود، واقعا هم قرار نبود به جای خاصی برسه و نرسید
ولی در مورد دلتنگی کاملا حق با شماس:)