این شبا که پسرعموم با رفیقش میاد خونهمون خیلی خوش میگذره...
درست مثه قدیما، که بچهها دوستاشون رو میآوردن تو جمعهای خونوادگی:دی
شب که میشه زنگ میزنه من نزدیکم، بیام بالا چای بخوریم؟ میاد و دوستشم با خودش میاره... در یک جمع صمیمی خانوادگی با رعایت فاصله از هم میشینیم و چای میخوریم و حرف میزنیم و خاطره میگیم و میشنویم...
+ پسر عموم از من کوچیکتره
+ و از خونوادهش جدا زندگی میکنه
+ این دوستش که باهاش میاد خونهمون هم خیلی پسر خوبیه و رتبهی تک رقمی کنکور بوده:دی
امیدوارم همیشه جمع های خونوادگیتون برقرار باشه
فخر فروشی تا به کی